گزارشی از کنسرت علیرضا قربانی
شکوه نتها، پیوند صداها
سربالایی منتهی به پارکینگ، ترافیک سنگین است. ترافیک سنگین را پشت سر میگذاریم و پیاده از مسیر فلزی شیبداری که احتمالا برای ویلچر ساخته شده است، همراه جمعیت میشویم تا به محل برگزاری کنسرت علیرضا قربانی در سالن دوهزارو 500 نفری رویال هال هتل اسپیناس برسیم. هنوز دقایقی تا شروع کنسرت مانده است؛ اما خیلی زود سالن پر میشود و دیگر صندلی خالی در سالن دیده نمیشود. با وجود قیمت گران بلیت تا 22 دی ماه همه بلیتها فروخته شده است. پس از تبلیغات اولیه چند نفری از نوازندگان در جای خود مستقر میشوند. صدای تشویق مردم سالن را پر میکند. بعد صدای هوشنگ ابتهاج در سالن میپیچد که: عشق شادی است/ عشق آزادی است/ عشق آغاز آدمیزادی است. همزمان که صدای ابتهاج در سالن جاری میشود، تصویرهای پشت صحنه توجه را جلب میکند. استفاده از هنرهای جدید در طراحی صحنه بهویژه ویژوالآرت شاید برای نخستین بار در این کنسرت استفاده میشود. پیشازاین هم در کنسرتها شاهد استفاده از نمایش تصویرهای متحرک بودیم؛ اما تفاوت این بار بسیار زیاد است. به نظر میرسد این تصاویر حاصل استفاده از هوش مصنوعی در طراحی ویدئوهای پشت صحنه به تناسب محتوای قطعهها باشد.
سربالایی منتهی به پارکینگ، ترافیک سنگین است. ترافیک سنگین را پشت سر میگذاریم و پیاده از مسیر فلزی شیبداری که احتمالا برای ویلچر ساخته شده است، همراه جمعیت میشویم تا به محل برگزاری کنسرت علیرضا قربانی در سالن دوهزارو 500 نفری رویال هال هتل اسپیناس برسیم. هنوز دقایقی تا شروع کنسرت مانده است؛ اما خیلی زود سالن پر میشود و دیگر صندلی خالی در سالن دیده نمیشود. با وجود قیمت گران بلیت تا 22 دی ماه همه بلیتها فروخته شده است. پس از تبلیغات اولیه چند نفری از نوازندگان در جای خود مستقر میشوند. صدای تشویق مردم سالن را پر میکند. بعد صدای هوشنگ ابتهاج در سالن میپیچد که: عشق شادی است/ عشق آزادی است/ عشق آغاز آدمیزادی است. همزمان که صدای ابتهاج در سالن جاری میشود، تصویرهای پشت صحنه توجه را جلب میکند. استفاده از هنرهای جدید در طراحی صحنه بهویژه ویژوالآرت شاید برای نخستین بار در این کنسرت استفاده میشود. پیشازاین هم در کنسرتها شاهد استفاده از نمایش تصویرهای متحرک بودیم؛ اما تفاوت این بار بسیار زیاد است. به نظر میرسد این تصاویر حاصل استفاده از هوش مصنوعی در طراحی ویدئوهای پشت صحنه به تناسب محتوای قطعهها باشد.
علیرضا قربانی در میان تشویقهای حاضران به گروه کوچکش میپیوندد و همزمان با آهنگ نماهایی تلفیقی از تصویر کویر و سماع و در هم آمیختن آنها فضا را برای اجرای قطعهای عارفانه آماده میکند. آن وقت است که «قربانی» چند رباعی از ابوسعید ابوالخیر میخواند: ای جمله بیکسان عالم را کس/ یک جو کرمت تمام عالم را بس/ من بیکسم و تو بیکسان را یاری/ یا رب تو به فریاد من بیکس رس
وقتی این قطعه تمام میشود، همزمان که صدای تشویقها بلند میشود، گروه نوازندگان کامل میشود و همه نوازندگان به روی صحنه میآیند. این بار قطعهای دیگر با صدای فلوت شروع میشود و نوازنده دیگری ادامه میدهد. این بار نام قطعه «پریشانی» است، به آهنگسازی «حسام ناصری» و شعری از «احمد امیرخلیلی»: روزگار من و مویش به پریشانی رفت/ یک شب آرام رسید و شب بارانی رفت
پس از تشویق قطعه بعدی شروع میشود که شعرش باز هم از احمد میرخلیلی است: من به دستان تو پل بستم به زیباتر شدن/ از تو میخواهم از این هم با تو تنهاتر شدن
...
ای که از تو باز هم زلف پریشان خواستم/ من برای شهر دلتنگی باران خواستم
این قطعه با تشویق بیشتری روبهرو میشود و فریادهایی از میان جمعیت به گوش میرسد که ماشاءالله. علیرضا قربانی در دو دهه اخیر تلاش کرده است هم از تجربههای موسیقی ایرانی استفاده کند و هم از تجربههای موسیقی غربی تا به سبک ویژه خودش دست یابد. اجرای قطعه «زلف سیه» از «غلامحسین مینباشیان» قطعه بعدی بود که علیرضا قربانی آن را خواند و با تشویق بسیار روبهرو شد. مینباشیان نظامی-آهنگساز دوره پهلوی اول بود که علاقهای به سازهای غربی نداشت و بسیار تلاش کرد تا نخستین ارکستر سمفونیک را در تهران پایهگذاری کند و بنیانگذار برخی از نهادهای موسیقیایی کشور است: ای بر لبم خون دل پروردهای/ زلف سیه افشان از چه کردهای.
قطعه بعدی «مرا ببخش» هم رنگوبوی متفاوتی داشت، با شعری از «حسین غیاثی» و آهنگسازی «حسام ناصری»:
مرا به خاطر دل شکستهام ببخش/ مرا که از ندیدن تو خستهام ببخش/ اگر به انتظار تو نشستهام ببخش/ به دیگری اگر که دل نبستهام ببخش
قطعه ششم باز هم شعری از غیاثی بود، با آهنگسازی علیرضا افکاری: تو خنده دوری در یاد/ تو قاصدکی دور از باد/ من زخمیِ قبل از مردن/ من ساکتِ قبل از فریاد/ داد از دل من داد ای داد/ عکسی که پر از رؤیا بود/ در خاطرهای تار افتاد/ عکسی که در آن خندیدم/ از سینه دیوار افتاد
تشویقها بیشتر میشود و علیرضا قربانی چند کلمهای با حاضران حرف میزند. خیر مقدم میگوید و تشکر میکند و قدردانی و اینکه سرمایه ما شما هستید و از کمبود بلیت عذرخواهی میکند و توضیحاتی درباره قطعه بعدی میدهد که قطعهای از مجموعه «رازآواز» است، با شعری از استاد شهریار. قربانی توضیح میدهد که این قطعه به لحاظ آهنگسازی مدرن و غربی است و درباره نقش خواننده در این آهنگ میگوید و توضیح میدهد که در آواز دشتی اجرا شده است: تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است/ ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
در میان تشویق حاضران قربانی برای استراحتی کوتاه و دادن فضا به نوازندگانش که بسیار توانمند هستند، از صحنه بیرون میرود تا قطعهای بیکلام با نام «شوشتری» با بازی نور و تصویر آغاز شود. تصاویر پشت زمینه برگرفته از آثار معماری عربی- ایرانی است. ساخته هوش مصنوعی و موسیقی نیز ملودی عربی و ایرانی که دفنوازی در آن جای برجستهای دارد و مخاطبان را به وجد میآورد. بهنوعی دیدار از مکانهای زیبا که دل و جان را به لرزه میاندازد و به یادمان میآورد «ایران» چه زیباست. یک جور تجدید دیدار با فرهنگ و معماری ایران. الان که یکی، دو روز از کنسرت میگذرد، با یادآوری این قطعه و تصاویرش، این نکته در ذهن خطور میکند که چقدر شرایط میتوانست بهتر باشد، چقدر استعدادها میتوانستند در ایرانمان شکوفا شوند. هرچند دیدن این تصاویر همزمان با تشویق حاضران برای نوازندگان یادآور این نکته است که تلاشی که بسیاری در «فرهنگ و هنر» انجام میدهند، ستودنی است و چقدر همین روزنههای تلاش، میتواند با «کویر بیفرهنگی» مقابله کند. نوازندگان که مورد استقبال قرار گرفته بودند، یکییکی بلند میشوند و تشویق حاضران ادامه دارد تا قربانی به روی صحنه برمیگردد.
یکی از میان جمعیت نام قطعهای را فریاد میزند و دیگری نام قطعهای دیگر را. آهنگ بعدی شروع میشود که برای مخاطبان قربانی آشناست و با آن همخوانی میکنند: وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید/ وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید/ وقتی زمین ناز تو را در آسمانها میکشید/ وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم میچشید/ من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی/ چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
قربانی توضیح میدهد که این قطعه به سریال «مدار صفردرجه» مربوط است و آهنگسازش فردین خلعتبری و شاعرش مرحوم دکتر «افشین یداللهی» است که مردم تشویق میکنند. کنسرت از میانه گذشته است، در لحظاتی غم اتفاقات و آنچه را که میشنویم و میبینیم و نمیتوانیم کاری انجام دهیم، بر گرده و شانهمان احساس میکنیم؛ دراینمیان با تنوعی که «قربانی» در انتخاب اشعار داشته است، انگار با بزرگان ادب و شعرمان دیدار کردهایم. قرنها را پیمودهایم و در تاریخ سفر کردهایم.
«علیرضا قربانی» نام قطعه بعدی را هم میگوید: «در زلف تو آویزم» که بار دیگر شعری از امیرخسرو دهلوی است: بیم است که سودایت دیوانه کند ما را/ در شهر به بدنامی افسانه کند ما را/ بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری/ ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را/ در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد/ زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را
در میان تشویقها یکی فریاد میزند «قربانی دوستت داریم» و قطعه بعدی شروع میشود با نام «با من بخوان»: با من بخوان تا این ترانه را با تو سفر کنم/ با من بخوان تا در هوای تو شب را سحر کنم
کنسرت «قربانی» این ویژگی را داشت که او با حاضران گفتوگو میکرد، برایشان درباره قطعهها سخن میگفت و درباره کسانی که شعر را سرودهاند یا قطعه را ساختهاند، نکتهای هرچند کوتاه بیان میکرد. او این بار توضیح میدهد که قطعه بعدی با عنوان «گفتوگو» براساس شعری از حسین منزوی است، با ملودی سیاوش غریب. این شعر پیشازاین از سوی داریوش اقبالی در سال 1355 خوانده شد و سانسور در آن مقطع تاریخی اجازه پخش به آن نداد تا سال 1357 که در آستانه انقلاب پخش شد و مورد استقبال قرار گرفت.
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم/ نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم/ دورانِ شکوهِ باغ، از خاطرمان رفته است/ امروز که صف در صف، خشکیده و بیباریم/ من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته/ امّید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم
قطعه بعدی با شعری از غیاثی و آهنگسازی افکار برای مخاطبان قربانی آشناست و همنوایی میکنند با او: تو آه من اشتباه منی چگونه هنوز از تو میگویم/ تو همسفر نیمهراه منی چگونه هنوز از تو میگویم
سرانجام نوبت به آخرین قطعه میرسد. در تابستان امسال هم کنسرت قربانی در کاخ سعدآباد برگزار شده بود و این بار قطعات «گفتوگو»، «عشق آسان ندارد»، «در زلف تو آویزم»، «زلف سیه»، «چشمهایش» و «مرا ببخش» قطعات جدیدی بود. قربانی پیش از اجرا میگوید که این قطعه با لطف مردم همراه شده است و هرجا خوانده، گاهی نم اشکی بر چهره مخاطبان دیده است. اسم قطعه را میگوید: «روزگار غریب» و از مردم میخواهد که همنوایی کنند. شعر مشهوری از احمد شاملو با قطعهای از حمید خلفبیگی است.
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم/ دلت را میبویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد/ روزگار غریبی است نازنین.
مردم همراهی میکنند: نمانده در دلم دگر توان دوری/ چه سود از این سکوت و آه از این صبوری/ تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد/ بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد
مردم میایستند و همنوایی میکنند. «علیرضا قربانی» سکوت میکند و مردم ایستاده میخوانند. قطعه تمام میشود. علیرضا قربانی میگوید به افتخار ایران و در میان تشویقهای مردم از سالن بیرون میآییم.
دیماه است و هوای تهران خنک نیست؛ اما چراغهای شهر در لایهای از دود سوسو میزنند و ته گلویمان دود را حس میکنیم.