بررسی موقعیت اجتماعی دانشجویان در گفتوگو با مقصود فراستخواه به مناسبت روز دانشجو
ما درک درستی از دانشجو نداریم
دانشجو در حالت آستانهای نفس میکشد و میاندیشد
دانشجو در بهترین توصیف، شب و روز انسانی است. یک قامت همه و هیچ درون خود دارد که میتوان آن را به شکل جامعه در حال گذار دید. دانشجوی امروز و این عصر اما دانشجوی یک زیستجهان جدید است. زیستجهان فناوری، محققشدن دهکده جهانی.


دانشجو در بهترین توصیف، شب و روز انسانی است. یک قامت همه و هیچ درون خود دارد که میتوان آن را به شکل جامعه در حال گذار دید. دانشجوی امروز و این عصر اما دانشجوی یک زیستجهان جدید است. زیستجهان فناوری، محققشدن دهکده جهانی. این دانشجو چه رویکردی در بعد اجتماعی خواهد داشت؟ این دانشجو به دنبال چیست و چه رفتاری را میطلبد؟ مقصود فراستخواه، نظریهپرداز و جامعهشناس ایرانی و استاد برنامهریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، با تحلیل وضعیت آستانهای دانشجو به گفتوگو با «شرق» میپردازد:
در آستانه روز دانشجو هستیم. با این سؤال شروع کنیم که اساسا آیا ما در ایران جنبش دانشجویی داریم یا دانشجویان همیشه دنبالهرو و پیشبرنده و ادامهدهنده جنبشهای اجتماعی بودهاند؟ کدام اولویت عمل دارند؟ دانشجو یا جامعه؟
دانشجویان جزء گروههای اجتماعی بسیار مؤثر، باز، جلودار و اثرگذار بودند. ما در ایران سنت جنبش دانشجویی داریم. حدود 80، 90 سال است که در ایران تجربه دانشگاهداشتن شکل گرفته است. اگر این تجربه را از دهه 1310 با بهوجودآمدن مدارس آموزش عالی و دانشگاه تهران در نظر بگیریم؛ ما از همان ابتدا سنت جنبش دانشجویی را داشتهایم. درست در سال 1314 که سالهای اول عمر دانشگاه تهران است؛ کمبود آزمایشگاه و کیفیت بد استادان و سطح آموزش باعث اعتراض دانشجویان شد. این اعتراض و اعتصاب نوعی کنش ارتباطی و جمعی قشر دانشجو بود.
بعد از آن در سال 1320 تعهدی خواستند بگیرند از دانشجویان مبنی بر اینکه دانشجویان عمل سیاسی نکنند که دانشجویان دوباره دراینباره نیز دست به اعتراض جمعی زدند. پس جنبش دانشجویی در ایران پیشینه، تاریخ، سنت، تبار و حافظه دارد. عمر جنبش دانشجویی به عمر داشتن دانشگاه در این خاک است. بعد از اینها هم رسیدیم به جنبش ملی ایران بعد از کودتای 28 مرداد 1332 که جنبش ملی سرکوب میشود و بعد در همان سال ما جنبش دانشجویی 16 آذر را میبینیم. به دلیل اینکه در دانشکده فنی دانشگاه تهران برای کادرهای حفاظتی دفاتری دایر کردند، دانشجویان به این کار اعتراض کردند و جنبش دانشجویی در 16 آذر شکل گرفت. روایات مختلفی هم از این روز هست. من مبسوط این واقعه را در کتاب داستان یک خانه، داستان یک سرزمین (تاریخ هشتادساله دانشکده فنی دانشگاه تهران) به تفصیل توضیح دادهام. در نتیجه مسلم است که در ایران جنبش پیشروی دانشجویی داشتیم و این جنبش بنا به سرشت خویش با جنبشهای دیگر و بزرگتر و اصلی جامعه ایران ارتباط داشت.
در این ارتباط بیشتر اثرگذار بود و هست یا اثرپذیر؟
این ارتباط به این معنا نیست که دانشجو تابع دیگر جنبشها بوده، اما خب طبیعی است که دانشجو به تناسب سن و موقعیت خود با جنبشهای دیگر ارتباط بگیرد. این ارتباط هم کاملا دوسویه بود. روی دیگر جنبشها تأثیرگذار بود و به نوبه خودش هم جهت میداد.
از افعال ماضی استفاده میکنید. این یعنی دارید مشخصا درباره جنبشهای دانشجویی قدیمیتر صحبت میکنید.
بله. نسل دانشجوی این زمان تغییر کرده است. نمیشود به یک شکل خواندشان. اما نمیشود تاریخ و سرگذشت و پیشینه و خاطراتشان را هم نادیده گرفت.
اشاره کردید به سنت تاریخی جنبش دانشجویی. بررسی کنیم سیر تطور جنبشهای دانشجویی را. هرچه گذر کردیم از اوایل حضور دانشگاهها در ایران آن ارجنهادن جامعه به دانشجو و مقربدانستن مرتبه دانش کمرنگ و کمرنگتر شد. به دلایل مختلف اقتصادی و معیشتی، کیفیت آموزش، ازدیاد دانشگاه و دانشجو و... . در این تطور اجتماعی چه اتفاقی برای جنبش دانشجویی افتاد؟ اگر بخواهیم مطالعه تطبیقی داشته باشیم بین جنبشهای گذشته و امروز، جنبشهای دهه اخیر دانشجویی را چطور میبینید و تحلیلتان از آنها چیست؟
حقیقت این است که علت این تحولات را باید در کلانداستان ببینیم؛ کل تحولاتی که در ایران و در جهان اتفاق افتاده است. منظورم همه آن تطورات زمانه و تطورات دورانی تأثیرگذار است. طبعا هیچ پدیده اجتماعی از جمله جنبش دانشجویی نمیتواند به دور و جدا از تطورات زمانه بررسی شود. برای شما از یک تجربه بیننسلی میگویم. زمانی که من قبل از انقلاب دانشجو بودم، کار میکردم و درس میخواندم و فعال بودم. در آن دوران هیچکدام از ما هیچ احساس عدم قطعیتی نداشتیم از اینکه فردا چه میشود. عدم قطعیتی که ما را درگیر کند وجود نداشت. گویا عالم روال منطقی و منظم خودش را داشت. عالم به نوعی عالم ثابت بود.
شاید شما نتوانید تجربه من را لمس کنید. ولی حقیقتا فقط یک حکومتی بود که ما با آن درگیر بودیم. احساس میکردیم دنیا روال مشخص خودش را دارد و فقط حکومت است که ما با آن درگیریم و مشکل داریم و درون آن فساد است و نابرابری و خودکامگی وجود دارد. بر خود میدانستیم با این حکومت مبارزه کنیم و رؤیاهایی هم داشتیم که میخواستیم به آنها برسیم.
عالم ما عالمی روشن بود. جنگ ویتنام و جنگ فلسطین وجود داشت اما دنیای پیچیدهای نبود. ما خیلی راحت بودیم و در دنیای آرامی زندگی میکردیم که دوست داشتیم تغییراتی در ایران به وجود آوریم که آزادی باشد، فساد نباشد و برابری باشد.
ولی بیایید دانشجویان این چند دهه را در نظر بگیریم. ببینید چقدر گسستها و چقدر کلانروندها و دگرگونیهای دورانی در عالم این قشر اتفاق افتاده و باز هم میافتد که قابل مقایسه با ما نبوده و نیست. ما در این دوره (جدید) هم بودیم و هستیم اما فقط دانشجو نیستیم. اما من که در همه دورهها در دانشگاه بودم، با دانشجویان سروکار داشتم و در جامعه بودم، به دانشجویان درس میدادم و مشارکت داشتم در زیست دانشجویی، وقتی به چند دهه اخیر زیست دانشجویی نگاه میکنم، میبینم چه گسستهای بزرگی رخ داده. چه چیزها که این نسلها گذراندهاند از سر. انقلابهای پارادایمی، ارتباطاتی و تکنولوژیکی.
در واقع نظم جهانی تغییر کرده است.
دقیقا. جنگ سرد تمام شده، گسترههای جدید قدرتها شکل گرفته است. اصلا یک شیفتپارادایمی اتفاق افتاده که به جای پارادایم چپ شوروی پارادایم راست نئولیبرالی در دنیا پدید آمده و مورد توجه واقع شده است. شما فکر میکنید چیز سادهای است که دنیا از چپ به راست گرایش پیدا کرده؟ این یعنی زیر و رو شدن همه بنیانها در چند نسل. دقت کنید که ایدئولوژی بازار اهمیت پیدا کرده است. شما فکر میکنید این تغییر و تطور گریبان دانشجو و کنش دانشجویی را نمیگیرد؟
قطعا میگیرد.
تغییر دیگر که در پی برجستهشدن ایدئولوژی بازار تجربه شد، مهمشدن ارزشهای مبادلهای بود. ارزشهای مبادلهای در دنیایی که ما بودیم خیلی اهمیتی نداشت. ما از خانواده طبقه متوسط (در دوره رشد طبقه متوسط جدید) بودیم و ارزشهای مبادلهای در ذهن ما حقیر بود. ما بیشتر به ارزشهای ارتباطی اهمیت میدادیم. ولی طی تغییراتی که در این چند دهه شکل گرفته ارزشهای مبادلهای در این عصر بااهمیت و اولویت شده است.
بعد از این گسست تکنولوژیک هم مؤثر است. دنیای ما دنیای کاغذ بود و قلم و همین. یعنی ما با همینها سر و کار داشتیم. اما دانشجویان در همین دورههای اخیر گسستهای تکنولوژیک را تجربه کردند. اینترنت در زمان ما به کل وجود نداشت. نسل شما اینترنت را یک رویداد نمیداند بلکه برایش یک تجربه عادی است. ما اینترنت نداشتیم اصلا. من مطالعه، کار و تحقیق میکردم اما اینترنت نداشتم. اینترنت روال برنامه ما را عوض کرد کاملا.
گسستهای تکنولوژیک اهمیت ویژه دارد، چون نگاه، جهانبینی، رفتار و در نهایت نگرش و فرهنگ را تغییر میدهد.
بله. همانطورکه میگویند مشروطه انقلاب تلگرافها بود. این از اهمیت و قدرت ویژه تکنولوژی برمیآید. فقط ما نیستیم که با اشیا کار داریم، اشیا هم با ما کار دارند و کل زندگی و الگوهای زیست ما را متحول میسازند.
مورد بعدی که در تطور بررسی میکنید چیست؟
آموزش عالی انبوه یا massification در دانشگاه. آموزش عالی ما هم با این نسلها فرق داشت. آموزش عالی نسل ما آموزش انبوه نبود. ما تعداد محدودی دانشجو بودیم که با انگشت نشانمان میکردند در کوی و برزن. به خاطر دارم که در محله نشانم میدادند میگفتند مقصود دانشجو است. در محل، خانوادهای که دختر و پسر دانشجو داشت مهم بود. کمتر هم دانشجوی دختر داشتیم و بیشتر پسرها بودند که این قشر کمجمعیت جامعه را تشکیل میدادند. در این چند دهه اما دختران ما با تحرک و تحول آرامشان پردیسها را از آن خود کردهاند.
برای دانشگاهها پدیده انبوهگی و فراگیرشدن اتفاق افتاده. الان دیگر چه کسی دانشجو نیست؟ کدام خانواده است که دختر یا پسر دانشجو نداشته باشد؟ این چیز کوچکی نیست. در آموزش انبوه میلیونها دانشجو و صدها مؤسسه آموزش عالی داریم. زمان ما محدودیت تعداد وجود داشت و ما دانشجویان دردانهای بودیم که جامعه حیرتی درباره ما داشت؛ اما امروز دانشجوبودن امری عادی شده و دانشگاهها هم زیادند. جنبش دانشجویی در این شرایط معنای دیگری پیدا میکند.
پس سیر تطور را در تغییراتی بررسی میکنید که عبارتاند از تغییرات اقتصادی، پارادایمی، سیاسی، تکنولوژیک، ارتباطی و آموزشی در دنیا.
بله، همه درگیر مسائل خودشان هستند. وضعیت امروز دنیا را ببینید. منابع محدود شدهاند. در دوره ما محدودیت منابع خودش را تا این حد نشان نداده بود. مردم اصلا درگیر نیازهای عادی نبودند؛ اما امروز نیاز مادی بازار و مسائل معیشت اهمیت زیادی پیدا کرده است.
ابعاد گسترده خشونت هم در دوره ما نبود. جنگ ویتنام و فجایع اینچنینی بودند؛ اما خشونتهای همیشگی و دورهای مثل الان وجود نداشت. هر بار با طالبان، داعش و... روبهرو نمیشدیم. امروزه احساس نابرابری هم بیشتر شده است. در دوره ما احساس نابرابری خیلی کمتر از امروز بود. الان ارتباطات و رسانهها باعث القای بیشتر این حس میشوند.
از این گذشته طبقه متوسط هم امروز از بین رفته است.
البته من میخواستم بگویم نحیف شده است. شما دیگر آخرش را گفتید. در نتیجه طبیعی است که ما در این وضعیت با همه این تفاسیر و اوصاف، جنبش دانشجویی این دانشجو را -که دارد در کشوری در دهکده جهانی زندگی میکند- با جنبش دانشجویی زمانی که کلا صد و چند ده هزار دانشجو داشتیم، مقایسه نکنیم.
گویا جنبشهای امروز رئالیستتر هستند.
طبیعی است که در سیری که گذراندیم، تطوراتی در جنبش دانشجویی شکل بگیرد و آن برجستگی، رؤیتپذیری و تمایزی که جنبش دانشجو در دورهای داشته با آن حالت رمانتیک، اسطورهآمیز و ایدئولوژیک به نوعی در دنیای امروز ما رنگ ببازد یا تحتالشعاع دیگر چیزها قرار بگیرد یا به دلیل گسترش زیاد تمایز و برجستگی خودشان را از دست بدهند و در نتیجه این جنبش دیگر جنبش دانشجویی دهه 30 و 40 نخواهد بود. ابهت و جوش و خروش و تازگی آن دوران را نخواهد داشت.
تئوری مدینه فاضله با این نسل زیر سؤال رفته است.
اما اساسا نحوه درک او از قضایا و الگوهای اندیشیدن و عملش و سرمشق پارادایمی او عوض شده است.
اگر بخواهیم تطورات تاریخی را دنبال کنیم، شاید احساس کنیم با پایان جنبش دانشجویی روبهرو هستیم.
اما این نگاه شتابزده است و من اصلا به این نوع فضای سخن قائل نیستم. اساسا به ژانر پایان تعلق ندارم؛ مثل پایان ایدئولوژی و پایان تاریخ و بقیه پایانهایی که به نوعی مُد زمانه شدهاند و درباره روندهایی، مبالغه و اغراق میکنند.
هیچ پایانی بهراستی پایان نیست و در هر سرانجام مفهوم یک آغاز نهفته است. چه کسی میتواند بگوید «تمام شد» و دروغ نگفته باشد؟! به این بیندیش که هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر. کسی مانده است که خواهد آمد... باور کن! کسی که امکان آمدن را زنده نگه میدارد. بنشین به انتظار... من با تو از تمامی درهای بسته که روزی باز خواهند شد، از شکوفههای نارنج، من با تو از شوکت نسیم سخن گفتم.
در جایی از صحبتهای خود اشاره کردید به اینکه جهان به گرایش راست تغییر جهت داده است. این را در پیوستار حرکت از کمونیسم به سوسیالیسم، سپس لیبرالیسم و نئولیبرالیسم بررسی میکنید؟ دراینباره توضیح دهید.
من این را میگویم که دنیا به سمت نئولیبرالیشدن آمده است؛ اما این نتیجه را نمیگیرم که جنبش دانشجویی جنبش نئولیبرالی شده باشد. من فکر نمیکنم به این نتیجه برسم که دیگر جنبش چپ وجود ندارد. نمیتوانیم رویکردها و نگاهها را یککاسه کنیم. در کلاسها و مجامع دانشجویی هنوز کثرت را میبینم. میبینم که دیدگاههای چپ هم وجود دارد. مقصود من از چرخش نئولیبرالی جهان فقط اشاره به یک تحول «دورانی» بود. در فضای دنیا یک چرخش پارادایمی و اجتماعی و فکری و تکنولوژیک صورت گرفته است. جنبش دانشجویی نیز بهعنوان یک پدیده اجتماعی تحت تأثیر این دگرگشتهای کلان است؛ اما نمیشود جنبش دانشجویی را یککاسه کرد. در جنبش دانشجویی کثرت و انواع جریانها وجود دارد و انواع دیدگاه و حساسیت. همواره و همچنان کثرت را و امر پلورال را باید در نظر بگیریم. مهم نیست فکر کنیم دنیا کدام جهت غالب را دارد؛ چیزی که مهم است، تکثرات فکری و ارزشی و سبک زندگی و نظام ترجیحات است.
از این به بعد و درحالحاضر نسل z یا دهههشتادیها روی صندلیهای مقطع کارشناسی دانشگاهها نشستهاند. تجربه زیسته این دانشجویان مبتنی بر جامعه اطلاعاتی و هوش مصنوعی است. بهعنوان استاد آموزش عالی چه توصیهای برای تصمیمسازان دارید؟ فکر میکنید آنها سازوکار درست و اصولی ارتباط با این نسل را میدانند؟
ابدا ارتباطی رضایتبخش هنوز بین مدیران و این نسل شکل نگرفته است. اساسا سیاست نهادی و مسئولان و سیاستهای رسمی و سیستم مستقر درباره دانشجویان اشتباه میکند؛ یعنی اساسا درک و فهم درست سیستمی از دانشجو وجود ندارد. سیستم درک درستی از زیستجهان ندارد و ناهمزمان است با زیستجهان و بیشتر اصرار دارد که زیستجهان را مستعمره خودش کند. در نتیجه درک درستی از دانشجو ندارد و نداریم. نه سیستم و نه بقیه. لئونارد بارنت یک متفکر بزرگ آموزش عالی و دانشگاهی است که در سال 1990 ایده دانشگاه را نوشت و در 2021 فلسفه آموزش عالی را. او درباره آموزش عالی میگوید: «ما نباید اشتباه کنیم. دانشگاه ادامه مدرسه نیست». بعد هم خودش توضیح میدهد که یکی از دلایلی که مسئولان فهم درستی از دانشجو ندارند، این است که دانشجویان را ادامه دانشآموزان دبیرستانی میپندارند؛ درحالیکه دانشجو یک وضعیت آستانهای دارد.
وضعیت آستانهای چیست؟
دانشجو وضعیت اجتماعی، شغلی و مذهبی آستانهای دارد. میپرسید یعنی چه؟ یعنی مثل جوان دوران بلوغ که بحرانی بین دو دوره بدنی و شناختی و عاطفی و رفتاری و اجتماعی طی میکند، در دوران دانشجویی بودن هم، نوعی خصیصه آستانهای میان دو الگوی اندیشیدن و زیستن و ارتباط و رؤیاها وجود دارد. دانشجو نه آن بچه در خانه است و نه دانشآموز مدرسه و نه کارمند شاغل یا حتی بیکار جویای کار معمولی یا شهروندی مثل بقیه. در حالت آستانهای نفس میکشد و میاندیشد و میل میکند و احساس و عواطف و ارتباطات خاصی دارد.
دانشجو شبیه جامعه در گذار است.
بله و حتی پیچیدهتر. وقتی به کلاس درس میروم، با خودم فکر میکنم آیا این دانشجو مشتری من است؟ آیا مخاطب من است؟ آیا فقط علایق شناختی دارد یا نه، احساس و علایق دیگری هم دارد، انواع امیال و دلهرهها و آرزوها و نگرانیها و تنشها در کلاس است؛ ولی دل در انواع چیزهای دیگر و بقیه... .
درواقع همه اینها.
درست است. گوش میدهد؛ اما پرسشهایی هم دارد. علاقهمند یا متنفر میشود. ارتباط برقرار میکند یا سرد میشود. صرفا مشتری کالای دانشی نیست. دانشجو با انواع علایق و امیال به دانشگاه آمده است. نیامده فقط درس بخواند؛ اما درس هم میخواند. نیامده فقط درباره رشتهاش بداند؛ اما دهها کنجکاوی دیگر دارد. حتی نیامده که فقط مدرک بگیرد؛ درحالیکه همان را هم میخواهد. دانشجو استرسها و رؤیاها و امیال و تخیلات زیاد دارد که بزرگترها و محیط دانشگاه و معلمها و ما این را فهم نمیکنیم. حالا اگر بخواهم معطوف شوم روی سؤال شما و درباره تصمیمسازان اجرائی حرف بزنم، باید بگویم که آنها که دیگر اصلا نمیدانند.
ناراحتکننده است.
بله، ما کلا آشنایی نداریم با دانشجو و گروه دانشجویی و زندگی دانشجویان و آلام و درد و رنج و شادی و کنجکاوی و علایق و رؤیا و انتظارات دانشجو. ما هیچکدام را بهدرستی و در عمق نمیشناسیم. میگویم «ما» تا همه متوجه سهم خود از این مسئولیت بزرگ باشیم. از نهاد اجرائی تا خود ما. متأسفانه برخی مسئولان ما به خاطر قدرت اصلا پویایی گروههای اجتماعی را نمیبینند. ایدئولوژی، رابطه ما را با واقعیت مخدوش میکند.
ایدئولوژی نمیگذارد ما با دردهای مردم و انواع تکثرات در فکر و زندگی و خواستههای دانشجویان و با علاقه و رؤیا و اهداف آنها آشنا شویم. در نتیجه این وضعیت آستانهای را ما نمیفهمیم. دانشجو حتی بین شهروند عادی و نخبگی نیز وضعیت آستانهای دارد. شهروند معمولی نیست؛ اما نخبه هم نیست که الیت جامعه و مرجع محسوب شود.
پس در نتیجه در وضعیت آستانهای است که نه این است و نه آن!
بله، جمع اضداد است. مثلا در کلاس درس میخواهد به استاد گوش بدهد. اما در دل انواع غوغاهای دیگر، حدیث دانشجویان ما در کلاسهایمان و در دانشگاهها، حدیث حاضر غایب است؛ میخواهند خودشان را عیان و بیان کنند.
در نتیجه سیستمهای رسمی از تمام علایق و انتظار دانشجو چیزی درک نمیکنند.
مگر ظواهر امر.
به چه مفهوم؟
این اشتباه را سیستم قبل از انقلاب نیز کرد. سیستم، غذای خوب و فضای مدرن دانشگاه را در اختیار ما قرار میداد. طبقه متوسط در حال رشد بود و دانشجوها حیثیت اجتماعی و استادان خوب داشتند. بااینحال، با همه این امکانات ما ناراضی بودیم و مشکل داشتیم، ولی حکومت نمیفهمیدمان و میگفت اینها چه مرگشان شده، دیگر چه میخواهند؟
اما دانشجویان آزادی میخواستند، ابراز وجود میخواستند. روابط ایران با ساخت نظام بینالملل برایشان اهمیت داشت و بر اساس اتفاقی خاص واکنش نشان میدادند. در همان کتاب نوشتم که معاون دانشگاه تهران، 16 آذر به دانشجویان روی پله میگوید بچهها برید کلاستون. بچهها هو میکشند و 16 آذر میشود، جنبش دانشجویی میشود و سه قطره خون میریزد و این داستانهای تراژیک.
یعنی باید بهجز کف هرم مازلو به چیزهای دیگر هم اهمیت داد.
بله. اینها فرانیاز است که اینگلهارت هم از آن بحث جامعهشناختی کرده است. دانشجویان دوست دارند مشارکت کنند، ابراز وجود و نقد کنند. آنها به مباحث حوزه عمومی حساس هستند، به آزادی و حقوق حساسیت دارند. اگر این حساسیتها را ندارند لابد حساسیتهای دیگری دارند. بچهها با خودشان جهانهای متفاوت دارند و حالا میخواهند نسلی را که هرکدامشان عازم و ساکن دنیای دیگری است، یکرنگ و یککاسه کنند. چند جور فکر را... .
این اشتباهی است که دارد صورت میگیرد و این آتش زیر خاکستر درست میکند. نارضایتی و شکاف بین دولت و ملت را پدید میآورد. این رویکرد امیال و احساسها و خشمهای فروخورده انباشته را به وجود میآورد.
اهمیتدادن به تکثر در حرفهای شما پررنگ است. معتقدید تکثر انسجام اجتماعی میآورد؟
بله مطمئنا. اگر همبستگی ارگانیک و نه مکانیکی میخواهیم باید راز کثرت را خوب بفهمیم. تفاوت را یا به تعبیر دریدا تفاوط را! بفهمیم. نهایتا اگر وحدتی میخواهیم، وحدت در کثرت باشد و کثرت در وحدت. توافق اختلافی و اختلاف توافقی. این است که تعلق خاطر به یک سرزمین، آرامش، امنیت و انسجام اجتماعی پویا به ارمغان میآورد. ما در سبک زندگی و لباسپوشیدن و عقاید تکثر داریم. این خردهفرهنگها و خردهجوامع متکثر ارزشی میخواهند با یکدیگر زندگی کنند و زیست جمعی داشته باشند. این تکثر زیاد است. بخش بزرگی از این کثرت نیز در افکار و در زندگی دانشجویی جریان دارد. حالا ما میخواهیم این تکثر را از زندگی سلب کنیم یا نادیده بگیریم و همین منشأ اصلی انواع مشکلات در دانشگاههاست. اصرار اشتباه بر همسانسازی و نظم ایدئولوژیک حقیقتا همبستگی ارگانیک جامعه را از بین برده و آن را متزلزل میکند. دانشجو را دلسرد میکند. او را بیسرزمین میکند... .
بهعنوان کسی که دانشجسته و بعد با دانشجویان زیادی سروکار داشته و دارد، چه توصیهای به این قشر دارید؟
دانشجویان به تنوعبخشی به کنشهایشان نیاز دارند. به یک شکل از کنش خودشان را محدود نکنند، بلکه دانشجو باید از صورتهای مختلف کنش بهره بگیرد تا به شرایط زمان پاسخ خلاق بدهد و پرسشهای تازه بکند. بحثی داشتم قبلا تحت عنوان دانشجوی اجتماعی. البته که دانشجو آلام و دغدغه سیاسی دارد ولی نباید صرفا خودش را در بخشی از اشکال کنش و ارتباطات محدود کند. انواع کنش ازجمله کنشهای علمی، فرهنگی، محلی، ارتباطی، زیستبومی، صنفی، حرفهای و بقیه کنشهایی هستند که دانشجویان میتوانند آنها را دنبال کنند.
این تنوع کنشها میتواند بخشی از محدودیتها و خسرانی را که در زندگی دانشجویی هست، جبران کند و بهنوعی یک همبستگی ارگانیک بین آنها به وجود بیاورد.
من فکر میکنم الان دانشجویان ما خودشان هم به این نتیجه رسیدهاند که لازم است همبستگی دانشجویی علیرغم تفاوتها را بیشتر مورد توجه قرار بدهند و از امکانات متنوع فضای دانشجویی استفاده کنند و به شکلی از عمل محدود نباشند که اگر آن شکل از عمل دچار محدودیتی شد، راهی پیشرویشان وجود نداشته باشد.
در غیر این صورت دانشجویان در تنگناهایی که راه تنها کنش آنها مسدود میشود، گرفتار بیمعنایی و وازدگی میشوند و مشارکت اجتماعی خود را از دست میدهند.
فکر میکنید دوران دانشجویی چقدر روی بقیه زندگی دانشجویان تأثیر دارد؟
دانشگاه خیلی مهم است. دانشگاه یک میدان سرمایه اجتماعی و فرهنگی است. شما دانشجوها سرمایههای نمادین، فرهنگی و اجتماعی هستید. بنابراین توجه به این دوران خیلیخیلی اهمیت دارد. همدلیها از همین کنشهای دانشگاهی شکل میگیرد؛ از ارتباطات، حلقههای دوستی و فعالیت خارج از کلاس مثل رفتن به سینما، ورزش، تئاتر و... یا شرکت در ایونت (رخداد)های اجتماعی در انجیاوهای مختلف مثل محیط زیست، کودک کار، مادر سرپرست خانوار و... . همینهاست که شخصیت اجتماعی و شغلی شما را شکل خواهد داد.
عرصههای مختلفی برای ابراز وجود دانشجو و علایق خودش وجود دارد که بعد از ابراز به کشف حقایقی از خودش میرسد. این کنشها میتواند با ایجاد میدانهای مختلف عمل و تنوعهای کنشی که دارد، به اضافه همفهمی و دیگرفهمی و تلورانسی که به وجود میآورد، توافق اختلافی و اختلاف توافقی به وجود بیاورد.
فعالیتهای صنفی رفاهی هم در این دسته قرار میگیرند؟
بله. تأکیدکردن روی مسائل صنفی، رفاهی، آزمایشگاهی و زندگی دانشگاهی. امروزه کمتر میبینیم که دانشجوها به کیفیت استاد، زیرساخت، ابزار و امکانات رفاهی و کیفیت پردیس و خدمات انتقاد کنند. اینها هم بخشهایی از کنش است که اهمیت دارد. این نوع پیگیریها زودبازدهاند و باعث میشوند دانشجو هویت حسی اجتماعی خوبی بگیرد. وگرنه اگر بخواهد فقط در یک شکل از کنش بماند، با این فرازونشیبهایی که همیشه در ایران وجود داشته و دارد و خواهد داشت، ممکن است دچار سرخوردگی شود. البته توصیههای مسئولان را در ابتدا عرض کردم، اما مهم میدانم که به دانشجویان عزیز بگویم فهم کثرت، فهم تنوع و همبستگی اهمیت دارد و اینکه بتوانند در صورتهای مختلف کنش فعالیت کنند.
مشارکت اجتماعی دانشجویان و حساسیت دانشجویان به مسائل زیستبوم، رفاه اجتماعی، کیفیت زندگی، آزادی، دموکراسی، صلح، مبارزه با خشونت و... سبب تربیت عزت نفس و پرورش قابلیتهای انسانی افراد میشود. از تحقیقات متعدد برآمده است که دانشجویان فعال در دوران دانشجویی، مدیران بهتری در شغل خود بودهاند.
باید یادمان باشد در دنیای بدی هستیم و داریم به آیندهای پرتاب میشویم که درکی از آن نداریم و آماده حضور مؤثر و زیستن رضایتبخش در آن نیستیم. پس باید به این مسائل حساس باشیم.
از منظر علمی چطور؟
دانشجویان درگیر بیشترین تحرک اجتماعی (mobilitty) هستند. تحرک عمودی و افقی دارند؛ یعنی هم میخواهند پایگاه اجتماعی خود را ارتقا بدهند و هم به تنوعات قومی و زبانی و سبک زندگی در کشور تعلق دارند و هم سطح مشارکت بالا میخواهند، نقد دارند، تنش دارند، دگرواره میاندیشند، متکثرند و بر اثر شرایط دنیای پساارتباطات، خیلی پیجو و کنجکاو نسبت به تجربههای پیشرو جهانی هستند. میخواهند هم ایرانی و هم جهانی باشند. اصولا تمدن ما همیشه در مبادله آزاد با جهان، با فرهنگها و تمدنهای دیگر بسط یافته است، نه در انزوای ایدئولوژیک؛ و مشکل ما اکنون همین است. خصوصا نهاد علم و دانشگاه بنا بر سرشت ساختی و کارکردی خود، امری جهانی است و صرفا محلی و ملی نیست و باید با نهاد بینالملل ارتباط خوداندیش و خودتنظیم و آکادمیک بگیرد. متأسفانه ما به دلیل شرایط خاص و تنشهای سیاسی و مسائل ایدئولوژیک دیپلماسی ایران، در چند دهه گذشته از ارتباط و اجتماع بینالمللی مطلوب دانشگاهها بازماندهایم. استقلال نهادی دانشگاه و آزادیهای آکادمیک مغلوب اوضاع سیاست شده است.
نبودن ارتباطات یکی از ضعفهای اساسی ماست. دانشجویان ما میخواهند برای این سطح ارتباطی نیز کاری کنند؛ مثلا با دانشجویان خارج از کشور ارتباط بگیرند یا با استادان ایرانی در خارج یا استادان غیرایرانی. گاه آنها با وجود مسافت زیاد به دانشجویان ما نزدیکتر هستند! زودتر از ما به ایمیلهای دانشجویان در مباحث علمی و پژوهشی و فرصتهای مطالعاتی و کاری پاسخ مفید و کارگشا میدهند و این یک اخلاق آکادمیک توسعهیافته است که در آنها بیشتر هست تا ما.