به بهانه اکران فیلم «ویلای ساحلی» و واکنشها به آن
بهای مصلحت
این روزها که کیانوش عیاری، فیلمساز نامدار سینمای اجتماعی، به دلیل سکته مغزی در بیمارستان بستری شده است شاید کسانی که پس از اکران فیلم آخر او «ویلای ساحلی» عیاری را مورد هجمههای رسانهای قرار دادند تا اندازهای از واکنش خود احساس پشیمانی کرده باشند البته که فارغ از مقوله احساسات، زمانی که یک اثر هنری آن هم یک فیلم سینمایی عرضه شده و در معرض تماشای میلیونها بیننده قرار میگیرد انتظار دریافت واکنشهای مثبت و منفی از سوی این حجم از مخاطب، انتظاری قابل پیشبینی است و نمیتوان توقع داشت از میان مخاطبان حتی قشر معدود خاص و فرهیخته آنان پیش از اظهار نظر درخصوص حال عمومی و شرایط سنی و سلامتی خالق اثر هنری اطلاع کسب کنند یا اینکه فراتر از این نگران بدی حال او پس از این واکنشها باشند، سویه دیگر ماجرا که قابل اثبات هم نیست به این برمیگردد که عارضه مغزی عیاری تا چه اندازه از واکنشهای احساسی منتقدان او و حتی دلخوری باطنیاش از چرخش مصلحتی به سوی سینمایی نشئت گرفته باشد که خودش آن را نه «سینمای کمدی» که «سینمای شیرین و قصهگوی مفرّح» توصیف میکند، توصیفی که به نظر جای بحث دارد.
مازیار معاونی
این روزها که کیانوش عیاری، فیلمساز نامدار سینمای اجتماعی، به دلیل سکته مغزی در بیمارستان بستری شده است شاید کسانی که پس از اکران فیلم آخر او «ویلای ساحلی» عیاری را مورد هجمههای رسانهای قرار دادند تا اندازهای از واکنش خود احساس پشیمانی کرده باشند البته که فارغ از مقوله احساسات، زمانی که یک اثر هنری آن هم یک فیلم سینمایی عرضه شده و در معرض تماشای میلیونها بیننده قرار میگیرد انتظار دریافت واکنشهای مثبت و منفی از سوی این حجم از مخاطب، انتظاری قابل پیشبینی است و نمیتوان توقع داشت از میان مخاطبان حتی قشر معدود خاص و فرهیخته آنان پیش از اظهار نظر درخصوص حال عمومی و شرایط سنی و سلامتی خالق اثر هنری اطلاع کسب کنند یا اینکه فراتر از این نگران بدی حال او پس از این واکنشها باشند، سویه دیگر ماجرا که قابل اثبات هم نیست به این برمیگردد که عارضه مغزی عیاری تا چه اندازه از واکنشهای احساسی منتقدان او و حتی دلخوری باطنیاش از چرخش مصلحتی به سوی سینمایی نشئت گرفته باشد که خودش آن را نه «سینمای کمدی» که «سینمای شیرین و قصهگوی مفرّح» توصیف میکند، توصیفی که به نظر جای بحث دارد.
شاید بد نباشد بحث درخصوص تغییر ژانر آشنای سینمای عیاری را با نگاهی به کارنامه سینمایی او آغاز کنیم و به یاد بیاوریم که عیاری دستکم یک بار دیگر با فیلم «روز باشکوه/ 1367» کار در فضایی با مایهها و لحن کمدی را تجربه کرده و در کارنامه چند دههای فیلمسازی او فیلم ملودرام «دو نیمه سیب/ 1370» هم به چشم میخورد، مصادیقی که به گواه آنها نباید کارنامه سینمایی این فیلمساز را صرفا با آثار تلخ متعلق به سینمای اجتماعی ارزیابی کرد که در تمام طول چند دههای عمر فیلمسازی او به ویژه در دو دهه اخیر بالاترین وزن را به خود اختصاص دادهاند. اما فارغ از مقوله تغییر ژانر که نه در مورد عیاری به شکل تمام و کمال صادق است و نه میتوان بابت تغییر آن به یک فیلمساز خرده گرفت، میتوان درمورد موضوع با دقت و ریزبینی بیشتری سخن گفت و از طرح این پرسش آغاز کرد که دامنه مسئولیت یک فیلمساز در برابر مخاطبانش تا چه اندازه است و اصولا چگونه میتوان این دامنه را تعریف کرد و برایش حد و مرز قائل شد؟ مقولهای چالشبرانگیز که در برابر حق طبیعی فیلمسازان برای خلق آزادانه آثار مورد علاقه آنها و محدودنماندن به یک موضوع و یک کلیت موضوعی گسترده همچون همین سینمای اجتماعی مورد بحث ما قرار میگیرد و فراتر از عیاری و سینمای اجتماعی/ رئالیستی او دامن بسیاری از دیگر کارگردانان گذشته و کنونی سینمای امروز ایران و جهان را هم گرفته و به نظر میرسد گریزی از آن هم وجود ندارد، فیلمسازان برجسته سینما درست مثل همتایانشان در شاخههای دیگر هنری به اتکای آثاری که با آنها بر قلب و احساس و گوشت و خون تماشاگران اثر میگذارند جایگاهی فراتر از جایگاه فردی یک کارگردان صرف پیدا میکنند و خواه ناخواه باری بر دوش آنها گذاشته میشود که تا آخرین روزهای زندگی کاری و حتی پس از بازنشستگی و در اظهارنظرهایشان پیرامون مسائل مختلف غیرهنری هم آن را احساس
خواهند کرد.
با چنین برداشتی بیشک میتوان به کیانوش عیاری خرده گرفت که چرا در انتخاب سوژه «ویلای ساحلی» و چگونگی پرداخت فیلم، پختگی، عمق و انرژیای که شایستگی نام بزرگ و معتبر کیانوش عیاری باشد را لحاظ نکرده و به یک دستمایه و پرداخت ساده و دمدستی تن داده است؟! مواردی که توجیهات عیاری مبتنی بر مصلحت (اجبار) به انجام آن برای تأمین سرمایه فیلم بعدی هم قانعکننده به نظر نمیرسد، چراکه اولا هدف تأمین بودجه پروژه سینمایی آینده لزوما از مسیر توسل به مضامین و پرداختهای ساده و دمدستی نمیگذرد و ثانیا مشکل بودجه (که عمده آن به دلیل توقیف آثار پیشین این کارگردان بوده است) مشکل دیروز و امروز این کارگردان و همکاران او که مشکل مشابهی دارند نیست و قاعدتا عیاری وقت بسیاری داشته که برای انتخاب و پرداخت یک درونمایه کمدی و به قول خودش «شیرین» وقت و انرژی و خلاقیتی بسیار بیشتر از این صرف کند. اما قضیه سویه دیگری هم دارد که گاهی از کنترل فیلمسازان نامدار هم خارج است، شاید مباشران سینمای تجاری حال حاضر سینمای ایران در بحبوبه رقابت تنگاتنگی که برای سهمخواهی از بازار پررونق سینمای کمدی به وجود آمده فرصت چندانی برای خلق سوژههای تازه و پروراندن آنها برای عیاری و فیلمسازانی در اندازههای او قائل نمیشوند و عیاری بر سر یک دوراهی سخت مجبور به نشستن پشت دوربین فیلمی شده که سزاوار نام و جایگاهش نیست، شرایطی که کارگردانی در حد او را که همیشه حرفهای تازهای در عرصه کارگردانی و ورود به مسیرهای تازه و طینشده داشته، به جایی رسانده که همچون فیلمسازان سینمای بدنه روی بدهبستانهای دو کمدین امتحان پسداده یعنی رضا عطاران (با بلاهت همیشگی در نقشآفرینیهای کمدی) و پژمان جمشیدی (با تیپسازی مبتنی بر اَکت و آناتومی بدن) بیش از اندازه حساب کند.
به هر روی «ویلای ساحلی» با تمام ضعفها و نارساییهایش در کارنامه سینمایی کیانوش عیاری ثبت شده و به نظر بسیار بیشتر از خود عیاری باید به ساختاری خرده گرفت که فیلمسازی چون او را در آستانه 70سالگی در چنین موقعیتی قرار داده است. شاید بهترین تصمیم در این مقطع امید به بهبود هرچه زودتر حال عمومی عیاری و بازگشت او به سینمایی قابل دفاع و قابل تأمل و نه لزوما سینمای تلخ اجتماعی باشد.