چرا الان؟
موضوع اینگونه آغاز شد: «گزارشگر: چرا فکر میکنی فقط حرفای تو درسته. بازیکن سابق: نه حرفای شما پس درسته». و بحث و جدل البته نه بسیار دوستانه ادامه پیدا میکند. این اتفاقات در فضای رسانه و حتی در گفتوگوهای روزانه ما رایج است اما چاره چیست و چه باید کرد؟ آیا زمانی که دلیل و استدلالی برای دفاع از خویشتن نداریم با بد و بیراه بحث را منحرف کنیم؟ آیا پیروزی ما در هر بحثی هدف نهایی ماست؟
موضوع اینگونه آغاز شد: «گزارشگر: چرا فکر میکنی فقط حرفای تو درسته. بازیکن سابق: نه حرفای شما پس درسته». و بحث و جدل البته نه بسیار دوستانه ادامه پیدا میکند. این اتفاقات در فضای رسانه و حتی در گفتوگوهای روزانه ما رایج است اما چاره چیست و چه باید کرد؟ آیا زمانی که دلیل و استدلالی برای دفاع از خویشتن نداریم با بد و بیراه بحث را منحرف کنیم؟ آیا پیروزی ما در هر بحثی هدف نهایی ماست؟ و در نهایت آیا یافتن پاسخی برای جوابهای بالا برای ما فایدهای هم دارد یا اصلا آیا ما نیاز به فکرکردن داریم؟ نظر مارتین هایدگر اینطور بود که تفکر همانا پرسشگری در باب حقیقت بودن است. بودن و هستی ما همواره گره خورده است به تفکرورزی ما. بحث درباره اهمیت تفکر امری جز تکرار مکررات نیست. در گفتوگوی بین بازیکن پیشکسوت و گزارشگر و تحلیلگر فوتبال بحثی جنجالی بالا گرفت که نقطه اصلی این گفتوگو در اول این یادداشت ذکر شد. صدالبته که منظور هر دو طرف احترامآمیز بود و خدا را صدهزار مرتبه شکر مراسم آشتیکنان هم انجام شد. اما آیا این امر درست و صحیح است که به جای قضاوت درباره استدلال شخص، درباره خود شخص قضاوت کنیم و در نهایت به او حمله کنیم؟ البته بازهم خدا را شکر میکنیم که حملهای در این بین صورت نگرفت. در اینجا ما با مغالطهای به نام حمله به شخص (با نامهای دیگر؛ مغالطه اتهام به شخص، مغالطه شخصستیزی، مغالطه اتهامورزانه) طرف هستیم؛ مغالطهای که جناب قاضیمرادی معتقد بود رایجترین مغالطه بین ایرانیان است. این مغالطه از ظرافتهای دیگر مغالطات برخوردار نیست و در دسترس تمامی ماست و هرلحظه در گفتوگوهایمان ممکن است که ما دچار این مغالطه شویم. آرتور شوپنهاور در کتاب «هنر همیشه برحق بودن»، این مغالطه را بهعنوان آخرین ترفند برای پیروزی در مجادلات پیشنهاد میکند: «به محض اینکه فهمیدی رقیبت دست بالا را دارد و در معرض شکست هستی، آخرین ترفند را به کار ببر، یعنی به بحث جنبه شخصی بده، توهین و بددهنی کن». میتوان اینگونه تفسیر کرد که این مغالطه آخرین راه فرار است. اما آیا راهحل این مسئله مقابله به مثل است؟ شوپنهاور دراینباره معتقد بود که بهترین راهحل این مسئله اول از همه حفظ خونسردی و در مرحله بعد بیان این موضوع که این موضوع مربوط به بحث نیست. زیرا که اگر در کمال آرامش به او نشان دهیم که در اشتباه است، بیشتر از اینکه به او ناسزاگویی کنیم، تأثیرگذار است. باید این را کاملا در نظر داشت که مبنای قضاوت ما از استدلال یا ادعای فردی، خود استدلال و ادعاست نه فرد و شخصیت. برای مثال ضربالمثل «تو اگر بیلزن بودی باغچه خودت را بیل میزدی» را در نظر بیاورید. اگر مبنای بیان این ضربالمثل صرف حمله به شخص باشد، مغالطه محسوب میشود اما اگر این ضربالمثل بر این مبنا نقل شود که هدف استدلال فرد باشد، تعارض و مغالطهای شکل نمیگیرد. باید این نکته را در نظر داشت که هر فردی مناسب گفتوگو و مجادله نیست و پیروزی در مجادله و گفتوگو هم هدف نهایی از تشکیل دیالوگ نیست. این نکته را همیشه در ذهن داشته باشید که میوه درخت سکوت، صلح و آرامش است.
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.