|

زخم‌های حلما زخم بی‌پناهی‌اند...

ما از سال گذشته در این ستون تلاش کرده‌ایم برای زنانی سرپناه تأمین کنیم که به هر دلیلی از داشتن خانواده محروم بوده‌اند و باید روی پای خودشان بایستند. حالا این بار نوبت دو خواهر است که برای مستقل‌شدن از مرکز خیریه نیازمند مساعدت ۵۰ میلیون‌تومانی هستند.

زخم‌های حلما زخم بی‌پناهی‌اند...

ما از سال گذشته در این ستون تلاش کرده‌ایم برای زنانی سرپناه تأمین کنیم که به هر دلیلی از داشتن خانواده محروم بوده‌اند و باید روی پای خودشان بایستند. حالا این بار نوبت دو خواهر است که برای مستقل‌شدن از مرکز خیریه نیازمند مساعدت ۵۰ میلیون‌تومانی هستند. حلما و خواهرش وقتی خیلی کوچک بودند، به یک مرکز خیریه خصوصی نگهداری سپرده شدند. شاید حلما پنج‌ساله بود و خواهرش سه‌ساله. خیلی دوست ندارند درباره گذشته‌شان صحبت کنند؛ اما آثار جراحت‌های روی دست‌شان خبر از رنجی می‌دهد که کودکی آنها را احاطه کرده بود. حلما در تمام این سال‌ها با انکار وجود پدر و مادرش می‌جنگد. او تصمیم گرفته تمام گذشته را فراموش کند و تا ۱۷‌سالگی تأکید داشت که هرگز پدر و مادری نداشته و زایش او و خواهرش تحت تأثیر نیروهای آزمایشگاهی بوده است. او تلاش داشت با دیده‌های آزمایشگاهی رنج و فقدانی را که داشت، التیام ببخشد؛ اما بعد از مواجهه با واقعیت از طرف روان‌کاو و تصمیم مرکز نگهداری برای دیدن واقعیت خانواده‌اش، او تصمیم گرفت خشمش را طور دیگری جبران کند. خشم حلما درست مثل خشم مادرش که جایش روی دست‌هایش مانده بود، با خودزنی آغاز شد. خودزنی کرد و خودزنی کرد تا جایی که دید این کار التیام‌بخش نیست. مصرف دارو، روحیه حمایتگر خواهرش و دوستانش در مرکز نگهداری توانست او را در کنترل خشم یاری دهد. دیپلم هنرستان گرفت و با موشن‌گرافی و طرا‌حی‌های حرفه‌ای توانست به درآمد و استقلال نسبی برسد. او با مادرش روبه‌رو شد و بالاخره قبول کرد که زاده زنی است رنج‌کشیده؛ اما به همان یک دیدار کفایت کرد و تصمیم گرفت هرگز به پدرش فکر نکند؛ پدری که سال‌ها پیش اعدام شده بود و او و خواهر و مادرش را در بی‌پناهی‌ها رها کرده بود.

خواهر حلما هم مثل او دیپلم گرافیک دارد. حالا دیگر وقت آن است که هر دو آنها از زندگی در خانه اشتراکی این خیریه بیرون بیایند. آنها می‌دانند که ۱۸سالگی وقت رفتن است و حلما حتی دو سال بیشتر در خانه مانده و حالا با ۱۸ساله‌شدن خواهرش باید با واقعیت‌های تلخ‌تری مثل پرداخت اجاره‌بها بدون پشتوانه، زندگی بدون خانواده و هزاران آسیب و از پس افسردگی برآمدن هم روبه‌رو شود. هرچند خیریه‌ای که حلما و خواهرش را تحت پوشش قرار داده، به آنها اطمینان می‌دهد در این مسیر تنها نیستند؛ اما این چیزی از ترسناکی واقعیت کم نمی‌کند. بچه‌هایی که در این موقعیت قرار دارند، جامعه را نمی‌شناسند. آنها به زندگی گروهی عادت دارند، فامیل را نمی‌فهمند، تشخیص نمی‌دهند چه کسی دوست و چه کسی دشمن است و ممکن است تا یادگرفتن مسیر مشت‌های محکمی از واقعیت بخورند که تا ابد جایش روی صورت‌شان بماند. آنها در مسیر استقلال در ابتدا باید سقف مناسبی داشته باشند. سقف مناسب یعنی اجاره یک آپارتمان یا سوییت در محله‌ای آبرومند و کم‌آسیب، با همسایه‌هایی امن؛ یعنی جایی که بشود حلما و خواهرش را برای یادگرفتن زندگی واقعی آزاد گذاشت؛ یعنی جایی که واقعا خانه باشد؛ تمیز و مرتب و امن. خانه یعنی جای آرامش؛ آرامشی که آنها نداشته‌اند... یعنی وقتی از در خانه بیرون می‌روند، خانواده‌ها را ببینند. خانواده‌های متوسط یا حتی فقیر و آبرومند؛ اما واقعی. برای اجاره چنین سوییتی در محله‌ای که امنیت داشته باشند، دست‌کم صد میلیون نیاز است. مرکز نگهداری ۵۰ میلیون را تأمین کرده و حلما توانسته از رئیسش یک‌ماهه ۵۰ میلیون قرض کند. مؤسسه همچنین متعهد شده تا چهار ماه اجاره پنج میلیون‌تومانی این سوییت کوچک را پرداخت کند تا این دو خواهر بتوانند کمی خودشان را پیدا کنند. حلما تمام امیدش به این خانه است. خیریه برای آنها اسباب و اثاثیه کنار گذاشته و او هر روز آنها را می‌بیند و برای چیدن آنها در خانه کوچک‌شان برنامه‌ریزی می‌کند. همه می‌دانند این خانه تیر آخر برای نگه‌داشتن امید به زندگی در حلماست. اگر این تیر خطا برود، شاید خواهر کوچک‌تر تنها پناهش را از دست بدهد و حلما جانش را... . در‌صورتی‌که تمایل دارید به حلما کمک کنید و ۵۰ میلیون تومان را تأمین کنید، مبالغ اهدایی خود را به شماره کارت ۵۰۴۱۷۲۱۲۰۹۴۳۴۷۲0 بانک رسالت به نام شهرزاد همتی پل‌سنگی واریز کنید.