ایران و مسئولیت ایرانیبودن
سخنها را بشنویم، دستوری است که دستکم در چهار دهه گذشته سرلوحه ذهن ایرانیان بوده است و بیش از ۳۰ نوشته از «دکتر محمدعلی اسلامیندوشن» باقی مانده که عنوان «ایران» دارد.
غلامحیدر ابراهیمبایسلامی-جامعهشناس: سخنها را بشنویم، دستوری است که دستکم در چهار دهه گذشته سرلوحه ذهن ایرانیان بوده است و بیش از ۳۰ نوشته از «دکتر محمدعلی اسلامیندوشن» باقی مانده که عنوان «ایران» دارد.
ندوشن همواره ما را فراخوانده که «ایران را از یاد نبریم»، «ایران را با عیبها و حسنهایش بشناسیم»، «غم ایران را در دل خود زنده نگه داریم و «به دنبال همای سعادت از ایران باشیم» چنانکه «همه عالم تن است و ایران دل» و در چنین رویکردی خطه ایرانزمین «جام جهانبین» و «جان جهان» است.
«ژاله آموزگار» در یادنامه «فرزند ایران» آورده است: اسلامیندوشن فرهنگ و تمدن ایران را زنده و جاندار میداند و «ایران پربسامدترین واژگان در میان نامهای خاص و در آثار اوست».
ندوشن که هم اهل قلم بود و هم اهل قدم، گستره ایرانزمین را از افغانستان و تاجیکستان تا چین و ماچین پیمود و با تسلط بر عناصر فرهنگ عمومی جهان ابراز کرد: «اینکه گفتم از ایرانیبودن خود خوشوقتم، از باب وطنپرستی کورکورانه یا احساسات بیمزه نیست، حکمتی در آن است».
همه حکمتها از «ایران» آغاز میشود و اگر بخواهیم ایران را با همه عظمتش به یاد داشته باشیم و در زندگی فردی و اجتماعی خود از نمادها و نشانههای آن درس بگیریم و موجبات پیشرفت و آیندهنگری جامعه را با حفظ هویت خویش در عصر فراپستمدرن و سیطره فناوری اطلاعات و ارتباطات سامان دهیم، بهترین مفهوم کلیدی و راهگشاه که قدرت ایجاد نوعی از گفتمانسازی و ایجاد حوزه معرفتی متعالی را دارد، مفهوم «ایرانشهر» است.
در مفهوم «ایرانشهر» نوعی «سروری فرهنگی» نهفته است و «ایرانیت» زادگاه و مهد تمدن آن است. مفهوم ایرانشهر یک نوع آرمانی و رشدیابنده از زندگی بشر را در بر دارد و فراتر از نام یک جغرافیا، قلمرو سرزمینی و تاریخی و بیشتر از تعریف یک ملت است. ماهیت و محتوای ایرانشهر پیش از دوره ساسانیان هم بهعنوان فرهنگ و تمدن یکه و ممتاز ایران با گستره فراقومی و فراسرزمینی وجود داشته است؛ هرچند در این دوره نماد بیشتری یافته یا نشانه و اطلاع بیشتری از آن به ما رسیده است. ایرانشهر شاکله گفتمانی از مجموعه مفاهیم و اصولی است که بر محور انسانیت، مهر، هنر و شکوه آدمی معنا پیدا میکند. ایرانشهر بنمایه اصلی و به گونه ویژه پایه «ژنوم فرهنگی» ایرانزمین است.
ایرانشهر همان گفتمانی است که در نخستین تمدن پویای بشر خلق شده، تعالی یافته و با فرایند رشد عقلانیت، عرفان، هنر، حماسه، معماری و تعالی روح انسانی قابل تبیین است. ایرانشهر راز «سروری فرهنگی ایران» است که نمونههایی از آن را در آثار ایران باستان مانند «لوح حمورابی کوروش» و دیگر آثار مادی و معنوی این سرزمین میبینیم.
مفاهیم و اصولی متعالی مانند «خدای یگانه»، «حقوق بشر»، «تکریم انسان»، «شادی» و حق آزادی در «دین»، «کار» و «زبان» بر پایه «پندار نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» در ذیل مفهوم ایرانشهر توسعه یافته و تدوین شدهاند.
در گفتمان ایرانشهر فرهنگها و تمدنهای دیگر محترماند و میتوانند در تعالی و بهبود سبک زندگی انسانها مؤثر باشند. در حوزه معرفتی ایرانشهر و قاموس ایران فرهنگی نامها و نشانهای بسیاری از تلاش برای سعادت بشر در یک زندگی اجتماعی اخلاقمدارانه و صلحجویانه به ارث رسیده است.
در رویکردی جامعهشناختی «وجدان جمعی» جوامع در نظامهای اخلاقی و اجتماعی شامل احساسات، باورها و ارزشهای مشترک فراتر و خارج از اختیار افراد مانند نیرویی مستقل بر ذهنیت و کنش انسانها تأثیر میگذارد. در مفهوم ایرانشهر عناصر اصلی و نوع آرمانی وجدان بشریت با پذیرش «چندگانگی» و تکثر برای «یکانگی» و وحدت فراتر از هر قوم و نژاد و سرزمین تبیین میشود و ازاینرو در زبان و ادبیات ایران که نشانه قدرت فرهنگ ایرانشهر است «بنیآدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند».
زبان پارسی بزرگترین سرمایه و باشکوهترین میراث فرهنگی ایرانزمین است و دربرگیرنده بخش بزرگ و نماینده فرهنگ و تمدن ایرانشهر و ایران فرهنگی است.
تاریخ جهان با ایران آغاز میشود و با اتکا بر مفاهیم ایرانشهر است که با همان رویکرد «ویلهلم فریدریش هگل»، فیلسوف بلندپایه آلمانی، ایرانیان توانستند بهعنوان اولین ملت قدم در راستای تشکیل سامانهای سیاسی نهند و «دولت» تشکیل دهند که بهمثابه عبور تاریخ از مرحله توحش به مرحله تمدن است.
فرایند دولتسازی و خلق تکنیکهای حکمرانی نیاز به سطح بالایی از شعور، تدبیر و فرهنگ داشت که نخستینبار در ایران ظاهر شد. از نظر هگل امپراتوری ایران قدیمی، کهنه و ایستا نیست؛ بلکه شاخصهای پویایی دارد که در شیوه حکمرانی اغلب واحدهای سیاسی پیشرو دوره مدرن مانند دستگاه حکمرانی ناپلئون مشاهده میشود.
این سبک امکان زیست شکوهمندانه برای همه شهروندان ساکن در قلمرو جغرافیایی و دارای تابعیت دولت مرکزی را فراهم میسازد و مانند خورشید بر همه به صورت یکسان میتابد.
گستره حوزه معرفتی و گفتمان ایرانشهر کشورهای گوناگونی را در بر میگرفت که هرچند به شاهنشاهی ایران وابستگی داشتند؛ اما استقلال باورها و قوانین خود را حفظ میکردند. نظام ایرانشهری در مرکز، قوانینی مانند نور میتاباند و هر ایالت بسته به فرهنگ و آیین خود از آن نور بهره میگرفت (هگل)؛ بنابراین دولت ایران باستان کاملا امروزی (پیشرفته) و معاصر (مدرن) بوده است و همه شاخصهایی که دولتهای امروزی از آن برخوردار است، در روزگار باستان دارا بوده است (همان).
«عصر زرین فرهنگ ایران» بعد از اسلام به نقل از «پروفسور ریچارد فرای» و «پس از دو قرن سکوت» به روایت «دکتر عبدالحسین زرینکوب» آغاز میشود. دکتر اسلامیندوشن پس از «رودکی» چهار سخنگوی بزرگ فرهنگ و وجدان ایران را «فردوسی»، «مولوی»، «حافظ» و «سعدی» معرفی کرده است.
کتاب «شاهنامه» بهعنوان «گنجینه خرد»، «حماسه» و «داد» در «ایرانسرای فردوسی» ارائه میشود. مهربانی، انسانیت و عرفان در «مثنوی معنوی مولوی» جلوه کرده است. رندی، رهایی و تعالی را حافظشیرازی و ادب، معرفت و فرهنگ ایران را سعدیشیرازی به اوج آسمان برده و نردبان برداشتهاند تا در هجمهها و گزند روزگار دست بداندیشان و ژاژخایان به آن نرسد.
راز جاودانگی ایرانشهر و فرهنگ ایران از این رو است که از پس حملههای دهشتناک اسکندریان، اعراب، مغولان و تجدد غربیان، سروری فرهنگی ایران همچنان جاودانه است.
تحلیل جامعهشناختی زندگی و آثار دانشمندان و به تعبیر شادروان «ایرج افشار» «نادرهکاران» فرهیخته عصر ما مانند «علیاکبر خان دهخدا»، «محمدتقی بهار»، «سیدحسن تقیزاده» و «محمود افشار» در طرح «مسئله ایران» در ارزیابی کارکردهای «رویکرد پسامدرن» قابل تبیین است؛ چراکه آنان تکاپو و تلاشهای فکری خویش را با واپسین مؤلفههای «دوران سنتی» آغاز کردهاند و در اوج گسترش «فرایند مدرنیته» چالشهای فرهنگی ناشی از سیطره باورها و ارزشهای تکنولوژیک غرب را دریافتهاند.
در دوران مدرن با تسلط فنی و رشد اقتصادی کشورها طبیعت، نوستالژی و میراث فرهنگی بهشدت آسیب دید و بخش بزرگی از آنها تخریب شد. با طرح همین مسئله مفهوم «بازگشت به خویش» و بازیابی هویت فرهنگی و ماهیت تاریخی هر ملتی اهمیت یافت. بزرگانی مانند «اسلامیندوشن»، «سیدجواد طباطبایی» و دیگر نادرهکاران با اندیشه و سیر در آثار و احوال فرهنگی ایران و جهان، کشورموزه ایران و شهرموزههای بینظیر و کمنظیر آن مانند شیراز، اصفهان، توس، شوش، اهواز، تبریز، همدان، کرمانشاه، نیشابور و... را در معرض تقلید و پیروی نابخرادنه متجددان غربی ملاحظه کردند و با مفاهیمی مانند «ایران و تنهاییاش»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران» و افول خردگرایی فرهنگی و اجتماعی، بخشی از این «انحطاط» مورد توجه قرار گرفت. به قول سیدجواد طباطبایی «تجدد» و «انحطاط» دو مفهوم به هم پیوستهاند و در شرایط تصلب سنت و امتناع از اندیشه طرح یکی بدون دیگری امکانپذیر نیست. در همین بحران تجدد و شکست آن، تلاشها برای درک اینکه گفتمان خردمدارانه ایرانشهر چیست؟ و در این روزگار دشوار و غریب که تسلط ایدئولوژیهای التقاطی مرکب از پستترین مفاهیم سنت و مدرنیته غرب آسیا و سرزمینهای محیط ایرانزمین را نیز به تباهی و نابسامانی کشانده است و تهنشستهای اندیشههای مارکسیستی در قالب انواع ایدئولوژی سنتی و مدرن خشونت و تباهی را در اقشار و گروههای خاص نهادینه کرده است، این سؤال هم طرح میشود که «ایران کجاست؟» و فرزانهای مانند «محمدرضا شفیعیکدکنی» با روح لطیف خود یک نشانه را زمزمه میکند: طفلی به نام شادی دیری است گم شده است... این هم نشانی ما: یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر.
در کشاکش چنین دلمشغولیهایی سیدمحمد بهشتی در گفتوگو برای بنیاد «ایرانسرای فردوسی» از سوی دکتر اسلامیندوشن به مفهوم «مسئولیت ایرانیبودن» رسیده است. اکنون در «فرایند جهانیشدن» و «عصر فراپستمدرن» که فناوری اطلاعات و ارتباطات و پدیدههای محیرالعقولی مانند «هوش مصنوعی» هر لحظه در حال گسترش است و فضای متفاوت دیگری برای ابراز فرهنگ و هویت فرهنگی جوامع گشوده شده است، با توجه به این مهم که به محض کوتاهی و غیبت «اصالت» و آزادگی ایرانشهری در ذهنیت مردمان «بدنهادی» و بدگوهری ایدئولوژیهای گمراهکننده جایگزین خواهد شد، «ایران را از یاد نبریم» و هر ایرانی مسئولیت دارد با شناخت عمیق از مفاهیم «ایران» و «ایرانشهر» این میراث معنوی و متعالی بشریت را با اندیشیدن، نوآوری و با بهره از فناوریهای نوین با همه نامها و نشانههایش در ابعاد مختلف نظام اجتماعی و بینالمللی تکرار کند، در فضای جدید فرهنگی ثبت کند و تعالی بخشد. مانند «سایه»:
گفتم این کیست که پیوسته مرا میخواند
خنده زد از پس جانم که منم ایرانم.