جستاری به بهانه نمایشگاه «بازآرایی گورستان» از آیدین باقری
پرچمی برای هیچ کشور: تاریخ آلترناتیو ویرانشهر
حافظه اجتماعی جامعه ایران، در نقطهای از یک بیزمانی محض که سرآغاز رکود است، متوقف شده و هر آنچه از پس آن حادث میشود، تقلایی بیثمر است که حاکی از گسستی تدریجی با هویت فرهنگی-اجتماعی آن است؛ این تردیدِ شناختی در مواجهه با جهان مدرن، منجر به گسست از ریشههای فرهنگی شده و در بلندمدت به تخریب حافظه اجتماعی انجامیده بهطوریکه آن را در نامکان و نازمانی از یک ویرانه متروکِ فرهنگی، رها کرده است.
امین نادی
حافظه اجتماعی جامعه ایران، در نقطهای از یک بیزمانی محض که سرآغاز رکود است، متوقف شده و هر آنچه از پس آن حادث میشود، تقلایی بیثمر است که حاکی از گسستی تدریجی با هویت فرهنگی-اجتماعی آن است؛ این تردیدِ شناختی در مواجهه با جهان مدرن، منجر به گسست از ریشههای فرهنگی شده و در بلندمدت به تخریب حافظه اجتماعی انجامیده بهطوریکه آن را در نامکان و نازمانی از یک ویرانه متروکِ فرهنگی، رها کرده است. اکنون با جامعهای مواجهیم که به جای مدرنبودن، مصرفکننده مدرنیته است و به دلیل یک خودباختگی تاریخیِ پیوسته، گذشته را دور میاندازد؛ درحالیکه در کالبدِ خویش، ویرانهای بهجامانده از سنت را حمل میکند. ویرانشهر، استعارهای انتقادی از شکل توسعه فرهنگی-اجتماعی در سیستمهاست که بر شهر و ابعاد اجتماعی-سیاسی آن متمرکز است. پرتاب ناگهانی انسانِ از بن جان سنتی، به تجدد، شوکی عمیق است که به گسست از پیشینه فرهنگی-اجتماعی وی منجر میشود و اینجا سرآغاز ویرانی است. اینجا نقطهای است در تاریخ که اگرچه روح اجتماعی، انتظار تداوم عمل توسعه از آن را داشته، نهتنها تداوم نیافته، بلکه در چرخهای مداوم دور انداخته شده و هیچگاه به آن بازنگشته است، تا آنکه در توالی لایههای زمانی و پیچیدگیهای مکانی، این ویرانه در یک بیزمانی و بیمکانی محض گم شده است. آن بیزمانی و بیمکانی را در یادبودها و درجریانبودگی اضمحلال آنها میتوان حس کرد؛ حس غریبگی با جهان امروز. گورستان، تجمیع ارزشهای یادمانیِ رو به زوال و رانشیافته است؛ تجمیع هر آنچیزی است که در زمان و مکان جابهجا شده و با امروز و اینجا غریبه است. گورستان گذشتهای است که از آن جز فراموشی چیزی نمیخواهیم و ناکجاآبادی است که به نیستیِ مبدأ مبتلاست؛ ماده نیست، بلکه نقشهای ذهنی، روایی و متافیزیکی دارد و در یک جغرافیا و تاریخ ذهنی سیر میکند. گورستان شبیه انسان است و یادبود، بنایی است که نه لزوما در کالبدی از خشت و گل، بلکه در هر شکل مادی و غیرمادی صورت میپذیرد، اما برای ما غریبه است؛ یعنی هرچه باشد با آن و محتوای آن غریبهایم. ارزشها، آداب و زیباشناسیِ نقطه صفر تاریخ آن را به رسمیت نمیشناسیم. مواجهه با گورستان تنها به انضمام ارزشهای متکبرانه و از پیش تعیینشده سرمایهداریِ مدرن، ممکن شده است و تنها با کالاسازی، تولید انبوه و ارزشسازیهای غیرعقلانی، آن را به بقا وادار میکنیم. معماری و شهرسازی در گذشته، ماهیت مصرفی نداشته است و به قصد فعالیت یا زندگی در ادوار مختلف از طریق آداب، مرمت و الحاقات جدیدِ مبتنی بر سیاستهای شهرسازیِ هر دورهای، مدام توسعه پیدا کرده است. برای نمونه، خانههای به جای مانده از دوران ایلخانی، به مرور و از طریق مرمت، بازسازی، حذف و اضافه، به ترتیب به دورههای بعدی یعنی تیموری، صفوی، افشاری، زندی، قاجار و سپس پهلوی منتقل شدهاند. معماری یک خانه در چندین مرحله، از قرنی به قرنی دیگر، جابهجا و آداب، فرهنگ و ارزشهای درونیشده در هر دورهای، به آن الحاق شده است. اما اکنون و متأثر از ارزشهای درونینشده اما خریداریشده جهان پساصنعتی، گورستان یا به عبارتی مجموعه ارزشهای یادمانی، عتیقه، تزئین و دکور، فراوردههای موزهای، مردمشناختی، گردشگری و آنتیک است. اما یادبودها در مقابل این دیدگاه معذباند. آنها شرم بازماندن، غربت و جداشدگی دارند؛ بازماندن و جداشدگی از زمان یا مکانِ مبدأ. یادبودها، به دلیل عدم امکان ارتباطِ متقابل میان زمان و مکانِ بومی خویش و امروز، در غربتِ زمان و مکان تازه، منزوی شده، زوال و نابودی خویش و ارزشهای خویش را انتظار میکشند. یادبودها زندگی نمیشوند، آداب آنها به رسمیت شناخته نمیشوند، آنها همچون آیینی به دور از حس واقعیت، فقط یادآوری میشوند تا گاهِ از خودبیگانگی، نابودی و نیستی آنها فرارسد و همچون سایر نتایجِ نهادِ متمرکزِ مدرنیته در وضعیت جامعه ایران، محو و بلعیده شوند. چنین آیین رقتانگیزی، نتیجه ورود ناقص و درونینشده فرهنگ مصرفی و فایدهگرای جهان پساصنعتیِ امروز به ایران است که حتی خود را طعمه خویش میکند برای پیشروی. بنابراین، یادبود از توسعه فرهنگی-اجتماعی، آنچه که هیچگاه حاصل نشد، سخن میگوید و گذشته همزمان با گذر زمان، فرایند محوشدن را طی میکند. ترمیم، بازخوانی و بهروزرسانی آنچه که هست در پساوضعیتِ امروز، معنی ندارد. شرایط به دلیل فقدان یک تحلیل تاریخیِ درست و به دور از تعصب، از ادوار گذشته، تاریک و گنگ است، بنابراین مورد بازشناسی قرار نگرفته و نمیگیرد. چیزی که توسعه منطقی قلمداد میشود، در تضاد با نظام عجولِ عرضه و تقاضای اقتصادی است. اقتصاد بازار، فرصت فکرکردن نمیدهد و به دنبال جبران عقبماندگی، تنها با تبادل سرمایه است. بنابراین، هر چیزی را تبدیل به سرمایه میکند و این سرآغاز بردهداری و بهرهکشی است.
در منظومه ناقصالخلقه سنتی-مدرن، نوسازی امری ظاهری است، درحالیکه فردیت ایرانی، از بیخ آمیخته به سنت و ریشه در گذشته است؛ و این تناقضی است آشکار. سنت، گذشته و نتایج آن، نقطه ناگهانیِ عزیمت به ارزشهای نوین جهان پساصنعتی معاصر شدهاند، بدون آنکه هیچکدام از این ارزشها فرایند تاریخیِ خود انکشافیافتگی و درونیشدن را طی کنند. اکنون گذشته و باقیماندههای تمدن آن، این میراث هنگفت شرق، کالایی نوین است که به انضمام ارزشهای تجاری روز، با جهان مدرن تلفیق و یکپارچه میشوند تا فرایند جهانیشدن را طی کنند. اما این جامعه از درون، به اندازه گذشته ویرانهای است از سنت و ملغمهای است از ارزشهای جهان مدرن همراه با خودباختگی، غربت و گریز از ریشهها. این نوادگانِ تمدن گذشته شرق، خود بنای یادبودِ متحرکی هستند، منزوی و شرمناک از زمان و مکانی فراموششده که ناخواسته به امروز پرتاب شدهاند. آنها فراوردههایی موزهای و مدرننشده هستند که فقط مدرنیته و نتایج فرهنگ پساصنعتی را به قیمت گزاف آن، با فروش نفت، زمین، کانیهای معدنی و بهرهکشی از میراث سرزمین مادری، و نه از طریق تولید و فراوری کالا یا ارائه خدماتِ مدرن میخرند. آنها هم در خلوت خویش، یادبودهای با این جهان غریبهاند. بنابراین، فاصلهای است میان حقیقت این جامعه و واقعیت امروز که سبب کشمکش و ایجاد تناقض میان آن و جهان مدرن شده است. بهعبارتی، حقیقتِ زمان و مکانِ یادبودها در نقطهای از یک جغرافیا و تاریخ ذهنی، متوقف شده و هرچه از آن دورتر میشویم هویت اصلی از دایره دید ما خارج و محو میشود، چیزی به آن اضافه نشده و ارزشهای آن، بازیابی، بهروزرسانی و درونی نمیشود. اگر کلیتِ جهان مدرن، درگیر ارزشهای انسانمحور است و از این گذرگاه طبیعت را نابود میکند، تا بعدها شکل تصنعیِ آن را بسازد، در جامعه سنتی-مدرن ایران، ارزشهای خودمحور استوار است. برای جامعهای که وقت زیادی را در طول روز، صرف رانندگی میکند، رفتار و عمل آنها حین رانندگی و تحلیل دقیق آن، خود گواه این مطلب است. در این جامعه، قوانین رانندگی و حقوق تقدم به رسمیت شناخته نمیشوند تا چه رسد که به آن عمل شود. در اینجا، مدرنبودن تنها خرید اتومبیل گرانقیمت است. اما در حین رانندگی همانطورکه گفته شد، تنها ارزشهای خودمحور حاکم است. صحبت مستقیم با تلفن همراه در حین رانندگی و نه از طریق اتصال آن به اتومبیل، توجهنکردن به حق تقدم و عدم آشنایی با آن، عدم توقف کامل برای عابران پیاده حتی کودکان یا حیوانات، استفادهنکردن از امکانات ایمنی اتومبیل همچون راهنما یا فلاشر در مواقع لزوم، توجهنکردن به علائم راهنمایی و رانندگی و حداکثر سرعت، همه و همه نشانههای درونینشدن فرهنگ مدرن در این اجتماع است. سوارهبودن آنها کفایت میکند برای داشتن حق تقدم عبور، حتی در مقابل یک عابر پیاده، که یادآور ویرانههای فرهنگ دورباش و ارباب-رعیتی است.