درمانی برای درد ساغر
زندگی ساغر از ابتدا اینطور نبود. او یک آدم عادی با زندگی خیلی عادی بود. پدرش سرکارگر بود و مادرش خیاطی میکرد. او و برادرش زندگی متوسط و آرامی داشتند. خانوادهای که در نگاه اول خوشحال بودند، اما هیچکس نمیدانست در پشت ظاهر مادر و پدر آرام او چه غوغایی نهفته بود.
زندگی ساغر از ابتدا اینطور نبود. او یک آدم عادی با زندگی خیلی عادی بود. پدرش سرکارگر بود و مادرش خیاطی میکرد. او و برادرش زندگی متوسط و آرامی داشتند. خانوادهای که در نگاه اول خوشحال بودند، اما هیچکس نمیدانست در پشت ظاهر مادر و پدر آرام او چه غوغایی نهفته بود. پدر ساغر زندگی پنهانی داشت. سالها دلباخته زنی بود و برایش خانهای گرفته بود و آخر هفتههایش را با او میگذراند. حداقل شش سال بود که مادر ساغر این را میدانست و به کسی نگفته بود. دلش خوش بود به اینکه همسرش به روی او نمیآورد و حرمتش را نگه داشته است. اما یک شب دیگر پدر به خانه نیامد و در نامهای از ساغر و مادر و برادرش معذرتخواهی کرد و با زنی که میگفت از نوجوانی دلبسته او بوده به ترکیه رفت. آن زمان ساغر ۱۴ساله بود و برادرش هشتساله. مادر ساغر این غم را تاب نیاورد. روزی در تماسی ویدئویی با همسرش، وقتی بچهها مدرسه بودند، خودش را در اتاق حلقآویز کرد تا از او انتقام بگیرد. بچهها یک ساعت بعد با پیکر مادرشان که میان زمین و آسمان تاب میخورد مواجه شدند. بعد از آن ماجرا برادر ساغر کلامش را از دست داد و ساغر ماند و یک زندگی غیرعادی. ساغر و برادرش حاضر نشدند دیگر پدرشان را ببینند. خانه اجارهای آنها به صاحبخانه پس داده شد و ساغر و برادرش به واحد کناری مادربزرگشان نقل مکان کردند. حالا ساغر ۱۸ساله است. برادرش تکلم ندارد، پدرشان بر اثر سکته مغزی در ترکیه زندگی گیاهی دارد و بعد از مرگ مادربزرگ و فروش خانه توسط ورثه او و برادرش بهصورت موقت در خانه خالهشان زندگی میکنند. ساغر عطای درسخواندن را به لقایش بخشیده و با ماشینی که از مادرشان به جای مانده، مسافرکشی میکند و شیفت شب یک مطب بسیار مشهور را در شهر محل زندگیشان منشیگری میکند. او به کمک خانواده و پسانداز خودش ۶۵ میلیون دارد. برای اینکه بتواند یک خانه در یک محل مناسب رهن کند و درگیر اجاره خانه نباشد و در کنارش هزینههای رواندرمانی برادرش را پرداخت کند، به ۵۰ میلیون دیگر نیاز دارد. ساغر خسته است و عصبانی. خشم بینهایت او از پدرش حتی با ازدستدادن سلامتیاش درمان نشد. او در یک مرکز خیریه در ترکیه است و ساغر علاقهای به پیگیریکردن او ندارد. برای ساغر تنها نقطه اتصالش به زندگی برادری است که او در انتظار تکلمش روزها را میگذراند. پزشکان میگویند برادر او میتواند صحبت کند اما تمایلی به این کار ندارد، هرچند وابستگی او به خواهرش بسیار زیاد است و وقتی ساغر کارش زیاد طول میکشد، دچار هیجان اضطرابی میشود. ساغر نیازمند کمک شماست. او در ۱۸سالگی تمام موهایش سفید شده و قرصهای اعصاب مصرف میکند. عدم اعتمادش به مردان با جلسات تراپی که خیرین برایش تدارک دیدهاند، در حال کنترل است و خوابهایش منظم شده و کابوس نمیبیند. حالا بزرگترین کابوسش نگاههای سنگین شوهرخاله است که دو ماه است آنها را تحمل کرده و دیگر جواب سلام او را هم نمیدهد. هرچند ساغر تلاش میکند تمامی هزینههای خود و برادرش را پرداخت کند اما شوهرخاله تمایلی به دیدنشان ندارد.
اگر تمایل داشتید به ساغر کمک کنید، مبالغ اهدایی خود را به شماره کارت ۵۰۴۱۷۲۱۲۰۹۴۳۴۷۲۰، بانک رسالت به نام شهرزاد همتی پلسنگی، خبرنگار روزنامه «شرق» واریز کنید.