به مناسبت روز جهانی حقوق بشر و سالگرد قتل محمدجعفر پوینده
بر ویرانههای حقوق بشر
در آستانه روز جهانی حقوق بشر و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در دهم دسامبر 1948، جهان با نمودی از نقضِ گسترده حقوق بشر در غزه مواجه است و «حقوق بشر» بهقول هانا آرنت، به «هستیِ شبحگون و سایهواری» بدل شده است که همچون دستاویزی تنها در مواردی استثنایی حضور دارد که نهادهای قانونی تکافوی آن را نمیکنند. حقوق «سلبناشدنی» که هرجا مردمی ظاهر شدند که دیگر اتباع دولتی نبودند یا دولتِ حاکم از آنان حمایت نمیکرد، ازقضا غیرقابل اجرا درآمدند.
در آستانه روز جهانی حقوق بشر و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در دهم دسامبر 1948، جهان با نمودی از نقضِ گسترده حقوق بشر در غزه مواجه است و «حقوق بشر» بهقول هانا آرنت، به «هستیِ شبحگون و سایهواری» بدل شده است که همچون دستاویزی تنها در مواردی استثنایی حضور دارد که نهادهای قانونی تکافوی آن را نمیکنند. حقوق «سلبناشدنی» که هرجا مردمی ظاهر شدند که دیگر اتباع دولتی نبودند یا دولتِ حاکم از آنان حمایت نمیکرد، ازقضا غیرقابل اجرا درآمدند. این همان شکاف «حقوق بشر» و «حقوق شهروند» بود که هانا آرنت بر آن تأکید داشت و ازاینرو انسانِ «حقوق بشر» را چیزی جز انتزاع محض نمیدانست و یگانه حقوق واقعی را حقوق شهروندان میخواند و برای ترسیم این شکاف، در کتاب «سرچشمههای توتالیتاریسم» درباره سردرگمیهای حقوق بشر و انتزاعی بودن آن، موقعیت پناهندگان پس از جنگ جهانی اول را شاهد میآورد که از تمام حقوقشان محروم شده بودند و تنها «بشر» بودند و به هیچ اجتماع ملی تعلق نداشتند تا بر حقوق خود پافشاری کنند. آرنت سویۀ انتزاعی حقوق و تناقض حقوق بشر را به این ترتیب صورتبندی میکند: «حقوق بشر حقوقِ آنانی است که صرفا بشرند، آنانی که مایملکی جز بشر بودن برایشان باقی نمانده است. این حقوق حقوقِ آنانی است که هیچ حقوقی ندارند: مضحکهای صِرف از حق.» آرنت در نقدِ حقوق بشر، به تقلیلِ «شکل زندگی» (bios) به «حیات برهنه» (zoe) اشاره میکند و معتقد است حقوق بشرْ حقوق فردِ غیرسیاسیشده است. او پارادوکس درونی حقوق بشر را با دوگانۀ بشر و شهروند نشاندار میکند: حقوق بشرْ یا حقوق انسانهایی است که حقی ندارند یا حقوق آنان که در مقام شهروند دولتی حقوق دارند و بدین معنا، حقوق بشرْ حقوق مردمانی است که از حقوق برخوردارند. این همانگویی، همان حفره مسئلهزایی است که آرنت پیش روی ما میگذارد، اما رانسیر آن حفره یا دام هستیشناختی را وامینهد و با طرح «سوژه حقوق بشر یا همان سوژه سیاست» نوعی پیکربندی سیاسی مجدد به دست میدهد: «حقوق بشرْ حقوق آنانی است که فاقد حقوقیاند که حق ایشان است، و واجد حقوقیاند که حق ایشان نیست.» از دیدِ او رابطۀ سوژه با حقوق بشر، پیچیدهتر از اینهاست. رانسیر، بشر و شهروند را موضوعات سیاسی میداند: موضوعات یا سوژههای سیاسی که مجموعههای تعیینشده و قطعی نیستند بلکه نامهای مازادند، نامهایی که در مورد اینکه چه کسانی به حساب آمدهاند طرح پرسش میکنند. رانسیر در شرحِ این ایده، مثالی از دوران انقلاب فرانسه میآورد که درک پیچیدگی و درهمتنیدگیِ حیات برهنه و عرصه حیات سیاسی را ممکن میسازد. زنی انقلابی به نام الیمپ دوگوژ در استدلال مشهور خود برای حقِ نمایندگی زنان در مجلس میگوید «اگر زنان سزاوار آنند که پای چوبۀ دار بروند، لاجرم سزاوار آن نیز هستند که به مجلس ملی بروند». مسئله اینجاست که اگر مطابق با اعلامیه جهانی حقوق بشر «همه انسانها آزاد و برابر زاده میشوند»، زنان اینجا شهروندانی بودند که نه میتوانستند رأی بدهند و نه انتخاب شوند. استدلال دوگوژ، مرز فارقِ میان حیات برهنه و عرصه سیاسی را بحرانی میکند، و دست بر قضا حیات برهنه در نقطهای سیاسی از کار درمیآید. اگر زنان میتوانستند بهعنوان دشمنان انقلاب به مرگ محکوم شوند و به بیان دیگر، حیات برهنۀ خود را به دلایل سیاسی از دست بدهند، پس حیات برهنۀ آنان حیات سیاسی آنان نیز بود. اگر آنان زیر گیوتین بهاندازۀ مردان برابر بودند، برابری سیاسی ازجمله مشارکت برابر، حقشان بود. سوژه سیاسی یا سوژه حقوق بشر از نظر رانسیر در چنین عرصههای اختلافنظر یا تفرقه است که پدیدار میشود. «ازاینرو به نظر میرسد که بشرْ لفظی توخالی نیست که نقطه مقابل حقوق واقعیِ شهروند باشد.» در این صورتبندی، بشر محتوایی ایجابی پیدا میکند و آن محتوا، رَد هرگونه تفاوت بین آنان است که صلاحیت زندگی سیاسی دارند یا ندارند. بنابراین، «نفس تفاوت میان بشر و شهروند نشانه آن گسستی نیست که ثابت میکند این حقوق یا تهیاند یا همانگویی.» بلکه ازقضا، این تفاوت در حکمِ گشودن نوعی فضای خالی برای سوژهمند شدنِ سیاسی است. «نامهای سیاسی» نامهایی مسئلهزا هستند، نامهایی که در بسط و فهمشان قطعیتی در کار نیست و به همین دلیل فضایی برای آزمون و تصدیق میگشایند. «سوژههای سیاسی موجدِ این قبیل موارد تصدیق و اثباتاند. آنان قدرت نامهای سیاسی، و نحوه بسط و درک این نامها را به محک میگذارند. آنان فقط از موضع انکار و مخالفت با متن مکتوب حقوق بشر برخورد نمیکنند، بلکه جهانی را که در آن این حقوق معتبرند با جهانی که این حقوق در آن معتبر نیستند در یکجا میگنجانند. آنان رابطهای مبتنی بر شمول یا ادغام را با رابطهای مبتنی بر حذف ممزوج میکنند.» از دیدِ رانسیر، نام ژنریک یا عامِ این سوژهها همان نام «مردم» است که آگامبن نیز در «هوموساکر» در قالبِ «ابهام همیشگیِ مردم» از آن سخن میگوید و معتقد است مردم در آنِ واحدْ نام بدنۀ سیاسی و هم نامِ طبقات فرودست است.
ایندست مجادلات و انتقادات و شناساییِ شکافهای محتوایی در حقوق بشر، از زمانِ نگارش اعلامیه جهانی حقوق بشر و پیشتر از آن، از همان دورانی که مفهوم «حقوق بشر» خلق شد، دستمایۀ نقد و حتی صفبندی نحلههای فکریِ مختلف بود که مهمترین آنها نوعی افشای فرمالیسم حقوق بشر بود که از سوی مارکسیستها پیگیری میشد و در جریان تدوینِ اعلامیه حقوق بشر، نمایندگانِ لیبرالیسم غربی را در مقابل نمایندگان دولتهای مارکسیستی قرار داد. این اختلافات حاد جنبههای فلسفی، تاریخی و عملی داشتند و مهمترین آنان این بود که برداشت مارکسیستی از حقوق بر پایه «جمع» استوار بود و به حقوقی که ریشه در فردگراییِ ازخود بیگانهساز و لیبرالیسم غربی داشت، نمیتوانست اعتماد کند. در عین حال که دستیابی به رفاه و آسایش اقتصادی را پیششرط برخورداری از حقوق مدنی و سیاسی میدانست. این ترجیحات، درست مخالف اولویتهای لیبرالیسم غربی بود که بر حقوق مدنی و سیاسی پافشاری میکردند و مارکسیستها آن را مترادف دفاع از حقوق بورژوایی تلقی میکردند، حقوقی که مطلوب و خدمتگزار طبقه حاکم بود و بدتر از آن میتوانست بهمثابه ابزار سرکوب طبقه کارگر به کار گرفته شود. با اینکه این اختلافنظرها و دیدگاهها سرانجام ختم به خیر شد و سالها بعد، به تدوین دو میثاق «حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی» و «حقوق مدنی و سیاسی» انجامید، تاریخ مسیر دیگری در پیش گرفت و به جایی رسید که به قولِ کلود لوفور، «نظامهای توتالیتر بر ویرانههای حقوق بشر بنا شدند». رانسیر سالهای پس از فروپاشی شوروی را دورانی میخواند که چشمانداز نوین نوع بشر، رها از توتالیتاریسم آرمانگرایانه، بدل به صحنهای برای فوران ستیزها و سلاخیهای قومی، بنیادگراییهای دینی یا جنبشهای نژادی و بیگانههراس شد. و بدین منوال معلوم شد که قلمرو انسانیت «پساتاریخی» و آکنده از صلح، قلمرو اَشکال نوین امر غیرانسانی است. در این میانه، حقوق بشر حقوقِ بیحقوقان از آب درآمد، حقوق آن مردمی که از خانه و سرزمینشان بیرون رانده شدند و در معرض تهدید و دهشتِ کشتار قومی قرار گرفتند. بیراه نیست که محمدجعفر پوینده، نویسنده و مترجمِ چپگرا، که در هجدهم آذر 1377 از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت، در واپسین سالهای عمر ترجمۀ متونی درباره حقوق بشر را در دستور کار خود قرار داد و دو کتاب بنیادین «اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن» و «پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر» را ترجمه کرد. آثاری که از پیکار تاریخی برای اشاعه و ارتقای حقوق بشر خبر میدهد و تحقق آن را بهتعبیرِ پوینده «مقدمۀ ضروری رهایی و شکوفایی همهجانبۀ نوع بشر» میداند. بخشی از کتابِ «پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر» به موضوع خاستگاه حقوق بشر میپردازد و مؤلف در آن معترف است که در تمام طول تاریخ بشر، زندگی، حیثیت و کرامت انسان نقض شده است و امروزه نیز هنوز نقض میشود و با این حال، مفهوم قواعد مشترک برای تمام شهروندان به چند قرن پیش بازمیگردد. این قواعد که به حقوق طبیعی موسوماند، مستلزم وجود مجموعهای از قوانینی هستند که باید بر زندگی جوامع حاکم باشند. و مهمترین این اصول، اصلِ برابری است که در حقوق طبیعی به رسمیت شناخته شده و از گذشته مورد پذیرش جوامع بوده است. اما این امر مانع از آن نشده که تبعیض تا روزگار ما ادامه یابد و دریغا که در دوران مدرن نیز وضع به همین منوال است. با این اوصاف، چنانکه فدریکو مایور، مدیرکل وقت یونسکو در مقدمه کتاب «اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن» مینویسد، الزامات اخلاقی و سیاسی به تناسب دگرگونیهای دنیا تحول مییابند، اما در همه حال، حقوق بشر بهمثابه نوعی آرمان و راهبرد است که با تأکید مداوم بر کرامت انسان باید همواره در صحنه حی و حاضر باشد، چراکه اندیشههای آزادیبخش، راه خویش را در ذهن آدمیان با پشت سر گذاشتن هر مانعی که با آن روبهرو شوند، بهآهستگی اما به استواری میگشایند.
منابع:
1. کتاب «قانون و خشونت: گزیده مقالات»، مقاله «افول دولت-ملت و پایانِ حقوق بشر»، هانا آرنت، ترجمه جواد گنجی و مقاله «چه کسی سوژه حقوق انسانها است؟»، ژاک رانسیر، ترجمه امیر احمدیآریان، نشر فرهنگ صبا، 1386. (این کتاب در نشر نی تجدیدچاپ شده است).
2. کتاب «وسایل بیهدف: یادداشتهایی در باب سیاست»، مقاله «فراسوی حقوق بشر»، جورجو آگامبن، ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی، نشر چشمه، بهار 1387.
3. «اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن»، گلن جانسون، ترجمه محمدجعفر پوینده، نشر نی، 1377.
4. «پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر»، لیا لوین، ترجمه محمدجعفر پوینده، نشر قطره، 1377.