رجوع به تحزب و جامعه مدنی
تنها کلید راهگشای امروز ایران
در شرایط انتخاباتی فعلی بیشتر با یک محدودیت سیاسی روبهرو هستیم که به سرخوردگی اجتماعی و نخبگانی بدل شده است. به نظر میرسد دلیل عمده این مسئله فعالنبودن احزاب و جوامع مدنی است که دو سوی مختلف دارد. یک سو بحث سیاستگذاریهای کلانی است که شاید در راستای تقویت احزاب و جوامع مدنی حرکت نکرده و سمت دیگر هم فعالیتنکردن جامعه و نخبگان است که به علت فشارها یا نبود میل لازم از سوی آنها برای فعالیت در این جوامع مدنی بوده است.
سیدمحمدعلی سیدحنایی: در شرایط انتخاباتی فعلی بیشتر با یک محدودیت سیاسی روبهرو هستیم که به سرخوردگی اجتماعی و نخبگانی بدل شده است. به نظر میرسد دلیل عمده این مسئله فعالنبودن احزاب و جوامع مدنی است که دو سوی مختلف دارد. یک سو بحث سیاستگذاریهای کلانی است که شاید در راستای تقویت احزاب و جوامع مدنی حرکت نکرده و سمت دیگر هم فعالیتنکردن جامعه و نخبگان است که به علت فشارها یا نبود میل لازم از سوی آنها برای فعالیت در این جوامع مدنی بوده است. منظور از فعالبودن جوامع مدنی و احزاب این است که آنها باید در تمام طول سال فعال بوده و در کنار آموزش، در همه فواصل بحث کادرسازی، تربیت نیرو و مشارکت اجتماعی را با برگزاری جلسات و نشستهای منظم، انتشار مجلدات و... دنبال کنند؛ چراکه این اقدامات رسالت احزاب و جوامع مدنی محسوب میشود. مشکلی که امروز با آن روبهرو هستیم، وجود احزاب فصلی و انتخاباتی است. درحالیکه وظیفه احزاب و جوامع مدنی، برقراری ارتباط میان دولت و مردم است. همچنین پیگیری و نظارت بر امور نمایندگانی که از سوی آنها معرفی شده و پاسخگویی درباره فعالیت آنها هم از دیگر وظایف آنها محسوب میشود. در عمل باید از طریق جوامع مدنی بهعنوان واسطه، خواستههای مردم به حاکمیت منتقل شده و سیاستهای حاکمیت نیز به صورت مدیریتشده به جامعه منتقل شود. طبیعتا هنگامی که این ظرفیت وجود نداشته باشد، میان جامعه و حاکمیت اصطکاک به وجود میآید و اتفاقاتی مانند سال گذشته رخ میدهد. حتی این اصطکاک چهره نرم هم دارد که ازجمله آن میتوان به قهر اجتماعی و قهر با صندوق رأی اشاره کرد که آنهم خود یک معضل بسیار بزرگ است. در نتیجه برای افزایش مشارکت مردم و جلوگیری از انسداد سیاسی نیازمند وجود احزاب و جوامع مدنی هستیم.
به عقیده نویسنده کاهش مشارکت سیاسی چهار دلیل عمده دارد: نخستین دلیل سرخوردگی سیاسی میان قشر نخبگانی و مردم است که دلیل عمده این است که مردم معتقدند از انتخاباتهای گذشته نتیجه خاصی نگرفتهاند و نمایندگان آنها پیگیر مسائل و مشکلاتشان نیستند. عمده دلیل این مسئله نبود احزاب است. به عبارت دیگر احزاب در کشورهایی که به معنای واقعی دموکراسی را الگو قرار میدهند، هم نسبت به نمایندگان پیگیری و نظارت دارند و هم پاسخگویی برای عملکرد نمایندگانشان در حین و پس از زمان تصدی مسئولیت را دارند و با ارائه برنامههای تخصصی و علمی به نمایندگان خود در حل مشکلات کشور کمک میکنند. نکته مهم اینجاست که نهتنها خود فرد، بلکه حزب هم درباره عملکرد نمایندهاش پاسخگو است و دیگر کاندیدایی نمیتواند وعدههای بیپایه و اساس بدهد و بعد از انتخابات هم تمام آنها فراموش شود؛ زیرا حزب بر او در تمام زمان مسئولیتش احاطه دارد تا وظایفش را بهدرستی پیش ببرد و مشروعیت سیاسی و اجتماعی حزب خود را به چالش نکشد، بنابراین به این واسطه بدنه اجتماعی با یک ساختار حزبی مواجه است که در هر زمان میتواند درباره رأی و حق خود مطالبه داشته باشد. چالش دوم کاهش اعتماد سیاسی است که آنهم به دلیل فضای سیاستزده کشور ما است، یعنی ما یک بازی بدون قاعده سیاسی را ایجاد کردهایم که اغلب در آن منافع حزبی را به منافع ملی ترجیح دادهایم. متأسفانه کشمکشهای سیاسی وارد فضای عمومی جامعه شده و اجتماع هم از این سیاستزدگی، خسته و دلزده شده است. با وجود اینکه در برهههای مختلف اقدامات خوبی را از سوی هر دو جریان سیاسی داشتهایم که به نفع منافع ملی بوده، اما متأسفانه حزب مقابل، درصدد تخریب آن اقدامات در انظار عمومی و حتی بینالمللی برآمده است و اختلافات سیاسی داخلی اغلب به اختلافات سیاسی خارجی و آسیب به منافع ملی کشور در عرصه بینالمللی تبدیل شده است. نکته دیگر که لازم است به آن اشاره شود، این است که ما عدم گردش نخبگان سالم و عدم نخبهگرایی را شاهد هستیم که به دلیل نبود احزاب و جوامع مدنی شکل گرفته است، درحالیکه گردش نخبگانی سالم لازمه حیات سیستم سیاسی و اجتماعی است. از منظر آسیبشناسی شرایط حاضر نیز ما با چند مؤلفه مواجهیم: نخست اینکه از ابتدای انقلاب تا به امروز شاهد افراطگراییهایی از سوی هر دو جریان سیاسی بودهایم، به عبارتی یک جریان فکری سیاسی عموم مردم را کنار زده و به اقلیت طرفدار خودش رجوع میکند و آنها را برای پیشبرد اهداف انتخاباتیاش کافی میداند، درحالیکه این برخلاف نظر اسلام و جمهوریت است. جریان دیگر هم در برهههایی امنیتیسازی احزاب را دنبال کردهاند و باعث شدهاند تا فضای جوامع مدنی و احزاب سیاسی شود و افراط از هر دو طرف باعث لطمهخوردن به احزاب شده است. نکته دوم اینکه ما گاهی حزب سیاسی را با جریان سیاسی به اشتباه یکی میدانیم. عموما در انتخاباتهای گذشته این احزاب نبودند که حضور فعال داشتند بلکه جریانها، ائتلافها و بهاصطلاح جبههها بودند که فعالیت انتخاباتی جدیتری داشتند و در هر انتخابات با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی جریانها و جبهههای جدیدی پدید میآیند که نه پیشینه آنها مشخص است و نه سازوکار حزبی و تخصصی برای حل مشکلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی-اجتماعی و بینالمللی کشور دارند؛ و بههمیندلیل نه میتوانند برنامههای اجرائی مناسبی ارائه دهند و نه بعد از انتخابات پاسخگویی در قبال حامیان و پیروانی دارند که به فهرست آنها رأی دادهاند.
نکته سوم اینکه در تاریخ ایران ما احزاب پیشرویی مانند حزب اعتدالیون و عامیون در جنبش مشروطه داشتیم که بسیار هم مترقی بودهاند یا در ابتدای انقلاب حزب جمهوری اسلامی یا حتی حزب توده را داشتیم که بسیار فعال، ساختارمند و از منظر حزبی حرفهای بودند ازاینرو مباحثی که گاهی مطرح میشود و مبنی بر آن است که احزاب برای دیگر کشورها هستند و در سیستم سیاسی-اجتماعی کشور ما تعریف نشدهاند، کاملا اشتباه است و آدرس غلطی است که برخی جریانها برای ادامه روندهای مخرب فعلی خود میدهند. نکته چهارم اینکه ما درحالحاضر حدود 70 حزب سیاسی ثبتشده در کشور داریم، اما تقریبا عموم آنها فصلی و مقطعی بوده و تنها چند ماه مانده به انتخابات فعال و بعد از آن هم فعالیتشان معلق میشود یعنی عملا این احزاب کارکرد واقعی نداشته و به بنگاه انتخاباتی بعضی چهرههای سیاسی تبدیل شدهاند. در پایان ذکر این امر ضروری است که عیار دموکراسی و جمهوریت و اسلامیبودن نظام سیاسی کشور ما، با بحث مشارکت سیاسی مردم عجین شده است. باید تحزب به معنای واقعی کلمه در کشور اجرا شود تا در ساختار حزبی پیگیری، نظارت و پاسخگویی و همچنین قبل از انتخابات بحث کادرسازی و آموزش و انجام پژوهشهای علمی بر روی مسائل کلان کشور را از سوی احزاب داشته باشیم و اگر به دنبال مشارکت سیاسی هستیم، باید این مسیر را دنبال کنیم. نخبگان علمی وظیفهشان این است که موتور محرک جوامع و احزاب باشند، برای میسرشدن این امر لازم است خوراک فکری آنها را فراهم کرده و از لحاظ اجرائی نیز با فعالیتهایشان به آنها قوت ببخشند. به نظر میرسد به صورت کلی امروز با یک قهر نخبگانی مواجه هستیم چراکه فعالان علمی ما دیگر اهمیتی به این مباحث نمیدهند درحالیکه وظیفه نخبه اجتماعی تمرکز بر روی این مباحث است تا راهحلهای علمی و عملی را برای برونرفت از وضعیت فعلی کشور ارائه دهد. قهر با صندوقهای رأی و انتخابات هیچ نتیجهای نخواهد داشت چراکه این کار تنها محرومکردن خود مردم از حق بدیهی و مسلم آنها در نظام جمهوری اسلامی است که سنگ بنای آن از طرف خود مردم و برای مردم گذاشته شده است، هرچند که برخی روندهای خلاف و نادرست به دنبال کمرنگکردن و حذف نقش مردم در نظام سیاسی کشور هستند ولی باید کاری انجام شود که با توجه به اهمیت جوامع مدنی، گردش نخبگانی صحیح در کشور ایجاد شود و نهایتا اگر جامعه مدنی فعال باشد و خواستههایش را پیگیری کند، هیچگاه با برخی افراطگراییهایی که در حوزه سیاسی شاهد آنها هستیم، روبهرو نخواهیم شد.