تاریخ پنهان جنگ و سرکوب
با فروپاشی شوروی و تکقطبیشدن جهان انواع و اقسام کتابها و گزارشهایی منتشر شد که موضوع آنها قساوت شوروی بود. هنوز هر شری در جهان به کمونیسم نسبت داده میشود، بیآنکه گفته شود این نظم سرمایهداری است که جهان را به این روز انداخته است. تاریخ معاصر پر است از جنگها و کودتاهایی که از طرف آمریکا و کشورهای سرمایهداری به راه انداخته شدهاند و همچنان نقاط نادیده زیادی درباره جنگ سرد وجود دارد.
شرق: با فروپاشی شوروی و تکقطبیشدن جهان انواع و اقسام کتابها و گزارشهایی منتشر شد که موضوع آنها قساوت شوروی بود. هنوز هر شری در جهان به کمونیسم نسبت داده میشود، بیآنکه گفته شود این نظم سرمایهداری است که جهان را به این روز انداخته است. تاریخ معاصر پر است از جنگها و کودتاهایی که از طرف آمریکا و کشورهای سرمایهداری به راه انداخته شدهاند و همچنان نقاط نادیده زیادی درباره جنگ سرد وجود دارد. وینسنت بوینز در کتاب «روش جاکارتایی: افشای سیاست آمریکا در کشتار کمونیستها» که با ترجمه شهریار خواجیان در نشر ققنوس منتشر شده، به سراغ یکی از همین نقاط کمتر دیدهشده تاریخ معاصر رفته و تصویر هولناک واقعیتی را به تصویر کشیده که همچنان به شکلهای مختلفی در جریان است. محوریت این کتاب، همانگونه که خود توضیح میدهد، «صرفا پرداختن به ابعاد یک جنایت سیستماتیک بینالمللی یا چیزی شبیه نسلکشی نیست؛ بلکه پیشازآن برملاکردن آن سیاستی در تاریخ جهان جدید است که به اشکال مختلف تحت عناوین متفاوت در دستور کار قدرتهای کوچک و بزرگ جهانی بوده است. روایت هر جنایت دولتی میتواند برای بشر امروز بصیرتافزا باشد، آنجا که چهره موجه هر دولتی را با حفاری تاریخ مخدوش و کتمانشدهترین قربانیان جرم دولتی رستگار میکند». در کتاب «روش جاکارتایی» به بخشی از سیاست آمریکا در طول جنگ سرد پرداخته شده است. همانطور که در پیشگفتار کتاب هم آمده، وقایعی که در سالهای 1964 و 1965 به ترتیب در برزیل و اندونزی رخ داد، احتمالا بزرگترین پیروزیهای جنگ سرد برای طرفی بوده که در نهایت پیروز شد؛ یعنی ایالات متحده و نظام اقتصادی جهانیای که اکنون برقرار است. کتاب میگوید اگر از این منظر به این وقایع بنگریم، میبینیم که آنها ازجمله مهمترین رویدادها در فرایندی هستند که به زندگی تقریبا همه مردم جهان از بنیاد شکل داد. هر دو کشور مستقل و در نقطهای بین ابرقدرتهای کاپیتالیستی و کمونیستی جهان ایستاده بودند؛ اما در میانه دهه 1960 کاملا به اردوگاه آمریکا پیوستند. مقامات آمریکایی به اهمیت اندونزی واقف بودند. این کشور که امروز چهارمین کشور پرجمعیت جهان است، ارزش و اهمیتی به مراتب بیشتر از ویتنام داشت. دستگاه سیاست خارجی آمریکا طی فقط چند ماه در آنجا به چیزی دست یافت که نتوانست در جنگ خونین 10ساله در هندوچین به دست آورد. از سوی دیگر، دیکتاتوری در برزیل نیز که اکنون پنجمین کشور پرجمعیت جهان است، نقش مهمی در راندن بقیه کشورهای آمریکای لاتین به درون کشورهای ضدکمونیستی طرفدار آمریکا بازی کرد. اتحاد شوروی در هر دو این کشورها حضوری کمرنگ داشت. کتاب بهدرستی میگوید که دانش عمومی همه ما از اندونزی بسیار اندک است. اندونزی در سال 1965 خاستگاه بزرگترین حزب کمونیست جهان پس از اتحاد شوروی و چین بود و درعینحال این کشور پرجمعیتترین کشور مسلمان جهان است. حال روایتی که در کتاب «روش جاکارتایی» میخوانیم، تکاندهنده است: «تکاندهندهترین مطلب و مهمترین موضوع این کتاب این است که این دو رویداد به ایجاد یکی از هیولاییترین شبکههای بینالمللی ریشهکنی –یعنی قتلعام سیستماتیک غیرنظامیان- در بسیاری از کشورها انجامید؛ امری که نقش بنیادی در شکلگیری جهانی داشت که امروز در آن زندگی میکنیم». آنچه در سالهای 1965 و 1966 رخ داد، تا دههها پنهان بود. دیکتاتوری برآمده از دل خشونتی هولناک به دنیا دروغ گفت و بازماندگان نیز زندانی شدند یا ترسخوردهتر از آن بودند که حرفی بزنند؛ «تنها در نتیجه تلاشهای فعالان قهرمان اندونزیایی و پژوهشگران فداکار در سراسر جهان است که ما اکنون میتوانیم این ماجرا را بازگو کنیم». در کتاب «روش جاکارتایی»، اسنادی که بهتازگی در آمریکا از طبقهبندی خارج شدهاند، نقش مهمی در روایت کتاب دارند؛ اگرچه همچنان نقاط مبهم زیادی در وقایع وجود دارد.
«تصویر مادر در قاب جوانی» از فریدریش کریستیان دلیوس که مدتی پیش با ترجمه محمود حدادی منتشر شده بود، بهتازگی بازچاپ شده است. این اولین اثری است که از این نویسنده آلمانیزبان به فارسی منتشر شده است. حدادی در طول چند دههای که به ترجمه مشغول است، غالبا به سراغ آثاری از دو دهه ابتدایی قرن بیستم رفته و دراینمیان این ترجمهاش متمایز از دیگر کارهایش به شمار میرود. دلیوس از نویسندگان مطرح امروز آلمان و از نسل دوم نویسندگان پس از جنگ جهانی دوم است. جنگ و تبعات ناشی از آن موضوعی است که دلیوس در اغلب آثارش به آن پرداخته و در این رمان هم تصویری فاجعهبار از جنگ به دست داده شده است. این کتاب داستان زن جوانی است آلمانی و باردار، که شوهرش در جنگ جهانی دوم به آفریقا، به جبهه جنگالعلمین اعزام شده است. او را در شهر رم در راه کلیسا برای دعا میبینیم. در یک ساعتی که این زن از خانه پیاده در راه است، تمام مظاهر جنگ جهانی دوم در ذهنش میچرخد. با همه بیمها و امیدهای زنِ جوانی که مقدر است بهزودی مادر بشود، مادر در میانه جنگ هولناکی که از یخبندان دشتهای روسیه تا صحرای سوزان شمال آفریقا سرنوشت ملتها را همه جا به گرو خود درآورده است. حدادی پیشتر در گفتوگویی با «شرق» درباره این رمان گفته بود: «سعی این رمان هم چشمانداز گشودن بر شرایط فرهنگی و اجتماعیای است که جنگهای جهانی اول و دوم را از پی آوردند. موضوع جنگ در ادبیات آلمانی قرن بیستم، شاید پربسامدترین موضوع باشد. تصویرهایی که اریش ماریا رمارک و آرنولد سوایگ از جنگ جهانی اول ارائه دادهاند، با همه تکاندهندگی بیتأثیرشان! به ادبیات جهانی راه یافتند؛ اما موضوع جنگ در ادبیات دوران حکومت نازیها و دیکتاتوری هیتلری تنوع بسیار بیشتری یافت. در سالهای دهه 30 جنگ ابتدا در ادبیات فرمایشی و حکومتی بود که موضوع اصلی شد. آن هم تحت لوای دو شعار متضاد: ادبیات نژادپرستانه خون و خاک اینطور القا میکرد که خاک آلمان ویژگیای دارد که در شکلگیری شخصیت انسان ژرمن اثر میگذارد؛ اما سنخ دومی از ادبیات حکومتی و فرمایشی، با شعار ملت بدون مکان به تفکرات استعمارطلبانه و تجاوزکارانه دامن میزد؛ چون که در رقابت استعماری با فرانسه و انگلستان، کشور آلمان را مغبون میدانست. طبیعی است که ادبیات ضدجنگ در این سالها هنوز با خفقان روبهرو نبود و آثار هاینریش مان و دُبلین به این امر گواهی میدهند؛ اما از 1943 که هیتلر علاوه بر حکومت دیکتاتوری، فرماندهی ارتش را هم در اختیار گرفت، واکنش به این شرایط شوم بهناچار چندگانه شد. نخست اینکه موجی عظیم از مهاجرت درگرفت. مهاجرت دانشمندان، پزشکان، وکلا و البته نویسندگان؛ اما کسانی هم بودند که شاید تا پیش از آغاز جنگ در 1939 سعی کردند در کشور بمانند. بیشتر این افراد، نویسندگانی بودند با ریشههای کارگری و فعالیتهای صنفی و حزبی. دو نفر از این نویسندگانِ کارگری شهرت بیشتری دارند و آثارشان امروز هم خوانده میشود: یان پترسن و ویلی بِرِدل. از این دو رمانهایی مستند با موضوع فعالیتهای زیرزمینی اتحادیههای کارگری و احزاب چپ علیه سیاستهای سرکوبگرانه و جنگطلبانه حکومت نازیها به جا مانده است؛ ولی اینها هم با شدتگرفتن سرکوبها در عمل و خیلی زود، شاید تا سال 1936، در کار ادبی و تشکیلاتیشان به بنبست رسیدند. وانگهی آثارشان هم بیرون از کشور چاپ میشد و بالطبع تأثیر و برد اجتماعی زیادی نداشت.
برای همین ادبیات مهاجرت در این دوران، ادبیاتِ بارها شاخصتر و پربارتری است و بیهوده نیست که خودش را ادبیات راستین ملت آلمان میخوانده است. شمار نویسندگان مهاجر بسیار است و از آثارشان هم بسیاری به فارسی درآمده است: از اشتفان سوایگ، توماس مان، خانم آنا زگرس، هاینریش مان، هانا آرنت و...».