تل ضحاک؛ محوطهای فراموششده در مرکز فارس
اگرچه استان فارس از اولین استانهای کشور است که پژوهشهای باستانشناسی در آن شروع شده و شمار آنها نیز کم نیست، اما اکثر کاوشها و بررسیهای انجامشده چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، به مناطق خاصی از استان اختصاص یافته که دلیل آن نیز کاملا مشخص است.
محمدصادق روستایی، دکترای باستانشناسی و استاد مدعو گروه باستانشناسی دانشگاه تربت حیدریه: اگرچه استان فارس از اولین استانهای کشور است که پژوهشهای باستانشناسی در آن شروع شده و شمار آنها نیز کم نیست، اما اکثر کاوشها و بررسیهای انجامشده چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، به مناطق خاصی از استان اختصاص یافته که دلیل آن نیز کاملا مشخص است. پایهگذاری دو امپراتوری بزرگ هخامنشی و ساسانی از این استان، باعث شکلگیری شهرهای شاهی، کاخهای سلطنتی و استقرارهای مهمی در مراکز حکومتی آنها در شهرستانهای پاسارگاد، مرودشت، کازرون، فیروزآباد و داراب شده و بدیهی است که وجود چنین مراکزی، هر باستانشناس و پژوهشگری را به سمت خود میکشد. این امر ناخواسته باعث کمتر دیدهشدن دیگر شهرستانهای استان مانند شهرستان فسا شده است. شهرستان فسا در مرکز شرقی استان فارس (تصویر 1)، به دلیل شرایط زیستمحیطی مناسب و مهمتر از آن موقعیت سوقالجیشی خاص خود که بین حوزههای تمدنی شرق و غرب قرار گرفته، همواره مورد توجه جوامع انسانی بوده و بررسیهای باستانشناسی انجامشده در این شهرستان، نشان میدهد که محوطهها و آثار فرهنگی فراوانی از دورههای مختلف باستانی در این شهرستان وجود دارد (اسدی. 1388). محوطه تل ضحاک بهعنوان مهمترین و بزرگترین محوطه شهرستان فسا، در دشت حاصلخیز فسا واقع شده و پژوهشهای پیشین انجامشده در این محوطه، تداوم استقرار چندین هزارساله را تأیید میکند. استقرار همدوره با فرهنگهای هزاره چهارم و سوم پیش از میلاد فارس، سفالهای شاخص عیلامی، پایه ستونهای هخامنشی و فراهخامنشی، مواد فرهنگی مربوط به دوره ساسانی و همچنین شواهد معماری و آثار فرهنگی بهدستآمده از دوره اسلامی، گویای اهمیت محوطه تل ضحاک در پژوهشهای باستانشناسی است؛ اما با همه این تفاسیر، هیچگاه این محوطه به طور کلی و بهعنوان یک استقرار شهری مهم دوران تاریخی و اسلامی (با استناد به منابع تاریخی) مورد توجه و پژوهش قرار نگرفته است و تأکید اصلی پژوهشگرانی که در این محوطه کار کردهاند، بر تپه اصلی است که با ارتفاع بیش از 25 متر، از فاصله چندین کیلومتری نیز قابل دیدن است یا برجستگیهای پیرامون تپه اصلی بوده و بخشهای دیگر محوطه به صورت علمی و روشمند بررسی یا کاوش نشده است؛ بنابراین مطالعه و شناخت محوطه باستانی تل ضحاک، نقطه عطفی در شناخت هرچه بیشتر و بهتر وضعیت باستانشناسی منطقه خواهد بود. از طرفی با توجه به کمبود پژوهشهای میدانی در مناطق جنوبی و شرقی فارس به نسبت دیگر مناطق این استان، دانش ما از وضعیت باستانشناسی منطقه ناچیز است و با انجام یک بررسی روشمند باستانشناختی، علاوه بر شناخت مواد فرهنگی مربوط به دوران مختلف، تا حدودی به شناخت بهتر از چشمانداز باستانشناسی منطقه و همچنین درک برهمکنشهای منطقهای و فرامنطقهای کمک خواهد کرد و زمینه را برای انجام مطالعات بعدی فراهم میکند. این چند سطر برگرفته از نتایج بررسی روشمند باستانشناختی محوطه تل ضحاک شهرستان فسا است که از سوی نگارنده در فروردین 1397 خورشیدی به انجام رسید.
توصیف توپوگرافی محوطه تل ضحاک فسا
از نظر موضعنگاری محوطه تل ضحاک را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
تپه اصلی یا تل ضحاک
خندق و بارو
زنجیرهای از تپهها و زمینهای پست درون محدوده خندق محدودهای وسیع و مسطح به همراه چندین تپه کمارتفاع در بیرون از خندق که محدوده استقراری شهر قدیم فسا را تشکیل میدهد.
مهمترین و شاخصترین بخش محوطه، تپه اصلی به نام تل ضحاک با ارتفاع حدود 25 متر و مساحت حدود یک هکتار است که نام خود را به کل محوطه نیز داده است و این همان کهندژ شهر قدیمی فسا است که اکثر منابع به آن اشاره کردهاند (تصویر 2). درباره وجه تسمیه تل ضحاک، اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ اما به نظر میرسد چون در برخی از منابع، احداث شهر فسا را به دوره پیشدادیان نسبت دادهاند و ضحاک نیز از شاهان این سلسله بوده، در ابتدا نام محوطه تل دوره ضحاک بوده که به مرور به تل ضحاک تغییر یافته است. به علت ارتفاع زیاد تپه و همچنین شیب بسیار تند در اکثر جهات آن، مواد فرهنگی چندانی روی سطح باقی نمانده و هرچه به سمت پایین و دامنه تپه حرکت کنیم، پراکندگی مواد فرهنگی بیشتر میشود. گودال بزرگی با عمق بیش از پنج متر دقیقا در بالاترین نقطه تپه ایجاد شده که در دیواره آن آثار و داغ رجهای خشت دیده میشود؛ اما تشخیص اندازه دقیق آنها درحالحاضر امکانپذیر نیست. برخی از منابع قرون اولیه و میانی اسلامی، به خندقی مدور دور کهندژ فسا اشاره کردهاند. هرچند به علت کشاورزی گسترده، توپوگرافی محوطه از گذشته تاکنون بسیار تغییر کرده است؛ اما پیرامون تپه در مقایسه با دیگر بخشهای محوطه، عمیقتر است که وجود خندق را تأیید میکند.
ساختار مهم دیگر محوطه، خندق و باروی مستطیلشکل به ابعاد 670 در 750 متر است. عرض خندق متغیر است و گاهی به بیش از 30 متر نیز میرسد. از عمق اولیه آن نمیتوان با قطعیت نظر داد، ولی درحالحاضر به بیش از پنج متر میرسد. بخش زیادی از باروی شهر که از خاکهای برداشتهشده برای حفر خندق ایجاد شده است، به علت کشاورزی تسطیح شده؛ اما هنوز آثاری از آن به شکل پشتههایی با ارتفاع متغیر دیده میشود. تپه اصلی در گوشه شرقی این خندق قرار دارد. لازم به ذکر است که تمام سطح داخل خندق نیز امروزه زیر کشت است (تصویر 3).
در محدوده حدود 50هکتاری درون خندق، تپههای بزرگ و کوچکی است که بیشترین حجم ساختارهای معماری و مواد فرهنگی محوطه تل ضحاک متعلق به همین بخش است. البته اینجا نیز فعالیتهای کشاورزی گسترده باعث تخریب بخش درخور توجهی از محوطه شده است و متأسفانه روزانه از وسعت تپهها و برجستگیهای محوطه کم و به زمینهای قابل کشت اضافه میشود. کاوشهای غیرمجاز از مهمترین عوامل تخریب محوطه بهویژه در این بخش به شمار میرود که متأسفانه تعداد آنها نیز در حال افزایش است. از درون این بخش از محوطه چند رشته قنات عبور میکند که در دیوارههای اکثر چاههای آنها، آثار معماری آجری و سنگی در عمقهای مختلف مشاهده میشود. به نظر میرسد بخش زیادی از ساختارهای معماری محوطه بهویژه ساختارهای مربوط به استقرارهای جدیدتر، پس از متروکشدن و به علت حفر چاههای قنات از بین رفته باشند. علاوه بر جاده قدیمی فسا به سمت جهرم که دقیقا از میان این بخش از محوطه عبور میکند، چندین جاده خاکی و شنی برای دسترسی به زمینهای کشاورزی و روستاهای اطراف محوطه از درون خندق عبور میکند که از دیگر عوامل دگرگونی محوطه به شمار میروند (تصویر 4).
در محدوده بیرون از خندق نیز همچنان پراکندگی مواد فرهنگی مشاهده میشود؛ اما تقریبا محوطه ارتفاع چندانی ندارد و بهندرت برجستگیهایی با حداکثر ارتفاع دو متر دیده میشود. ساختوسازهای عمرانی، گسترش فیزیکی شهر فسا و روستاهای پیرامون محوطه و کشاورزی گسترده، علت تسطیحشدن بخش بیرونی خندق است.
پیشینه پژوهشهای باستانشناختی در محوطه تل ضحاک فسا
شهر باستانی فسا یا همان محوطه تل ضحاک پیش از آنکه باستانشناسانه مطالعه و بررسی شود، در طول چند قرن از سوی تعدادی سیاح، صاحبمنصبان سیاسی و نظامی و خاورشناسان غربی بازدید و معرفی شده بود. مهمترین دلیل توجه پژوهشگران به این منطقه در ابتدا نام پسا و شباهت آن از نظر ریشهشناسی به پاسارگاد بود. پیترو دلاواله که در قرن هفدهم میلادی از فارس دیدن کرده، سعی در شناسایی فسا بهعنوان پایتخت کوروش داشت. این نظریه در نوشتههای چند پژوهشگر و سیاح قرن نوزدهم میلادی مانند سر ویلیام اوزلی، جیمز موریه و کورزن نیز تکرار شده است (استروناخ، 1379: 15-18). با وجود این اولین بازدید دقیق و علمی از محوطه تل ضحاک یا همان شهر فسا به اوایل قرن نوزدهم بازمیگردد. سر ویلیام اوزلی برادر سفیر وقت انگلستان در سال 1811 میلادی از این مکان دیدن میکند و توصیف نسبتا دقیق و کاملی از آن ارائه میدهد: «حدود دو مایل از فسا که بیرون آمدیم، به خندقی عریض و عمیق رسیدیم که درحالحاضر بدون آب و فضای محصور آن بیش از یک مایل مربع بود. جاده از میان این خندق میگذرد. برای بررسی بیشتر محدوده وسیع داخل این زمین محصورشده (داخل خندق)، پیاده شدم. آن (تل ضحاک) به طور ناگهانی مانند یک کوه مجزا از سطح زمین بیرون آمده؛ اما احتمالا مصنوعی است. در واقع طبق یک عقیده رایج، یکی از شاهان قدیمی مایل به ساخت قلعهای در اینجا بوده. خاک و ماسهای که این پشته را تشکیل داده، از هندوستان آورده شده و شالودههای آن از خاک محلی تشکیل شده که به علت سستی، اغلب آن فروریخته است. از یک مسیر سخت و دشوار به قله این دژ صعود کردم.
از این بالا چشماندازی بسیار بزرگ دارد و فسا در شمال شرق دیده میشود. بقایای ساختمانها هرچند در خود تپه قابل مشاهده نیستند، اما فراوان در دشت پراکندهاند و در میان چندین سنگ بزرگ که من بررسی کردم، یکی از آنها به نظر دارای کتیبه بود. این مکان پس از ساخت آن توسط بنیانگذار معروفش، قلعه ضحاک، قلعه دهاک نامیده شد. نامی که در اشعار فارسی برای حاکم ستمگر دوره پیشدادی استفاده میکنند و ده هاک به معنی ده گناه است». (Ouseley, 1821: 103-104). فلاندن و کوست فرانسوی نیز در سال 1840 – 1841 میلادی (1257 هجری قمری) از فسا دیدن کردهاند و در مورد تل ضحاک مینویسند: «از وضع ظاهری تل ضحاک چنین برمیآید که بنای خاکی در این محل وجود داشته است، لیکن این حدس چندان قوی نیست و ممکن است اهالی فسا که بدان نزدیکاند، سنگ و مصالحش را کنده و برده باشند، شاید بر حسب قدیم از خشت و گل بوده و سطح خارجی آن از آجر و در اثر بارانهای متمادی به شکل توده و تلی درآمده است چه هنوز در اطراف بنا تکههای آجر دیده میشود» (فلاندن، 1324). اولین بررسیها و کاوشهای باستانشناسی در شهرستان فسا و ازجمله کاوش در محوطه تل ضحاک در سال 1934 میلادی توسط سر اورل اشتاین، باستانشناس مجاریالاصل انگلیسی انجام شد. وی در این محوطه دو ترانشه در اطراف تپه اصلی باز کرد. اشتاین معتقد بود چون در ناحیه فسا هیچ محوطه باستانی دیگری وجود ندارد که قابلیت شهربودن را دارا باشد، با اطمینان میتوان گفت که محل تل ضحاک، همان شهر قدیم فساست که اصطخری آن را توصیف کرده است (stein, 1936). اشتاین در چند محوطه دیگر شهرستان فسا نیز به گمانهزنی دست زده و نتیجه مطالعات و اکتشافات خود را در کتاب «یک گشت باستانشناسانه در فارس باستان» در سال 1936 میلادی منتشر کرده است. با این حال کاوشهای اشتاین هرچند از نظر دادههای فرهنگی بهدستآورده میتواند حائز اهمیت باشد، چون بسیار شتابزده انجام شده، توجهی به لایهنگاری دقیق و شناسایی دورههای فرهنگی محوطه نشده است.
پس از استاین، مطالعات باستانشناسی در این محوطه به مدت نسبتا طولانی متوقف میشود تا اینکه در سال 1960 میلادی (1339 خورشیدی) اداره کل میراث فرهنگی استان فارس به سرپرستی آقای فریدون توللی طی دو فصل در این محوطه کاوشهایی انجام میدهند که نتیجه این کاوشها در قالب چند مقاله منتشر شده است. به نظر توللی «تپه اصلی محوطه (تل ضحاک) که خندق بزرگ و مدوری هم گرداگرد آن به نظر میرسد، در حقیقت یک زیگورات عیلامی است که بعدها مسیر مارپیچ صعودی آن به گذشت زمان از بین رفته و صورت مخروط به خود گرفته است» (توللی، 1352: 843). وی معتقد است محوطه تل ضحاک در دوران عیلام و هخامنشی از اهمیت زیادی برخوردار است و پس از این دوره از اهمیت آن کاسته شده و دوباره در دوران آغاز اسلامی تبدیل به شهری مهم و آباد میشود. نتایج کاوشهای توللی در مناطق اسلامی محوطه تل ضحاک، از نظر بهدستآمدن ظروف شاخص و سکههای دیالمه و آلات ابزار آن زمان، بسیار درخشان بوده. همچنین وی به یک کارگاه سفالپزی با کوره و ظروف پخته و ناپخته داخل آن اشاره میکند که در زیر آوار آسیب فراوان دیده بود و از مشاهده نظایر این آوار در اتلال دیگر، چنین نتیجهگیری میکند که زلزلهای سخت در دوره دیلیمان، این منطقه را در هم کوفته و به کلی زیر و رو کرده است (همان. 846).
اولین بررسی فشرده در شهرستان فسا در سالهای 1971 و 1972 میلادی توسط میروشیجی انجام شد و گزارش مقدماتی آن در یک مقاله کوتاه در اولین مجمع سالانه باستانشناسی ایران ارائه شد. در بررسیهای میروشیجی علاوه بر شناسایی 54 محوطه پیش از تاریخی در شهرستان فسا، طبقهبندی و گونهشناسی مناسبی از سفالهای هزاره پنجم تا دوم پیش از میلاد منطقه ارائه شد
(Miroschedji 1972). با این حال پژوهش وی منحصر به شناخت دورههای پیش از تاریخ منطقه و گونههای مختلف سفال این دوره شده است. لازم به ذکر است در گزارش میروشیجی، سفالهای هزاره چهارم تا دوم پیش از میلاد محوطه تل ضحاک به عنوان سفالگونه خیرآباد و ضحاک معرفی شده است. جان هانسمن نیز در سال 1973 میلادی از تل ضحاک دیدن کرد. تأکید اصلی هانسمن مربوط به استقرار مربوط به دوران آغاز هخامنشی و هخامنشی محوطه بود. وی با استناد به دادههای باستانشناسی، منابع تاریخی و ریشهیابی نام پسا، محوطه تل ضحاک را یک مرکز بزرگ سیاسی هخامنشی در جنوب پارس میداند (Hansman, 1975).
با پیروزی انقلاب اسلامی پژوهشهای باستانشناسی برای چندین دهه در شهرستان فسا متوقف شد تا اینکه در سال 1388 خورشیدی بررسی روشمند باستانشناختی این شهرستان به سرپرستی اسدی انجام شد (اسدی، 1388). در این بررسی 175 اثر باستانی از دورههای گوناگون فرهنگی و تمدنی در ناحیه فسا شناسایی شد. قدیمیترین آثار مربوط به دوران نوسنگی و پیش از آن و جدیدترین آنها به اواخر دوران قاجار و اوایل پهلوی تعلق دارد. عسکریچاوردی دیگر باستانشناسی است که با هدف شناخت استقرارهای مربوط به پس از پایان دوره هخامنشی تا روی کار آمدن ساسانیان (فراهخامنشی) از محوطه تل ضحاک بازدید میکند و از آن به عنوان یک استقرار مهم فراهخامنشی فارس یاد میکند (عسکریچاوردی، 1389).
در سال 1391 خورشیدی پروژه تعیین حریم محوطه تل ضحاک فسا از طرف اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان فارس به انجام رسید که در این طرح، محدوده محوطه به عنوان شهر باستانی فسا از جنوب به روستای دستجه، از شرق به روستای خیرآباد، از شمال به شهر کنونی فسا و از غرب نیز به جاده آسفالته فسا –جهرم مشخص شد (اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان فارس، 1391). آخرین فعالیتهای میدانی باستانشناختی در شهرستان فسا تا پیش از بررسی روشمند محوطه تل ضحاک، مربوط به پژوهشهای منصوری در ارتباط با استقرارهای پیش از تاریخی این ناحیه است (منصوری، 1397).
بررسی روشمند باستانشناختی محوطه تل ضحاک
بررسی روشمند باستانشناختی محوطه تل ضحاک با مجوز پژوهشکده باستانشناسی کشور و با اهداف از پیش تعیینشده و به مدت یک ماه از تاریخ 15 اسفند 1396 تا 15 فروردین 1397 انجام شد. مهمترین اهداف این بررسی را میتوان گاهنگاری محوطه و شناسایی دورههای استقراری و ویژگیهای آنها بهویژه استقرارهای دوران تاریخی دانست که با تجزیه و تحلیل دادههای بهدستآمده از بررسی این مهم انجام شد. یکی دیگر از اهداف بررسی، سنجش و آزمون یکی از شیوههای بررسی و نمونهبرداری در محوطهای چنددورهای و وسیع که یک استقرار شهری بود. مطمئنا انتخاب روش بررسی، نمونهبرداری و گردآوری دادههای سطحی در چنین محوطهای با وسعت بیش از 500 هکتار (تصویر 5)، به طوری که هم بتوان به سؤالهای پژوهش پاسخ داد و هم به اهداف مورد نظر رسید، بسیار حائز اهمیت است. در این طرح پژوهشی، اهداف بررسی، وسعت محوطه، چنددورهای بودن، شرایط امروزی محوطه که به دلیل فعالیتهای گسترده کشاورزی و عمرانی، مواد فرهنگی روزانه در حال جابهجایی هستند و همچنین زمان و بودجه در انتخاب روش بررسی و نمونهبرداری و همچنین روش گردآوری دادههای سطحی نقش داشتند (تصویر 6). بنابراین روش انتخابشده، روش نمونهبرداری روشمند طبقهبندیشده بود و روش گردآوری دادههای سطحی، روش گردآوری شاخصها بود. پس از انجام بررسی میدانی، مهمترین مرحله، طبقهبندی یافتههای بهدستآمده است. طبقهبندی در این پژوهش، طبقهبندی شهودی یا دلبخواه بود و تمام آثار در ابتدا به دو گونه آثار غیرمنقول و آثار منقول طبقهبندی شدند و هر کدام از این دو طبقه بزرگ، خود بر اساس معیارهایی به زیرگونهها دستهبندی شدند. پس از طبقهبندی یافتهها، تجزیه و تحلیل داده انجام شد. در این بخش با استناد به مطالعه یافتههای سطحی و گونهشناختی آنها بهویژه گونهشناختی نمونههای سفالین، گاهنگاری عمومی محوطه ارائه شد و پس از آن به تجزیه و تحلیل هر کدام از دورههای استقراری محوطه یعنی استقرار پیش از تاریخی، استقرار دوران تاریخی و استقرار دوران اسلامی پرداخته شد.
جمعبندی
با توجه به مطالعات انجامشده روی دادههای بهدستآمده از بررسی روشمند انجامشده و تلفیق و ترکیب آنها با نتایج پژوهشهای پیشین، منابع تاریخی و همچنین اطلاعات سکهشناسی، میتوان یک جمعبندی کلی از شرایط محوطه تل ضحاک در دوران مختلف فرهنگی ارائه داد.
قدیمیترین دوره استقراری محوطه تل ضحاک با توجه به یک گونه سفالی بهدستآمده از محوطه که در پژوهشهای انجامشده پیشین به عنوان سفال گونه ضحاک معرفی شده و به نیمه دوم هزاره چهارم پیش از میلاد نسبت دادهاند، مربوط به این دوره میشود. شواهد استقراری هزاره سوم پیش از میلاد محوطه تل ضحاک نیز نسبتا ضعیف است. از این دوره چند قطعه سفال که شبیه به نمونههای سفال دوره کفتری حوضه رود کر در شمال فارس هستند، به دست آمد که شاموت شن به همراه پوشش گلی غلیظ قرمز و پخت مناسب از ویژگی این گونه سفالی است. شواهد این دوره فرهنگی نیز تنها از تپه اصلی محوطه به دست آمد. البته ذکر این نکته ضروری است که به دلیل تداوم استقرار در محوطه و همچنین فعالیتهای گسترده کشاورزی، امکان تخمین دقیق محدوده هر دوره فرهنگی و استقراری به ویژه استقرارهای قدیمیتر تقریبا غیرممکن است و تنها میتوان بر اساس پراکنش دادههای سطحی بهدستآمده، حداقل محدوده را برای هر دوره مشخص کرد.
از دورههای استقراری مهم در محوطه تل ضحاک، استقرار عیلامی این محوطه است که شواهد آن در بررسی انجامشده به دست آمد. سفالهای شاخص عیلامی به ویژه عیلام میانه از تپه اصلی و پیرامون آن شناسایی شد. به نظر میرسد ناحیه فسا در شرق مرکزی فارس امروزی، بخشی از سرزمین انشان عیلامی بوده است. علاوه بر سفالهای عیلامی، سفالهای منقوشگونه قلعه شغا و تیموریان که سفالهای مربوط به فرهنگهای هزاره دوم و اوایل هزاره اول ق.م حوضه رود کر هستند نیز از محوطه تل ضحاک به دست آمد که پراکنش سطحی آنها مانند سفالهای عیلامی در تپه اصلی و واحدهای پیرامون آن است.
اوایل هزاره اول پیش از میلاد تا روی کار آمدن امپراتوری هخامنشی در گاهنگاری فارس بسیار حائز اهمیت و از طرفی بسیار پیچیده است.
شواهد فرهنگی این دوره که همزمان با ورود قوم پارس به سرزمینهای جنوبی است، چندان شناختهشده نیست. یک گونه سفال دستساز لکهای که در پژوهشهای پیشین انجام شده، در دشت پاسارگاد با تاریخگذاری مطلق به قرن هشت تا شش پیش از میلاد گاهنگاری شده است، از محوطه تل ضحاک و از واحدهای تپه اصلی و واحدهای اطراف آن به دست آمده است. این یافتههای سطحی و اطلاعات منابع تاریخی، حضور پارسیان اولیه در منطقه فسا را تأیید میکند. با شروع امپراتوری هخامنشی، به نظر میرسد محوطه تل ضحاک نیز تبدیل به یک شهر اداری مهم در منطقه جنوب پارس میشود. در پژوهشهای پیشین چندین پایه ستون هخامنشی از محوطه تل ضحاک به دست آمده (تصویر 7) و چند پایه ستون دیگر نیز در خانههای اهالی روستاهای پیرامون محوطه در سالهای گذشته شناسایی و در اختیار موزه فرهنگ شهر فسا قرار گرفته است. از بررسی روشمند محوطه نیز یک پایه ستون شبیه به نمونههای زنگولهایشکل تخت جمشید ولی در ابعاد کوچکتر شناسایی شد (تصویر 8). علاوه بر پایه ستون، سفالهای دوره هخامنشی محوطه تقریبا از تمام واحدهای نمونهبرداریشده محدوده درون خندق به دست آمد. با استناد به دادههای باستانشناسی، منابع تاریخی و اطلاعات زبانشناسی، وجود یک استقرار شهری مهم هخامنشی در محوطه تل ضحاک تأیید میشود که امید است با ازسرگرفتن پژوهشهای میدانی باستانشناسی در این محوطه، با اطمینان بیشتر درباره نام اصلی شهر در آن دوره نیز اظهارنظر کرد.
از نظر منابع تاریخی، اطلاع ما از اوضاع شهر پسا پس از دوران هخامنشی تا پایان ساسانی اندک است، اما شواهد باستانشناختی نسبتا زیادی مربوط به این دوران چه در پژوهشهای پیشین و چه در بررسی روشمند انجامشده به دست آمد که نشاندهنده وجود یک استقرار شهری بسیار بزرگ در این محوطه است. به دلیل نبود شناخت کامل از ویژگی سفالهای دوره سلوکی با قطعیت نمیتوان درباره گستردگی محوطه در این دوره صحبت کرد؛ هرچند کشف سردیس مرمرین آفرودیت از این محوطه به دست اشتاین، نشاندهنده جایگاه مهم شهر فسا در دوران سلوکی است (تصویر 9). بیشترین حجم سفالهای بهدستآمده از بررسی، سفالهای با پوشش غلیظ قرمز و سفالهای خاکستری با پوشش سیاه هستند که پس از انجام مقایسههای گونهشناختی، مشخص شد این دو گونه سفالی حداقل از دوره پس از هخامنشی تا دوره ساسانی تداوم داشته است. با استناد به پراکنش سطحی سفالهای مربوط به دوران اشکانی و ساسانی، شهر باستانی فسا در این دوران به اوج گسترش خود رسیده است.
اطلاعات ما از اوضاع شهر فسا در قرون اولیه اسلامی بهویژه قرن چهار و پنج هجری به دلیل اشاره اکثر جغرافیانگاران این دوره به شهر پسا و ویژگیهای آن، نسبتا زیاد است. از طرفی از قرن اول هجری، سکههایی با ضرب فسا به دست آمده است که قدیمیترین آنها سکههای عرب–ساسانی هستند. بیشترین سکههای شناساییشده با ضرب فسا متعلق به دوره آلبویه است. در بررسی روشمند باستانشناختی نیز پراکنش سفالهای گونه ساسانی–اسلامی و سفالهای قرون اولیه اسلامی، مانند پراکنش سفالهای دوران اشکانی و ساسانی، تقریبا تمام سطح محوطه را دربر میگیرد. بنابراین شهر فسا در انتقال از دوره ساسانی به دوران اسلامی، چندان دچار تغییر یا افول شهری نشد و فقط به خاطر جهانبینی و ایدئولوژی دین اسلام، احتمالا در ساختار کالبدی شهر تغییراتی ایجاد شده باشد. منابع تاریخی مربوط به قرون میانی اسلامی، شهر فسا را بهعنوان شهری با خرابی و ویرانی زیاد توصیف کردهاند. مهمترین دلیل افت جایگاه شهر فسا را میتوان به عوامل سیاسی و حضور شبانکارهها در نواحی جنوبی فارس نسبت داد. به دلیل درگیری شبانکارهها با حکومت سلجوقیان، اکثر شهرهای نواحی تحت تسلط آنها آبادانی و رونق گذشته خود را از دست دادند. شهر فسا از این دوره به بعد به مرور اهمیت تجاری و بازرگانی گذشته خود را از دست داد و به مرور از یک استقرار شهری بزرگ به استقراری متوسط و فاقد اهمیت فرامنطقهای تبدیل شد و در دوران قرون متأخر اسلامی به کلی متروک میشود و شهر امروزی فسا در فاصله چندکیلومتری شمال آن شکل میگیرد. تجزیه و تحلیل دادههای بهدستآمده از بررسی محوطه نیز اطلاعات ارائهشده در منابع تاریخی را تأیید میکند.
سخن آخر
محوطه تل ضحاک بهعنوان پانزدهمین اثر ملی ثبتشده کشور در سال 1310 خورشیدی، متأسفانه امروز شرایط بسیار اسفناکی دارد و عوامل انسانی ازجمله فعالیتهای گسترده کشاورزی، چرای بیش از حد دام، ساختوسازهای عمرانی و کاوشهای غیرمجاز، روزبهروز صدمات جبرانناپذیری بر پیکره این محوطه تاریخی وارد میکنند (تصاویر 10 تا 12). امید است هرچه زودتر سازمانها و ارگانهای مربوطه چه در سطح شهرستان فسا و چه استان فارس نسبت به حفظ این میراث ارزشمند تلاش کنند تا شاهد تخریب ییش از پیش آن نباشیم.
فهرست منابع:
استروناخ، دیوید، (1379)، پاسارگاد، گزارشی از کاوشهای انجامشده توسط مؤسسه مطالعات ایرانی بریتانیا (از سال 1961 تا 1963)، ترجمه حمید خطیبشهیدی، چاپ اول، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه).
اسدی، احمدعلی، (1388)، بررسی باستانشناختی شهرستان فسا، اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری فارس، (منتشر نشده).
اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، (1368)، مسالک و ممالک، (ترجمه فارسی قرن پنجم / ششم هجری)، به اهتمام ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
توللی، فریدون، (1352)، شهر باستانی فسا و کاوشهایی که اداره کل باستانشناسی در حوالی آن انجام داد، نشریه باستانشناسی، شماره 1-2، بینا، ص 63 – 48.
دلاواله، پیترو، (1370)، سفرنامه پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران، ترجمه و شرح و حواشی از شعاعالدین شفا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
رضازاده، جلیل، (1387)، از پسا تا فسا، شیراز: انتشارات، اندیشه فانوس.
روستایی، محمدصادق، مهرآفرین، رضا، موسویحاجی، سیدرسول، 1395، پژوهشی بر شهر باستانی فسا در دوران اولیه اسلامی با استناد به مطالعات باستانشناسی و قرائن تاریخی، دو فصلنامه تاریخهای محلی ایران، دوره 5. شماره اول. پیاپی 9. پاییز و زمستان.
عسکریچاوردی، علیرضا، دنیل توماس پاتس و کامرون پیتری، (1392)، پژوهشهای دوره هخامنشی و فراهخامنشی منطقه غرب و شمال غرب فارس (ممسنی)، شیراز، انتشارات دانشگاه شیراز.
گیرشمن، رومن، (1379)، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
منصوری، مجید، 1395، بررسی باستانشناختی زیستگاههای باکون در شرق فارس، دشت فسا، پژوهشهای باستانشناسی ایران، شماره یازده، دوره ششم. پاییز و زمستان.
Hansman, J., (1975), An Achaemenian Stronghold, in Hommages et Opera: Momentum H.S.Nybberg III, Acta Iranica 6, Leiden, pp. 289 – 309.
Hansman, J., (1999) Fasa ii. Tall-e Zahak, Encyclopaedia iranica, originally, vol.IX. Fase 4, PP. 389 – 391.
Miroschedji, P.De, (1972), Prospections Archaeologiques dans les valles de Fasa et Darab, Proceedings of the 1st Annual Symposium of Archaeological Research in Iran.
Ouseley, William, (1819), Travels in Various Countries of the East, More Particularly Persia, 3 vols., London.
Stein, Aurel, (1936)., An Archaeological Tour in the Ancient Persis, Iraq, vol. 3, No. 2, pp, 111 – 225.