همه چیز درباره عدالت آموزشی در روستاهای ایران
در مقالهای که تحت عنوان «خلاصه مسائل آموزش و پرورش ایران» به همت گروهی از کارشناسان حوزه آموزش منتشر شد، به فقدان عدالت آموزشی در کشور اشارههایی شد. چالشهایی که در این مقاله آمده است، به بهرهوری پایین آموزش به شکل کلی و بهطور اخص در مناطق کمتر برخوردار اشاره دارد و زنگ خطر را برای آینده آموزش کشور به صدا درآورده است؛ همچنین اینکه امکانات کشور در حوزه آموزش، به شکلی ناعادلانه تقسیم شده که میتواند گروه بزرگی از دانشآموزان این مرز و بوم را از آموزش باکیفیت محروم کند.
حامد عربزادهجمالی: در مقالهای که تحت عنوان «خلاصه مسائل آموزش و پرورش ایران» به همت گروهی از کارشناسان حوزه آموزش منتشر شد، به فقدان عدالت آموزشی در کشور اشارههایی شد. چالشهایی که در این مقاله آمده است، به بهرهوری پایین آموزش به شکل کلی و بهطور اخص در مناطق کمتر برخوردار اشاره دارد و زنگ خطر را برای آینده آموزش کشور به صدا درآورده است؛ همچنین اینکه امکانات کشور در حوزه آموزش، به شکلی ناعادلانه تقسیم شده که میتواند گروه بزرگی از دانشآموزان این مرز و بوم را از آموزش باکیفیت محروم کند. در متن حاضر قصد داریم به شاخهای از این عدم توازن آموزشی بپردازیم؛ درخصوص کیفیت و چالشهای آموزش در مناطق روستایی و عشایری کشور. بنا به گفته مدیر کل دفتر توسعه عدالت آموزشی و عشایر کشور، بیش از 3.5 میلیون دانشآموز ایرانی، روستایی یا عشایری هستند. بزرگی این عدد را زمانی میتوان به درستی درک کرد که آن را با 1.87 میلیون دانشآموز سراسر کشور فنلاند مقایسه کرد. پرسش مهم در این زمینه این است که نظام آموزش کشور، تا چه اندازه در زمینه آموزش این کودکان، موفق عمل کرده است. آمارهای منتشرشده نشان میدهد که وضعیت آموزش در روستاهای ایران، وضعیتی نابسامان و بسیار دورتر از چشماندازهایی دارد که در دورههای مختلف، برای آینده ایران ترسیم شده است. برای بررسی علل این ناکامی، میتوان عوامل گوناگون و بسیاری را برشمرد؛ اما به شکل کلی، این عوامل در چند گروه، دستهبندی میشوند:
1) نبود مدرسه در برخی از روستاها: در بسیاری از روستاهای کشور، مدرسههای دبستان ساخته شده و موجود است. بنا به آمار سال تحصیلی 1401 – 1402، بهازای هر دو روستا، یک دبستان وجود دارد؛ ولی این موضوع، برای دورههای اول و دوم دبیرستان صدق نمیکند و بسیاری از دانشآموزان روستایی، پس از پایان دوره ابتدایی، توان و امکان ادامه تحصیل ندارند و دانشآموزان باید راه زیادی را برای رسیدن به یک دبیرستان (دوره اول یا دوم) طی کنند. اغلب این مناطق، از راههای امن و سرویسهای رفتوآمد مناسبی بهره نبردهاند که این موضوع میتواند مخاطرات جانی و امنیتی برای دانشآموزان بههمراه داشته باشد. این موضوع، بهویژه درباره دانشآموزان دختر معضل بزرگتری است؛ زیرا بُعد مسافت میتواند در کنار بستر تفکرات سنتی و فرهنگی مناطق روستایی و عشایری، دانشآموزان دختر را از ادامه تحصیل باز بدارد.
2) نبود تجهیزات: بسیاری از این مدارس، با کمبود تجهیزات آموزشی مواجه هستند؛ این کمبود را میتوان در نبود آزمایشگاههای علمی، فقدان کامپیوتر، عدم دسترسی به اینترنت، نبود کتابخانه دانشآموزی و کمبود جدی فضا و تجهیزات ورزشی یافت. وجود هرکدام از این موارد، میتواند سبب ایجاد جذابیت و انگیزه در دانشآموز شود و نبود آنها میتواند مدرسه را به فضایی غیرمؤثر تبدیل کند. در برخی از مدرسههایی که توسط خیّران مدرسهساز و سازمانهای مردمنهاد ایجاد شدهاند، این امکانات تا حدودی فراهم آمده است، ولی در این موارد هم نبود نیروی انسانی مؤثر و کارآمد، وجود این امکانات را از فایده میاندازد.
3) کلاسهای چندپایه: یکی از چالشهای جدی پیشروی مدرسههای روستایی و عشایری، وجود کلاسهای چندپایه بهویژه در مقطع ابتدایی است؛ کلاسهایی که دانشآموزان در چند سطح علمی مختلف، با یک معلم در کلاس مینشینند و هرکدام نیازها و برنامههای آموزشی متفاوتی دارند. به عنوان مثال، بنا به گفته مدیر کل دفتر توسعه عدالت آموزشی و عشایر کشور، بیش از 75 درصد از کلاسهای عشایری کشور، به شکل چندپایه برگزار میشوند. این عامل، یکی از مهمترین دلایل افت کیفیت یاددهی و یادگیری در دانشآموز و معلم است. یکی از دلایلی که برای وجود این مسئله عنوان میشود، کمبود جدی معلم در این مناطق است که نمیتواند نیازمندیهای دانشآموزان را تأمین کند؛ در این راستا، مقام فوق در آبان 1401، اعلام داشته که نظام آموزشی کشور به بیش از سه هزار معلم برای تدریس در مناطق عشایری نیاز دارد.
4) ضعف نیروی انسانی: درباره کمبود تعداد معلم و مربی در مدارس روستایی و عشایری، بالاتر صحبت شد؛ ولی، ضعف کیفی در میان معلمان این مناطق، موضوع دیگری است.
بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاههای تربیت معلم، به دلایل اقتصادی و سختی رفتوآمد، انگیزهای برای حضور در مناطق روستایی و عشایری ندارند و تدریس در شهرها را ترجیح میدهند. از سوی دیگر، نظام آموزشی برای پرکردن این جای خالی، دست به دامن سربازمعلمها و سایر استخدامیهای آموزش و پرورش شده است که برای آموزگاری، آموزش ندیدهاند و تنها در برخی دورههای آموزشی شرکت کردهاند که نمیتواند آنها را برای این شغل خطیر، آماده کند. نتیجه این موضوع، میتواند خود را در مواجهه با دانشآموز، تسلط علمی بر مفاهیم موجود در کتاب و شیوههای آموزشی و روش تدریس نشان بدهد. ضعف در این موارد، سبب از بین رفتن انگیزه و علاقه دانشآموز به مدرسه و آموزش شده و ادامه تحصیل او را در مقاطع بالاتر، تحت تأثیر قرار میدهد.
نتایج آزمونهای بینالمللی نیز مانند پرلز و تیمز نشان میدهد که دانشآموزان ایرانی، نه در قیاس با کشورهای پیشرفته دنیا بلکه در قیاس با دانشآموزان کشورهای منطقه، وضعیت چندان مطلوبی ندارند. از سوی دیگر، بررسی نتایج آزمونهای نهایی در پایههای ششم، نهم و سال یازدهم، نشان از وضعیت نامناسب کیفیت آموزش و یادگیری دانشآموزان ایرانی دارد؛ بهویژه درخصوص درسهای ریاضی و فارسی (مهارت خواندن و نوشتن) این وضعیت بحرانیتر است. یکی از مهمترین دلایلی که میتوان برای این وضعیت برشمرد، عدم بهرهمندی نظام آموزش، از معلمان باکیفیت و آموزشدیده است. این موضوع، بهویژه در مناطق کمتر برخوردار کشور، وضعیتی وخیمتر پیدا میکند. یکی از راهکارهای نظام آموزش و پرورش، برگزاری دورههای آموزش ضمن خدمت برای معلمان است؛ اما این موضوع، با توجه به ماهیت «دولتیبودن» فرایند و عدم تأثیرگذاری بر زیست و معیشت معلمان، از انتفاع افتاده و نمیتواند هدف مورد نظر را محقق کند.
5) دانشآموزان دوزبانه: در بیش از 13 استان مرزی ایران، دانشآموزان دوزبانه بسیار زیادند؛ این موضوع، البته در برخی از استانهای مرکزی ایران هم وجود دارد؛ استانهایی نظیر سمنان، زنجان، قزوین، کرمان و... .
در این مناطق تعدد دانشآموزان دوزبانه، بهویژه در روستاها و در میان عشایر، بیشتر است. این موضوع، شاید بتواند یک فرصت کمنظیر برای آموزش ایجاد کند، اگر بتوان با سیاستهای مناسب و متناسب، زبانآموزی دانشآموزان را تقویت کرد. اما به چند دلیل، این فرصت، تبدیل به تهدید میشود؛ از جمله این دلایل، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
5-1) حضور معلمان غیربومی که با زبان محلی آشنایی ندارند؛ این معلمان، علاوه بر ناآشنایی به زبان محلی، برای مواجهه با این شرایط هم آموزش ندیدهاند و اغلب، نمیتوانند از شیوههای آموزشی نوین در این زمینه، استفاده کنند.
5-2) کمسوادی/ بیسوادی خانوادههای دانشآموزان این مناطق و عدم مشارکت آنان در آموزش کودکان: این موضوع ارتباط مستقیمی با میزان برخورداری آن منطقه از توزیع ثروت کشور دارد که میتواند تبدیل به یک حلقه بازتولید فقر مالی و فقر سوادی شود.
5-3) ممنوعیت آموزش زبانهای بومی: در نتیجه، ایجاد نکردن اتصال زبانی میان زبان مادری و زبان رسمی کشور. تنوع زبانی ایران، میتواند یک فرصت کمنظیر برای والایش کیفیت آموزشی مناطق مختلف شود؛ اما بعضا برخورد نامناسب با آموزش زبانهای محلی، این فرصت را به تهدید تبدیل میکند؛ زیرا آموزش رسمی مدرسه، نمیتواند در فضای خانه و با اعضای خانواده ـ بهعنوان پشتیبانان آموزشی کودک ـ ادامه یابد. یکی از راهکارهایی که در کشورهای دیگر، آزموده شده و نتایج مطلوبی را به بار آورده است، ترویج آموزش در مقطع پیشدبستانی است. این راهکار، ولی در مناطق کمتربرخوردار ایران، عملی نشده است؛ نبود انگیزه برای ورود بخش خصوصی به این حیطه و نیز فقدان بودجه دولتی برای راهاندازی پیشدبستانیها در این مناطق، از دلایل عدم توفیق در این زمینه است.
5-4) فقدان دسترسی به اینترنت و عدم اتصال ذهنی و زبانی کودک به زبان رسمی کشور: بیشتر این مناطق، به دلیل فقر و بهرهمندنبودن از امکانات، تحت پوشش مؤثر اینترنت نیستند و معلمان، دانشآموزان و خانوادهها در این مناطق، نمیتوانند به شکل مؤثری با سایر نقاط کشور و دنیا ارتباط برقرار کنند و این، ویژگی منزویبودن و پرتافتادگی این مناطق را بازتولید میکند.
وجود این چالشها، سبب میشود دانشآموز تا سطوح بالاتر آموزشی، هنوز از توان نوشتن، خواندن و فهمیدن متن به زبان رسمی کشور عاجز باشد. این ضعف میتواند دانشآموز را در همه درسهای مصوب نظام آموزشی ـ نهتنها درس ادبیات فارسی، بلکه درسهای ریاضی، علوم و... ـ به مشکل بیندازد؛ چرا که برای درک و فهم همه دروس، یادگیری زبان رسمی لازم است.
از سوی دیگر، این موضوع میتواند در بلندمدت، فرایند جامعهپذیری دانشآموز و اتصال فکری و فرهنگی او را با فرهنگ عمومی ایران با اشکال مواجه کند. این موضوع، در سطح کلان، میتواند برخی مخاطرات را هم به دنبال داشته باشد؛ چه، این مسئله بهویژه، گریبانگیر استانهای مرزی ایران است که با آن سوی مرزهای سیاسی، قرابت زبانی، فرهنگی و... بیشتری دارند تا با مرکز کشور. برای بررسی بیشتر این موضوع، میتوان به آمارهای رسمی کشور درباره دانشآموزانی که دوره آموزش خود را به پایان سال یازدهم نمیرسانند، مراجعه کرد. این آمارها، بهویژه بعد از دوران همهگیری کرونا، تشدید شده است و اگر برای حل آن، برنامهریزی مؤثری صورت نگیرد، میتواند آینده کشور را با معضلات و بحرانهای جدی کارآمدی نیروی انسانی مواجه کند.