«من شهردارم» برای تبلیغات خوب است!
مشارکت از آگاهی میآید؛ یعنی اینکه بدانید در کل شهر ماجرا چیست، چه اتفاقاتی دارد میافتد، چه بودجهای هزینه میشود و در کجا چه پروژههایی انجام میشود. ممکن است من دوست داشته باشم جلوی در خانهام یک پل بزنند؛ ولی در مجموع این پل به نفع این کوچه نباشد.
نفیسه آزاد، معاون سابق طرح و برنامه ستاد مشارکت محلات: مشارکت از آگاهی میآید؛ یعنی اینکه بدانید در کل شهر ماجرا چیست، چه اتفاقاتی دارد میافتد، چه بودجهای هزینه میشود و در کجا چه پروژههایی انجام میشود. ممکن است من دوست داشته باشم جلوی در خانهام یک پل بزنند؛ ولی در مجموع این پل به نفع این کوچه نباشد. در این شکل مشارکتهای صوری که حتی در سطح یک مشارکت هم نیستند و چیزهایی هستند که ضد مشارکتیاند، من باید بتوانم با تمام کسانی که در آن کوچه هستند، سر یک میز بنشینم و آگاه شوم از اینکه نقش کوچه در این محله چیست و نقش محله در کلانشهر چیست و با هم تصمیم بگیریم؛ تصمیمی که حداکثر منفعت را برای همه ساکنان به دنبال داشته باشد که گام اولش آگاهسازی است. وقتی شهروند نمیداند شهرداری چه کار میکند، براساس چه پروتکلی آن کارها را میکند، بودجهاش چقدر است و چشمانداز عمرانیاش چیست. حتی اگر از هشت میلیون نفر که در تهران هستند، پرسیده شود و در طرح شرکت کنند، چه فایدهای دارد؟ چه کسی میخواهد اینها را ردهبندی کند و چه کسی خیر عمومی را در نظر میگیرد؟ هرکس براساس چیزی که فکر کرده، نظر داده ولی درنهایت تحلیل و جمعبندی نظرات و قدرت ساکنان شهر است که میتواند پایهساز مشارکت باشد. این قدرت اول از آگاهی و بعد از نظارت و شفافیت میآید و سپس از مشارکتی میآید که متضمن بالابردن آن آگاهی باشد و در مرحله بعدی قدرتی که بتواند نظارت کند. برای مثال اگر جلوی در خانهام پل بزنند، چه قدرتی دارم که بر شهرداری نظارت کنم؟ این طرحها بیشتر متعلق به روابطعمومی است و ربطی به مشارکت ندارد. مشارکت ساکنان یک شهر متضمن داشتن سطحی از قدرت است. قدرت از اینجا میآید که اولا ساکنان یک شهر دسترسی کاملا آزادانه و شفاف به دادههای شهری داشته باشند. دادههای شهری پروژههایی است که مصوب میشود، بودجهای است که وجود دارد، اینکه بودجه چطور خرج میشود، به چه شکلی تصمیمسازی میشود و پروتکلهای تصمیمسازی چگونه است؟ اولین گام و سطح مشارکت این است که اگر بخواهم دسترسی کامل و آگاهی داشته باشم و سپس نظر داشته باشم و بتوانم این نظر را در مجموعهای از ذینفعان ببینم و بشنوم. حتی در کوچکترین مقیاس شهری نیز ذینفعان مختلف داریم؛ ذینفعانی که ممکن است به دلایل گوناگون نفعشان با همدیگر یکی نباشد. زدن یک پل روی جوی یا قراردادن مخزن زباله یا زمان قراردادن آشغالها، همگی موضوعات ریز است و حتی در این موضوعات ریز هم منافع ذینفعان شهری با هم متفاوت است. مشارکت یعنی بتوانیم دور یک میز بنشینیم و باید مدیریت شهری زمینهاش را فراهم کند و هم اطلاعات و هم پروتکلهای تصمیمسازی را در اختیار بگذارد و نظرات بیاید و غربال، ردهبندی، اولویتبندی و اجرا شود و پس از اجرا بر آن نظارت شود.
در طرحهایی مثل «من شهردارم» به لحاظ تبلیغی و به لحاظ اینکه یک نفر خود را جای شهردار قرار بدهد، خوب است؛ ولی نباید اینها را با مشارکت اشتباه گرفت. سطح اول مشارکت هم متضمن حدی از قدرت برای شهروند است.
این مدل کاملی نیست و انتقاداتی به آن وارد است. طرح شورایاریها، به واقعیت نزدیکتر بود؛ چون میگفتیم 10 نفر شورایاری محله را داریم که آنها را میشناسیم و میتوانیم با آنها حرف بزنیم و افراد میتوانند به آنها مراجعه کنند و سطح و پروتکلی داشت و میتوانستیم آن را دنبال کنیم و شورایاریها خیلی اوقات جایگاه مطالبهگری داشتند؛ مثلا اگر قرار بود در محله اتفاقی بیفتد که بگذارند، نگذارند، همکاری کنند یا جلوگیری کنند. درست است که انتقاداتی به آن وارد بود؛ اما دستکم در سطحی میتوانست مدعی شود که میتوانم در سلسلهمراتبی مشارکت را داشته باشم و این قدرت را در جاهایی تفویض کنم. فکر میکنم مدل نظام مدیریت شهری ما از اساس خیلی مشارکتپذیر نیست.