سیاست زندگی، سیاست نوانقلابیگری
در مدت اخیر، بسیج دانشجویی دانشگاهها بیانیهای منتشر کرده است که ایجاد رستورانها، کافیشاپها و فودکورتها در اطراف دانشگاه، جنگ نرم علیه دانشجویان است و با ابراز تأسف از این شیوه جدید دشمن، متذکر شده که این مکانهای تجمع که در آنها انواع دخانیات مصرف میشود، موجب اختلاط شدید دانشجویان دختر و پسر است.
علیرضا جلالی ندوشن
در مدت اخیر، بسیج دانشجویی دانشگاهها بیانیهای منتشر کرده است که ایجاد رستورانها، کافیشاپها و فودکورتها در اطراف دانشگاه، جنگ نرم علیه دانشجویان است و با ابراز تأسف از این شیوه جدید دشمن، متذکر شده که این مکانهای تجمع که در آنها انواع دخانیات مصرف میشود، موجب اختلاط شدید دانشجویان دختر و پسر است. از سوی دیگر پس از همهگیرشدن آوازخوانی و رقص صادق متجدد (بوقی) که پیرمردی با لهجه گیلکی است، صفحه اینستاگرام او به علت انتشار محتوای مجرمانه مسدود شد و بنا بر اخبار، تعدادی مغازه در بازار ماهیفروشان رشت نیز پلمب شدند. برخورد با گروهی از شهروندان که نه شعاری سیاسی میدهند و نه تجمعی برگزار کردهاند، آنهم به شکلی که گویی این شهروندان خواستار تغییرات کلان و کنشگران سیاسیاند، خبر از دوگانهای میدهد که یک سوی آن، آنچنان که خود گفتهاند، نواصولگرایی یا نوانقلابیگری است و سوی دیگر جماعتی است که زندگی یا شادی را فارغ از سبکهای رسمی طلب میکنند اما پای خویش را از عرصه عمومی برای ابراز این خواست پس نمیکشند. بهراستی به چه وضعیتی رسیدهایم که خوردن قهوه، چای، کیک هویج و... یا آوازی گیلکی به امری مشکوک تبدیل شده است و پلیس آن را اقدامی برای برهمزدن نظم تفسیر میکند یا امامجمعهای آن را امری وقیح و منافی عفت میشمرد. به گمانم این مسئله ریشه در دوگانهای دارد که در جامعه ما بین سیاست زندگی و سیاست نوانقلابیگری شکل گرفته است و هرکدام دارای مناسبات، اخلاق خاص، اجتماعات ویژه و ایدئولوژی و کارناوالهای مخصوص به خود است. نزاع این دوگانه نیز متفاوت از آنچه در جامعه شاهدیم، بوده است؛ دوگانهای که نوعی نزاع بین سیاست اصولگرایی و سیاست توسعه است و البته برونداد آن آرایش سیاسی 25ساله گذشته را تشکیل داده است. گفتنی است آن نزاع پیشین میان سیاست توسعه و سیاست اصولگرایی، به حزب نیاز داشت، کمپین انتخابات میخواست، وعدههای فراوان از بذل و بخشش اموال عمومی و ثروتهای بیننسلی میداد و حلال همه موضوعات با کیمیایی بود که هر دفعه نامی به خود میگرفت، هر بار با نامی: سازندگی، جامعه مدنی، توسعه و... اما این یکی یعنی سیاست زندگی در برابر سیاست نوانقلابیگری، داستان دیگری دارد. مورد قبلی موسمی بود، اما این یکی هر لحظه میتواند در زندگی روزمره، لرزه بر اندام آن دیگری افکند و البته مانند سلف خویش یعنی اصولگرایی تنها با قوه قهریه و کنترل ایدئولوژیک امکان ادامه حیات دارد؛ از اینرو هر خنده و شادی، حتی خوردن و نوشیدن مجاز هم میتواند معنایی فراتر داشته باشد و ممنوعیت پیدا کند. اما نکته مهم آن است که برخلاف سخن آن فقیه شورای نگهبان در باب نزاعهای سیاسی آن دو سیاست پیشین که گفته بود ردصلاحیت میکنیم، چند هفتهای ناسزا و انتقاد میشنویم اما چهار سال راحت هستیم، این نزاع، جدالی مداوم است که حضور حجاببانها در مترو، درخواست تعطیلی کافیشاپهای اطراف دانشگاه و... تنها نمودی از آن است. سیستمی که خود را درگیر این نزاع میکند، ناگزیر است همه چیز را مشکوک بپندارد؛ چراکه هر خنده، هر حرکت موزون و حتی اجتماع چندنفره بهمثابه تعلیق آن نظمی است که آرزوی سیاستورزی نوانقلابیگری است. و البته چون همه مظاهر نو را شیطانی میداند، نوعی نگاه به گذشته است که رخت تازه پوشیده. سیاست زندگی، نه کنشگرانش شبیه به کنشگران پیشین است و نه سازماندهیاش شبیه گذشتگان. آنها به طبقه یا حتی نسلی خاص تعلق ندارند. آنها ابراز وجود در عرصه عمومی را به گروههای (حقیقی و مجازی) فشار ترجیح میدهند. محلهای تجمع آنها، در جایی است که میتوانند وقت، بدن و ذهن خود را به دور از دسترسی سیستم رسمی مدیریت کنند. این بار بازداشتشدگان و قربانیان وقایع سال گذشته، نهفقط دانشجویان دانشگاهها بلکه کارگران کافیشاپها، سالنهای ورزشی و زیبایی و... نیز بودند. این مسائل نشان میدهد اگر مانند گذشته، مراد از حکمرانی، احاطه بر بدن و ذهن است، پس به سیاستی دیگر نیاز است؛ سیاستی که قطعا نمیتواند از جنس کتمان، تقلید ظاهری یا ایجاد محدودیت باشد. کمرنگشدن آن سیاست توسعه که آزادی سیاسی نیز یکی از مؤلفههای آن بود، در برابر سیاست زندگی، جنبه دیگر میدانداری زندگی است. کافی است کنش و واکنش ایرانیان در برابر محدودیتهای صادق بوقی را با انعکاس مراسم جایزه صلح نوبل و اهدای آن به نرگس محمدی مقایسه کنید. بنابراین باید از سهگانه زندگی، توسعه و نوانقلابیگری سخن گفت. توسعه و نوانقلابیگری دارای سازمان یا نمایندگانی از نخبگان است؛ اما سیاست زندگی، هم به خاطر آنکه خود آزادی فردی را میجوید و هم از نخبگان گریزان است، از سازمان و هدایتگری محروم است. عمق سیاستزدگی آنجاست که بخشی از زندگی روزمره است و میتواند در منزل، محل کار، خیابان یا حتی با یک لبخند، کنشی سیاسی و معنادار بیافریند. در چارچوب سیاست زندگی، هر کنش برای شادی فارغ از سبک زندگی رسمی، میتواند حتی با اقدام بازدارنده طرف مقابل، یک کمپین مدنی شکل دهد و هر روز فرمی تازه بگیرد. خندیدن، برگزاری جشن، ورود زنان به استادیوم فوتبال و... که همگی با وجود همه مخالفتها در نهایت به نفع سیاست زندگی پیش رفته و میرود. بدیهیات حیات دولت آن است که عرصه حکمرانی خود را محدود به تأمین ساختار کند و نهادی برای زندگی مسالمتآمیز شهروندان باشد. کمپینهایی مانند دختران چادری مخالف پوشش اجباری نشان داده است که شیوههایی مانند گشت منسوخ ارشاد، حکمرانی را حتی در نزد مدافعان سبکهای رسمی، تضعیف میکند و البته نمیشود در درون جامعه یا بین جامعه و حکومت، آرایش نزاع طولانیمدتی استمرار یابد. عقاید شهروندان و سبکهای مختلف زندگی آنان در سالهای اخیر نشان داده است که میتوانند گاهی به صورتهای مختلف بروز پیدا کنند و خواستههایشان را بر جامعه و نظام سیاسی عرضه و نوع جدیدی از هنجارها را ایجاد کنند. بهترین توصیه برای امنیت ملی و... انطباق با شرایط جدید است؛ چراکه شاید بتوان با جهان بیرون جدالی طولانیمدت داشت، اما با جامعه و مردم نمیتوان چنین کرد.