بوی نوروز
فصلها هر یک بوی خاص خود را دارند. بهار اما داستانش با دیگر فصول جداست. در دورههایی از تاریخ که زمان، آبستن رویدادهای خاصی میشود، زایش برخی وقایع، از شور و شتاب نهفته در ذات بهار و نوروز میکاهد یا آن را دوچندان میکند.
مهدی دهقانمنشادی
فصلها هر یک بوی خاص خود را دارند. بهار اما داستانش با دیگر فصول جداست. در دورههایی از تاریخ که زمان، آبستن رویدادهای خاصی میشود، زایش برخی وقایع، از شور و شتاب نهفته در ذات بهار و نوروز میکاهد یا آن را دوچندان میکند. بوی نوروز و در آستانه بهار قرارگرفتن، برای نسل دیروز و امروز تفاوتهای زیادی داشته است. نسل دیروز با فرهنگ مبتنی بر یاریگری و با بهرهگیری از همه اعضای خانواده، با بجاآوردن سنت خانهتکانی به استقبال بهار میرفت. در این فرایند جذاب و پرزحمت بوی مواد شوینده و گردوغبار، پیش از عطر بهار در کام منتظران بهاری مینشست. قبل از فراگیری فعالیت کارگاههای قالیشویی و مؤسسات تأمین نیروی خدماتی، عموم مردم خودشان رفتوروب منازل را انجام میدادند و در یک چارچوب برنامهریزیشده و با تقسیم وظایف بین اعضای خانه، قالی و پتوها را میشستند و گردِ خانهها را میگرفتند. دو هفته پایان سال کف کوچهها خیس بود از جریان آبی که از خانهها بیرون میآمد و کنار کوچهها انباشته میشد از وسایل شکسته و بهدردنخوری که خانوادهها در طول سال آنها را در خانه نگه داشته بودند.
برای کودکان نسل قدیم که مانند امروزیها از تعطیلات ناشی از سرد و گرمشدن هوا بهره نداشتند و تفریحشان تنها به بازیهای کوچه و محله و تماشای برنامههای تلویزیونی محدود میشد، انتظار بهار و موسم نوروزی، بخشی توصیفناپذیر از خوشبختیهای زندگی بود. انتظار این خوشبختی تا آخرین روزهای ماه اسفند طول میکشید، اما پیک نوروزی مدرسه چون آب سردی بر گرمای خوش انتظار بود و از شیرینی تعطیلات عید میکاست. در ذهن و اندیشه کودکان نسل قدیم، شوق خریدن و پوشیدن لباس نو، به میهمانی رفتن و گرفتن عیدی جزئی جداناپذیر از نوروز بوده است. بخشی از خوشیهای کودکان دیروز در ایام عید، پای تلویزیون نشستن و دیدن ویژهبرنامههای نوروزی بود. موسم خوش بهار اما گاهی تحت تأثیر حوادث ناخواستهای قرار میگیرد که شیرینی انتظار و لذت نوروز را به کام همگان تلخ و سخت میکند و بوی بهاری، عطر خود را در تلاطم وقایع و پدیدهها بیاثر میبیند. در عصر ما نمونه مشخص برای اختلال در شور نوروزی، پدیده کرونا و تورم است که هر یک به نوعی جامعه ایرانی را برای به استقبال رفتن سال نو با محدودیت مواجه کرد و میکند. در آن دوره پرحادثه، زمانی که هیولای کرونا پنجههای خود را بر جهان بهطور کلی و بر ایران بهطور خاص افکند، یک نوع انزوای تحمیلی بر جامعه در انتظار بهار سایه افکند و در خانهمانی و کلنجاررفتن با مرگ و زندگی و جستوجوی حاشیهای امن باعث شد تا شور بهار مجالی برای پرسهزدن در کوچهها نداشته باشد. به دنبال اسفند منزوی، فروردین راکد و بیجنبوجوش بر سر راه ایرانیانی قرار گرفت که آیین معاشرت و دید و بازدید عید، ریشه در فرهنگ کهن آنان داشت و قید در قرنطینه ماندن از نشاط اجتماعی آنها کاست. جامعهای که موسم بهار، زمان گشت و گذار و سیر و سفر و اوج معاشرت اجتماعیاش بود، مانند یاکریمی افسرده در گوشهای محبوس شد و چشم به فرداهای بیمحدودیت داشت که تا زمان ورود واکسن، ماهها ادامه یافت.
با جمعشدن بساط کرونا و رختبربستن سایه وحشت آن، انتظار میرفت در پایان هر سال بوی بهار و اشتیاق نوروزی به عادت گذشته، در فضای شهرها و روستاها بپیچد و جامعه ایرانی به روال تاریخی و فرهنگیاش، لذت سال نو را مزهمزه کند. هیچکس نمیدانست با خروج هیولای کرونا، دیوی به نام تورم چنان فربه و دستوپاگیر شود که قیودش بهگونهای وحشتزا بر جوانب زندگی مردم بپیچد و اشتیاق بهاری را خانهنشین کند. محدودیتهای دیو تورم همچون چوبی لای چرخ زندگانی، از شتاب اسفند کاسته است. جیبهای ناتوان، عاجز از خریدهای شب عید و رنگیکردن سفرههای نوروزی، چشمانتظار معجزهای هستند تا منتظران سال نو را امید بخشند و شمیم بهاری را به کام مردمی بکشانند که با شنیدن صدای پای عید، شادکام میشوند.