|

یادداشتی درباره نمایشگاه انفرادی نقاشی‌های جواد قنبرپور در گالری هنگام

شورِ بدون عنوان

«جورجو وازاری» در کتاب سترگ خود با عنوان «زندگی هنرمندان » درباره «لوکا دلا روبیا»، پیکره‌ساز فلورانسی، می‌نویسند: «شیفتگی او به هنر چندان بود که شب‌های زمستان در التهابی غریب و مبهم تا دیرگاه بیدار می‌ماند و هنگامی که سرما پاهایش را می‌آزرد و بی‌حس می‌کرد، آنها را در سبدی از خاک اره و تریشه‌های چوب نجاری فرو می‌برد تا مگر پاها را گرم نگه دارد و طراحی را ادامه دهد؛ دلش را نیز شوق هنر گرم می‌داشت». شرح «وازاری» از شورمندی «دلا روبیا» دست‌کم برای آنها که با دقت میدان هنرهای تجسمی را نظاره می‌کنند، چندان غریب و ناآشنا نیست؛ زیرا سال‌های بسیاری است که هنر در ایران، تنها به شورمندی‌های فردی‌ای از این دست، به حیات خود ادامه می‌دهد.

شورِ بدون عنوان

آسیه مزینانی

 

«جورجو وازاری» در کتاب سترگ خود با عنوان «زندگی هنرمندان » درباره «لوکا دلا روبیا»، پیکره‌ساز فلورانسی، می‌نویسند: «شیفتگی او به هنر چندان بود که شب‌های زمستان در التهابی غریب و مبهم تا دیرگاه بیدار می‌ماند و هنگامی که سرما پاهایش را می‌آزرد و بی‌حس می‌کرد، آنها را در سبدی از خاک اره و تریشه‌های چوب نجاری فرو می‌برد تا مگر پاها را گرم نگه دارد و طراحی را ادامه دهد؛ دلش را نیز شوق هنر گرم می‌داشت». شرح «وازاری» از شورمندی «دلا روبیا» دست‌کم برای آنها که با دقت میدان هنرهای تجسمی را نظاره می‌کنند، چندان غریب و ناآشنا نیست؛ زیرا سال‌های بسیاری است که هنر در ایران، تنها به شورمندی‌های فردی‌ای از این دست، به حیات خود ادامه می‌دهد. در زمستان 1399 بود که گالری هنگام، به مدیریت نجمه امینی در شهر مشهد، آغاز به کار کرد و تا به امروز در معرفی استعدادهای جوان و نوگرای خراسان عزیز به جامعه هنری ایران، نقش درخورتوجهی ایفا کرده است. گالری هنگام در نمایشگاه اخیر خود، میزبان نقاشی‌های جواد قنبرپور بود. جواد قنبرپور پیش از این در نمایشگاه‌های گروهی بسیاری حضور داشته و تابستان امسال نیز نمایشگاه انفرادی از نقاشی‌های او با عنوان «سطل آشغال» در خانه هنرمندان ایران برپا شد. قنبرپور دچار آن التهاب غریب و مبهمی است که «وازاری» در توصیف «دلا روبیا» به آن اشاره می‌کند. بی‌وقفه، تمرین و کار می‌کند و رد این ممارست و سختکوشی به‌طور کامل در آثارش پیداست. درگیری او با ماده، شیوه کار، زاویه دید و در یک کلام، سخن‌گفتن با زبان نقاشی، به آثارش وجوه چندگانه‌ای بخشیده است. جست‌وجو و کشف توأمان، به‌ویژه در مجموعه اخیرش، مانند درامی پرتعلیق، پیش چشم مخاطب آشکار شده و بر او تأثیر می‌گذارد. کشمکشی که نشان می‌دهد زندگی برای جواد قنبرپور، خود نقاشی است. او در توضیح این مجموعه می‌نویسد: «در این مجموعه، «نقاشی» برایم از درون خودش آغاز می‌شود، نه جایی بیرون آن و چیزی به‌عنوان «موضوع» یا دلیل و دستاویزی برای نقاشی وجود نداشت، غیر از خودِ نقاشی. برایم تنها مسئله بااهمیت، کشف و فهم بیشتر «زبان نقاشی» است؛ حتی به «چه چیز را نقاشی‌کردن» هم فکر نکرده‌ام و هر‌آنچه در اطرافم دیده‌ام، کافی بوده برای شروع و برای اتمام». اما این بار قنبرپور هر‌آنچه را که در اطرافش بوده، به همان شیوه‌ای که تا پیش از آن از او سراغ داریم، ندیده است. کشف و فهم بیشترِ زبان نقاشی که کار هر دقیقه اوست، این بار تجربه‌گراتر از گذشته است. ترکیب بجا و به‌اندازه دفرماسیون و انتخاب زاویه دید متفاوت به ابژه، سوژگی نقاش را به‌وضوح تقویت کرده است؛ روندی که در برخی از آثار این مجموعه با قدرت بیشتری خودنمایی می‌کند. نتیجه استمرار در فهم زبان نقاشی بعضی از آثار او را به نقطه‌ای رسانده که تأمل و سکوت و تماشا را که ویژگی معاشرت با یک اثر هنری واقعی است، ممکن می‌کند. رد وضعیت امروزی‌مان نیز در مجموعه اخیر قنبرپور به‌طور کامل پیداست. رنگ‌های سرد و گرم، چنان همنشین شده‌اند که گویی جدالی همیشگی را نمایندگی می‌کنند. از سوی دیگر دفرماسیون و زاویه دید نامتعارف، ترکیب شکننده و رو به ویرانی‌ای را پیش چشم قرار می‌دهد؛ اما درست در همین شکنندگی و لرزانی است که ابژه‌هایی با چنگ و دندان سعی در مقاومت و ادامه دارند. انگار زندگی در ناممکن‌ترین وضعیت، هنوز در تلاش است تا ممکن باشد. گویی یک بار دیگر هنرمندی با وجود سرمای سخت زمستان، پاهایش را در سبدی از خاک اره و تریشه‌های چوب نجاری فرو برده تا مگر آنها را گرم نگه دارد و نقاشی را ادامه دهد؛ چراکه دلش را هنوز شوق هنر، گرم نگه داشته است.