واکاوی سلیقه تماشاگر کنونی سینمای ایران
دریچهای به سوی جامعه
با نگاهی به استقبال تماشاگران از فیلم پرتره «پرویز خان»
مطابق آمار ارائهشده از مراجع رسمی، در اردیبهشتماهی که سپری کردیم، چهار فیلم «تمساح خونی»، «سال گربه»، «مست عشق» و «بیبدن» حدود 91 درصد از فروش کل سینمای ایران را به خود اختصاص دادهاند و فروش 11 فیلم دیگر تنها 17 درصد از فروش کل بوده است.
مازیار معاونی
مطابق آمار ارائهشده از مراجع رسمی، در اردیبهشتماهی که سپری کردیم، چهار فیلم «تمساح خونی»، «سال گربه»، «مست عشق» و «بیبدن» حدود 91 درصد از فروش کل سینمای ایران را به خود اختصاص دادهاند و فروش 11 فیلم دیگر تنها 17 درصد از فروش کل بوده است. آماری که اگر به ماههای پیشتر و حتی بازه زمانی سه، چهار سال اخیر هم بسط داده شود، مطمئنا تغییر محسوسی در آن اتفاق نخواهد افتاد و همچنان کمدیها و در پی آنها آثار متعلق به سینمای اجتماعی بودهاند که با فاصلهای درخور توجه نسبت به دیگر گونههای سینمایی، صدر فهرست را در اختیار داشتهاند. وضعیتی که با اتکا بر نظر کارشناسان سینمایی و جامعهشناسان، از آبشخورهای متعددی همچون میزان بالای افسردگی و میل به شادی در جامعه در چرایی استقبال از آثار کمدی، همذاتپنداری مخاطب خسته و عصبی با خشونت قهرمانان سینمای اجتماعی در توضیح اقبال نسبتا گسترده به آثار این گونه سینمایی، سطحیترشدن نگاه طیف گستردهای از نسل جوان به مقوله سینما مبتنی بر تفریحیپنداشتن صرف آن و دلایل دیگری از این دست سرچشمه گرفته است و بعید به نظر میرسد به این زودیها و به این آسانیها تغییر چشمگیری در آن حاصل شود.
در چنین وضعیتی که گزینههای پیشروی علاقهمندان سایر گونههای سینمایی بهشدت محدود شده است، ساخت آثاری خارج از این دایره محدود ژانری، بهویژه آثار پرتره یا بهرهگرفته از پرتره، روزنه امیدوارکننده و فرصتی غنیمت هم برای علاقهمندان این گونه آثار و هم برای کلیت سینمای ایران محسوب میشود. فیلم در حال اکران «پرویز خان» ساخته علی ثقفی که به بخش مهمی از زندگی ورزشی زندهیاد پرویز دهداری (سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال ایران) در چالش میان او و 14 نفر از برجستهترین بازیکنان ملی آن دوره پرداخته، فارغ از کیفیت نهایی و نقدهای مثبت و منفی وارد به آن، یکی از همین فرصتهای ارزشمند است که در کنار فیلم پرتره دیگری به نام «احمد به تنهایی» پس از سالها پرده جشنواره فجر را به لحاظ تنوع ژانر رونقی مضاعف بخشیدند. اما موضوع وجه دیگری هم دارد که به همان مقوله میزان استقبال از فیلم و فروش آن که در ابتدای مطلب ذکرش رفت، بازمیگردد؛ وجهی که شاید بیشتر از کارشناسان عرصه نمایش باید مورد توجه و تمرکز جامعهشناسان قرار گرفته و حتی بهعنوان یک موضوع بینرشتهای به آن نگاه شده و بررسی شود که فروش 118 میلیونی یک اثر متفاوت و کمتکرار در سینمای ایران، آنهم با تنها دوهزارو 822 نفر تماشاگر در سینماهای کل کشور و ظرف ماه مناسب اردیبهشت (که هم استدلال تعطیلات نوروز و تقارن با رمضان به اتمام رسیده و هم هنوز امتحانات محصلان آغاز نشده است)، چه پیام و فرامتنی برای کلیت سینما و هنر نمایش ایران از یک سو و بینش و سلیقه عمومی جامعه از سوی دیگر میتواند داشته باشد؟! البته بدیهی است که نمیتوان تنها با اتکا بر یک فیلم و میزان استقبال از آن، به آمار و نتیجهگیری متقن و مستدل رسید و برای رسیدن به نتایجی دقیقتر و روشنتر، دستیابی به آماری فراگیرتر و جامعه آماری گستردهتری لازم است؛ ولی به هر حال مُشت میتواند نمونه خروار باشد و میتوان با استناد به میزان ناچیز استقبال از اثری که به جای تکرار کمدی غالبا سخیف کلامی، استفاده از شوخیهای جنسی یا قهرمانان خشن و فضاهای ناخوشایند بزهکاری، یک داستان ورزشی/اخلاقی مهم و دارای مابازای تاریخی را روایت کرده است، دستکم سیگنالهایی را رصد کرد.
البته ماجرا سویه دیگری هم دارد که به ویترین آن بازمیگردد. سعید پورصمیمی در نقش اصلی فیلم پرویز دهداری، هر چقدر هم بزرگ و بیتکرار باشد که هست، بازیگران نقشهای مکمل فیلم (حمیدرضا پگاه و بهنام تشکر) هر اندازه هم که از سطح نرمال بازیگران نقشهای مکمل نامیتر باشند و صحنههای فوتبالی فیلم برخلاف اغلب آثار قبلی هرچه خوب از آب درآمده باشند، باز هم نباید فراموش کرد که یک وجه مهم سینما، سرگرمی است و همذاتپنداریهای پرشور جوانان با قهرمانان پرده جادویی سینما و اگر این وجه مهم در میان نباشد، انتظار فروش بالا انتظار عبثی بیش نیست.
روایت یک سوژه ورزشی که قریب به 40 سال از وقوع آن گذشته و بسیاری از شاهدان و راویانش دیگر در میان ما نیستند و متولدین دهه 70 به بعد خاطرهای از آن ندارند، به نظر به زمانی بیش از زمان معمول یک فیلم سینمایی نیاز دارد. شاید گزینه بهتر این میبود که از ظرفیت گونه مستند بازسازیشده برای روایت این قبیل سوژهها استفاده شود یا اگر اصرار به روایت در فرم سینمایی بلند است، به دراماتیزه (نمایشی) شدن سوژه توجه بیشتری شود. در وضعیت کنونی حتی اگر دو نهاد دولتی/حاکمیتی که سرمایهگذاری فیلم را بر عهده داشتهاند، هدف را فرهنگسازی و نه الزام بازگشت سرمایه فیلم تعریف کرده باشند، باز هم با چنین میزان تماشاگر و درصد فروش هفتصدم درصدی فیلم ظرف یک ماه (از کل فروش ماهانه سینمای ایران) آن فرهنگسازی و اثرگذاری بر آحاد جامعه آنچنان که باید و شاید اتفاق نمیافتد.