آینده پیشِ پا
دولتمردان و مجلسمنصبانِ هر نقطه از این سیاره خاکی که به پشتوانه مردم و برای بهبود معیشت و رفاه آنها بر سکان سرنوشت ملت قرار گرفتهاند، اگر اندکی با مفاهیم پایه اقتصاد آشنایی نداشته باشند، نمیدانند که تورمهای پایدار و فزاینده چگونه به تدریج اخلاق را پودر و امید به آینده را نابود میکند.
مهدی دهقانمنشادی
دولتمردان و مجلسمنصبانِ هر نقطه از این سیاره خاکی که به پشتوانه مردم و برای بهبود معیشت و رفاه آنها بر سکان سرنوشت ملت قرار گرفتهاند، اگر اندکی با مفاهیم پایه اقتصاد آشنایی نداشته باشند، نمیدانند که تورمهای پایدار و فزاینده چگونه به تدریج اخلاق را پودر و امید به آینده را نابود میکند.
در کشورهایی که تورمهای بالای 45 درصد به عنوان بخش انکارناپذیر زندگی و واقعیتی تلخ به عادت بدل شدهاند، دولتهای ناکارآمد و مجلسهای تماشاگر تنها میتوانند دغدغه دائمی زندگی مردمشان را داشته باشند و به جای اقدامی راهگشا، فقط با ملت خود ابراز همدری کنند.
جوامع مبهوت از اقتصاد بیمار و عادتکرده به تورمهای کمرشکن پایدار، زندگیهایی را تجربه میکنند که آینده پیشروی آنها تنها به پیش پا محدود میشود و افقهای بلندمدت در پشت غباری تیره و تار، نامفهوم جلوه میکند. وقتی آینده نامفهوم شود، زندگیِ در حال، هرچند دشوار به جریان ناپایدار خود ادامه میدهد اما فکر رشد و تعالی به تدریج از ذهن جامعه پر میکشد.
اقتصادهای بیمار با محوکردن طبقه متوسط، مردم را به دو طبقه ثروتمند یا خواص و فقیر یا عوام تقسیم میکند و هر یک از این دو طبقه، دهکهای درآمدی خاص خود را شامل خواهند شد با این تفاوت که دهکهای طبقه ثروتمند در رفاه با یکدیگر فرق دارند اما دهکهای طبقه فقیر در نوع مشکلات از هم متمایز میشوند. اگر در زندگی مردم طبقه فقیر مشکلی غیرمترقبه مانند تصادف، خرابی خانه یا خودرو یا بیماری سخت، پدیدار شود سقوط از دهکی به دهک پایینتر اجتنابناپذیر خواهد بود و خانهخرابی و ذوبشدن در ورطه فلاکت رویه جدیدی از زندگی میشود.
زندگی روزمره متمایل به روزمرگی با سخت از خواب بیدارشدن صبحگاهی و چشمگشودگی بیانگیزه شروع میشود و یک الگوی ثابت روزانه و ماهانه، برای طی طریق از خانه تا محل کار و از محل کار تا خانه مکرر تکرار میشود تا درآمدی با قدرتی رو به افول برای گذران یک زندگی معمولی حاصل شود: کار و درآمد در حد بخور و نمیر. وقتی امید به پسانداز سالانه برای خرید یک خودروی بهتر یا بهبود وضع مسکن و سفررفتن وجود نداشته باشد، افق آینده رنگ میبازد و چشم، سویی برای دورها نخواهد داشت لاجرم فقط پیش پا را میبیند و زندگی در لحظه و دمخورشدن با حالِ سادهِ شکننده اتفاق میافتد.
تاریخ را که واکاویم، خواهد گفت پیدایش و دوام تمدنها، ظهور ذوقیات، تشویق به هنرها و توسعه ادبیات همه مرهون مازاد درآمدهایی بوده که بعد از رفع نیازهای اولیه انسان شکل گرفته و فرصت رشد و تعالی آدمی را فراهم کرده است. استاد شفیعیکدکنی در این خصوص به خوبی سروده است:
«کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی...»
تورم فزاینده و کمرشکن، شوق و ذوق را زایل کرده و باعث درجازدن و عقبگرد در مسیر رشد و تعالی میشود. سختی معیشت، پا به سن گذاشتگان را محتاط و جوانان و نوجوانان را بیاحتیاط میگرداند: احتیاط و بیاحتیاطی در زندگی، در خرجکردن، در رانندگی و... . محتاطان در پی حفظ دستاوردهای گذشتهشان هستند و بیاحتیاطها به دنبال حفظ زمان حال.
در نبود آینده، یکی گذشته را قدر میداند و دیگری حال را. فرد پا به سن گذاشته مدارا زندگی میکند، مدارا خرج کرده و مدارا میراند چون که میداند از دست دادن، جبرانپذیر نیست و جوان نابینای آینده بدون تجربه، به لحظه موجود میاندیشد و بیتوجه به گذشته و آینده به خوشی در لحظه رو میآورد و بدون رعایت جوانب محتاطانه، در لحظه خرج میکند، در لحظه زندگی میکند و شتابان میراند تا هیجان زیستن در لحظه، ناامیدی آینده را محو کند. در این میان برای هر دو نسل، شوق پروازِ متعالیانه رنگ میبازد. با وجود همه کمامیدیها نسبت به حال و آینده، شاید برای عدهای از مردم، مهم و آرامشبخش باشد که دولتمردان در تمام شبانهروز دغدغه معیشت آنها را در سر دارند و غم حال و آینده، خواب را از چشمانشان گرفته است اما علم اقتصاد و تاریخ چون با هم شور کنند از آموختههای خود چنین میآموزانند که تورمهای پایدار همه چیز را ناپایدار خواهد کرد: حال را، آینده را، اخلاق و انسانیت را، امید و شوق و ذوق را، و حتی وفاداری منصب و صندلی دولتمرد را.