در حاشیه رمان «عشق در تبعید» بهاء طاهر با ترجمه رحیم فروغی
بربریت معاصر
در غیاب آلترناتیوی قدرتمند برای نظم مسلط سرمایهداری جهانی، ظهور بربریت در جهان معاصر نه افسانه است و نه خواب و خیال. ماههاست که اسرائیل مرزهای کشتار و آدمکشی را جابهجا کرده و در سازوکارهای کنونی جهانی که در آن به سر میبریم، تنها راه مقابله با این وضعیت صدور بیانیههایی است که در عمل هیچ ارزشی ندارند. بربریت نه چشمانداز پیشروی سرمایهداری بلکه وضعیت کنونی یا به تعبیری وضعیت همیشگی آن بوده است.
پیام حیدرقزوینی
در غیاب آلترناتیوی قدرتمند برای نظم مسلط سرمایهداری جهانی، ظهور بربریت در جهان معاصر نه افسانه است و نه خواب و خیال. ماههاست که اسرائیل مرزهای کشتار و آدمکشی را جابهجا کرده و در سازوکارهای کنونی جهانی که در آن به سر میبریم، تنها راه مقابله با این وضعیت صدور بیانیههایی است که در عمل هیچ ارزشی ندارند. بربریت نه چشمانداز پیشروی سرمایهداری بلکه وضعیت کنونی یا به تعبیری وضعیت همیشگی آن بوده است. چپ جهانی دهههاست که با بحران متشکلشدن و سازمانیابی روبهرو است و در چنین وضعیتی عبور از نظم فعلی جهان، دستکم با شرایط فعلی، دور از دست به نظر میرسد. چپ همچنان به خاطر برخی تجربههایش در قرن بیستم متهم است به تمرکزگرایی و زیر پا گذاشتن دموکراسی و حذف مخالفانش، اما در نظم برآمده از لیبرالدموکراسی، کشتار چندده هزار نفر که بخش غالبشان زن و کودک هستند، خدشهای به دموکراسی و ارزشهای جهان مدرن وارد نمیکند. آنچه در ماههای اخیر در فلسطین و سرزمینهای اشغالی رخ داده، نه استثنا بلکه قاعده نظم سرمایه است. جنگ و کشتار به بهانههای مختلف از سوی کشورهایی که مهد آزادی و دموکراسی نامیده میشوند، الگوی تکرارشونده جهان کنونی است؛ از ویتنام گرفته تا افغانستان و عراق و البته فلسطین. در سوی دیگر، تصاویر و اخباری که از سرکوب مخالفان جنگ در آمریکا و کشورهای اروپایی منتشر میشود، نشان میدهد که پایههای آزادی بیان در لیبرالدموکراسی تا چه اندازه لق است. با این حال، آرمان فلسطین دوباره بدل به مسئلهای جهانی شده که نمیتوان در برابرش بیموضع بود و سکوت کرد. فراتر از مواضع حقوقبشری، مسئله فلسطین با مسئله استعمار پیوند خورده و این نهفقط مربوط به جغرافیایی مشخص، بلکه مسئلهای جهانی است و راه مقابله با آن نیز مقابلهای سیاسی است.
تا چند دهه پیش بخش غالب افکار عمومی و نویسندگان و روشنفکران بهویژه در منطقهای که ما در آن به سر میبریم، درباره مسئله فلسطین چنان حساس بودند که هیچ امکانی برای سکوتکردن در قبال مسئله وجود نداشت. رمان «عشق در تبعید» بهاء طاهر تنها یکی از نمونههایی است که در آن کشتار فلسطین بهعنوان موضوعی برای خفت و خواری جمعی طرح شده است. در جایی از این رمان، راوی درباره اخبار قتل عام فلسطینیان میگوید:
«منتظر بودم چیزی این خفت و خواری را تغییر دهد. چیزی غیر از گلولههای توپ و تانک که شلیک میشدند و ویران میکردند، غیر از هواپیماهایی که بمباران میکردند، غیر از سربازان سالم اسرائیلی که در تلویزیون در صورت من میخندیدند و تیربارانهایشان را به علامت پیروزی بالا میآوردند. در اردوگاهها کودکان لخت میدویدند و مادرانشان با دمپاییهای پلاستیکی دنبالشان میکردند و در میان آلونکهایی که سقفشان بر دیوارهایشان سقوط کرده بود، به سر و صورت خودشان سیلی میزدند. آلونکها، حالا در میان دودهای سیاه و دودهای سفید، تلهایی ویران از خاک و آجر و میلگردهای آهنی خمیده بودند».
این تصاویری است سخت آشنا که انگار توصیفی است از بخشی از واقعیتی که در ماههای اخیر در سرزمینهای اشغالی فلسطین جریان داشته است. اما آنچه در رمان بهاء طاهر آمده، مربوط به کشتار صبرا و شتیلا است. «عشق در تبعید» در سال 1995 منتشر شد و اینکه تصویر روایتشده در رمان همچنان با وضعیت کنونی جهان همخوان است، نشان میدهد که ما با تاریخی خونبار و پرستم روبهرو هستیم که ریشههایش به دههها پیش برمیگردد.
«عشق در تبعید» و «واحه غروب» که هر دو با ترجمه رحیم فروغی به فارسی منتشر شدهاند، از نمونههای برجسته رمان عربی در دوره معاصر هستند. بهاء طاهر در هر دو رمان به مسائلی فراتر از کشورش یا حتی جهان عرب توجه کرده است. «واحه غروب» رمانی است که آشکارا در پیوند با تاریخ و سیاست نوشته شده و بهاء طاهر در این رمان، هم به تناقضات جامعه معاصر مصر پرداخته و هم گفتوگویی با دیگری غربی در روایتش شکل داده است. او در «عشق در تبعید» نیز تصویری از دیگری غربی وارد روایتش کرده و ضمنا به صورت دقیقی به مسئله مهاجرت پرداخته است. اغلب شخصیتهای این رمان بهاء طاهر تن به مهاجرت دادهاند اما وضعیت جدید آنها نیز بهتر از وضعیت پیش از مهاجرتشان نیست. رویارویی با غرب یا شیفتگی درباره آن در بخش درخور توجهی از سنت داستاننویسی عرب وجود داشته و از سویی برخی نویسندگان عرب نیز رجعت به گذشته و ستایش گذشته جامعهشان را دستمایه آثارشان قرار دادهاند. اما بهاء طاهر نه به دنبال ستایش جامعه غربی است و نه رجعت به گذشته، بلکه میکوشد با نگاهی انتقادی به مواجهه با مسائل پیرامونیاش بپردازد و چالشهایی را به تصویر بکشد، بیآنکه بخواهد پاسخهایی ازپیشآماده به آنها بدهد. رحیم فروغی در یادداشت ابتداییاش، «عشق در تبعید» را تصویر دردناک انسان و جهان نامیده است. او نوشته است: «عشق در تبعید مسائل جهانی را در قالب رخدادها و درگیریهای درونی افرادی از منطقه، کشور، دین، زبان و... مشخص بیان میکند. مسائلی که محورشان برخورد است، برخورد اندیشه، دین، مذهب، عقیده، سلیقه و قدرت. یکی خود را راه حق میداند و دیگری راه بیراهه و ناحق و به شیوههایی که خشونت بیپایان در یک سوی آن است، به حذفِ به گمان خودش ناحق کمر میبندد».
«عشق در تبعید» را میتوان روایت شکست و تبعید هم دانست. راوی رمان که یک روزنامهنگار مصری تبعیدی است، در تبعید فرصت مییابد به وضعیت خود و پیرامونش از منظری تازه بنگرد. عشق و علاقه او به روزنامهنگاری، وطن، همسر، عبدالناصر، فرزندان و بهطور کلی درباره انسان دچار تلاطم و دگرگونی میشود. او در تبعید انسانهایی مختلف از کشورهای گوناگون و با نژادها و ادیان متفاوت میبیند و روایتهایی از آنها میشنود که با وجود برخی تفاوتها، شباهت زیادی با سرگذشت مردم کشور خودش دارد. اینها انسانهایی هستند که در کشورشان در حمایت از حق مردم از راه نوشتن، جنگیدن، توسل به قانون و... مبارزه کردهاند، شکنجه شدهاند و تاوان دادهاند و حالا در تبعید شکستخوردههایی هستند که برای نجات جهان تلاش میکنند.
شکست را میتوان از درونمایههای اصلی آثار بهاء طاهر دانست، با این حال شخصیتهای داستانهای او همچنین میخواهند مقاومت کنند و از تسلیمشدن تن میزنند. بهاء طاهر در گفتوگویی که این نیز با ترجمه رحیم فروغی منتشر شده، درباره این وجه آثارش میگوید: «ویلیام فاکنر در خشم و هیاهو جمله زیبایی دارد، این رمان، با وجود ملاحظاتی که درباره نویسندهاش دارم، از زیباترین رمانهایی است که خواندهام. فاکنر درباره شخصیتهای شکستخورده، سیاهپوستان و دیگران میگوید: آنها تحمل میکنند. من شخصا نظرم این است که این فقط تحمل نیست، بلکه تحملِ ایجابی است، تحملی که به یک معنا ارزش بزرگی در زندگی دارد. بارها در پاسخ به اینکه شخصیتهای رمان عشق در تبعید سلبی هستند، گفتهام: برعکس، این شخصیتها آخرِ ایجابیاند؛ زیرا با وجود اینکه خودشان را نکوهش میکنند و زندگیشان را نقد میکنند، حتی یک لحظه هم تسلیم نمیشوند، وقتی کاری مطلوبشان باشد، یک لحظه هم تردید نمیکنند. لازم نیست پیروز شوند، مگر کسانی که به مِیفروشی میروند، آنطور که تو گفتی، رنجهایشان پایان میپذیرد؟ آیا اینها شخصیتهایی سلبی هستند؟ آیا این رفتار تلاشی برای فهم نیست؟ فهم من این است که خاستگاه این سخن چیزی غیر از تسلیمشدن است، آیا این نوعی مقاومت نیست؟ آنها تلاش میکنند این بیمعنایی را به معنا تبدیل کنند، تلاش میکنند جهان را تغییر دهند».