باز هم خودکشى پزشکان
قبل از هر چیز باید گفت افزایش شیوع خودکشی پزشکان در ایران، با مطالعات آماری به اثبات رسیده است و بر اساس حدس و گمان نیست.
قبل از هر چیز باید گفت افزایش شیوع خودکشی پزشکان در ایران، با مطالعات آماری به اثبات رسیده است و بر اساس حدس و گمان نیست.
ثانیا باید تأکید کرد خودکشی هیچ راهحل درستی برای مشکلات نیست. فرزندان، والدین، دوستان و اخیرا دستیاران پزشکانی که خودکشی میکنند، هیچگاه آنها را نخواهند بخشید. در دنیای مدرن هرچه بیشتر و بیشتر بخشهایی از وجود به نوعی حیات اجتماعی تعلق دارند و هیچکس حق ندارد درباره این بخش بزرگتر وجودش به تنهایی تصمیم بگیرد. صحبت از خودکشی هم هیچگاه نباید با حالتی حقبهجانب صورت بگیرد؛ چون همین الان هزاران نفر در حالت ambivalence نسبت به خودکشی قرار دارند و همین افرادی هم که خود را میکشند، بعد از سالها تردید این کار را میکنند.
ثالثا، خودکشی هرکس ازجمله هر پزشکی، در زمینه نوعی استعداد روحی و روانی رخ میدهد؛ اما عوامل محیطی هرچند اندک در یک لحظه خاص ممکن است تصمیم فرد را قاطعیت ببخشند که آن هم هیچگاه مطلق نیست. مهمترین عاملی که برای پزشکان ایرانی میتوان برشمرد، فاصله رو به تزاید ایدئالها و سطح علمی کار پزشکی در دنیا و ایران است. اگر به معیشت میاندیشند هم بیشتر از این بابت است که تعجب میکنند چگونه سیستمی ممکن است برجستهترین و موردنیازترین بخشهای خود را ذرهذره بفرساید و چگونه این سیستم میتواند درباره سایر مصالح عمومی تصمیم بگیرد. این احساس بههیچوجه مختص پزشکان نیست، بلکه پزشکان بهعنوان یکی از شاخصترین بخشهای طبقه متوسط مدرن، بیش از همه آن را احساس میکنند و به آن واکنش نشان میدهند. شاید یکی از دلایل این باشد که پوزیتیویسم و خوشبینی بخش مهمی از آموزشهای پزشکانی است که در طب مدرن حتی مرگ طبیعی را هم به رسمیت نمیشناسند و تا آخرین لحظه برای هر بیمار مشرف به موت هم بیشترین تلاش را به عمل میآورند. همه چیز امکانپذیر و در چارچوبی دارای راهحلی است. بنابراین وقتی به نقطهای میرسند که اوضاعی است بدون کوچکترین روزنه تغییر، درمیمانند. در نتیجه هر آنچه بر فاصله آنچه میتواند واقعیت باشد با آنچه عملا واقعیت است میافزاید، بر این احساس درماندگی دامن میزند؛ این میتواند لحن صحبت یا تحلیل یک مقام مسئول از ریشههای بحران باشد که آن را انکار میکند و از پیشرفتهای سرسامآور صحبت میکند یا حتی خصوصیات فردی باشد که قرار است مهمترین تصمیم را برای آنچه جوهر وجود او است، «کیفیت کارش» اتخاذ کند. وقتی احساس تمامشدن تکمیل میشود که احساس کنی هیچ نقشی نه شخصا و نه از طریق سیستم نمایندگی در اصلاح امور نداری. نهتنها در جایی که کار میکنی، بلکه در جایی که درس میخوانی یا درس میدهی هم نظر تو کوچکترین نقشی در اداره امور ندارد. هیچ سازمانی که احساس کنی بخشی از کمپینهای او برای اصلاح امور هستی، وجود ندارد. سیستم نادیدهات میگیرد، تنها به کار و تن تو نیاز دارد. سازمانهای اجتماعی هم در بهترین حالت تصور میکنند دارند برای تو تلاش میکنند، اما بستری که احساس کنی تو هم داری تلاش میکنی ولو با پرداخت هزینهای وجود ندارد و برایت نمیگسترند. کسی درک نمیکند فرهیختهای که بیشترین تلاش را در کسب دانش روز بدون امکانات کافی کرده، قادر به بیشترین تلاش و بیشترین ابتکار برای اصلاح پیچیدهترین کلافهای اجتماعی سلامت هم هست. اما نکتهای که شاید تنها برای پزشکان وجود داشته باشد و برای سایر اقشار تا این درجه بارز نیست، بیتفاوتی، تمسخر و گاه حتی عنادی است که رایحه آن گاهوبیگاه از عرصه عمومی به مشام میرسد.
با این همه، با وجود آمار بالای خودکشی در میان پزشکان، باید گفت اکثریت پزشکان با همان نگرش خوشبینانه و پوزیتیویستی خود ریشه مشکلات را بهطور واقعی بسیار پیشبینیتر دریافته و اصلاح چارچوبی که آنان را به هیچ میانگارد وجهه همت خود قرار میدهند، خودکشی نمیکنند و خودکشی دیگران را هم درمان میکنند.
جامعه پزشکی چالش را از جایی شروع میکند که واقعا هست. چالش دشوارتر و اصلاح سیستم موجود با تمام چارچوبها و تابوهایش را واجد ارزش اخلاقی بالاتری مییابد.