|

گسل‌های زلزله‌خیز تاریخ و پرتگاه‌های نامرئی تاریخی

زلزله‌ها در خلأ اتفاق نمی‌افتند؛ معلول سلسله‌ای از علت‌های ریز و درشت بسیارند و متفاوت هم اتفاق می‌افتند. متفاوت از هم هستند.

گسل‌های زلزله‌خیز تاریخ و پرتگاه‌های نامرئی تاریخی

حکمت‌اله ملاصالحی: زلزله‌ها در خلأ اتفاق نمی‌افتند؛ معلول سلسله‌ای از علت‌های ریز و درشت بسیارند و متفاوت هم اتفاق می‌افتند. متفاوت از هم هستند. درجه و دامنه‌شان نیز متفاوت است؛ به یک اندازه و درجه و دامنه نیستند و رخ نمی‌دهند. پیامدشان هم بسیار متفاوت است. زلزله‌هایی هستند که طبیعی‌اند و منشأ آنها طبیعت است و ساختار و بافت فیزیکی سیاره زمین. اما زلزله‌هایی هم هستند که تاریخی‌اند؛ در تاریخ رخ می‌دهند و منشأ آنها ارض تاریخ. زلزله‌هایی هم هستند وجودی و منشأشان ارض وجود آدمی و از زیرلایه‌های ارض وجود آدمی به لایه‌های برینی سر برمی‌کشند و اثقال متراکم در لایه‌های برینی را به بیرون می‌ریزند و وجود آدمی را از بندهای تاریخ و انسان تاریخی‌شده رها کرده و به سرچشمه وجودی‌اش متصل کرده‌اند و از سرِ چشمه و از آن سو از ورای تاریخ ما را مخاطب قرار داده‌اند. برای‌ ما مژده و خبر و پیام از آن سو، از ملکوت آورده‌اند. سوره زلزال را ببینید:

«إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَ قَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا؛ آن‌گاه که زمین به لرزش [شدید] خود لرزانیده شود، و زمین بارهاى سنگین خود را برون افکند، و انسان گوید: [زمین‌] را چه شده است؟ آن روز است که [زمین‌] خبرهاى خود را بازگوید» (آیات 1 تا 4 سوره زلزال)‌.

ارض وجود انسان لایه به لایه انباشته و نهشته از اثقال، از کشش‌ها و چشش‌های رنگارنگ دنیوی است. با وقوع زلزله‌های وجودی، اثقال ارض وجود رها شده و به بیرون می‌ریزند. به تعبیر نغز و پرمغز و ژرف و دلنشین مولانا در مثنوی:

تا گره با نی بُوَد هم‌راز نیست‌

همنشین آن لب و آواز نیست

بندها و گره‌ها که برگرفته شد، همنشینی و همدمی و همدلی و هم‌آوازی و هم‌رازی با سرچشمه آغاز می‌شود. با سرِ چشمه وجود. با سرِ چشمه‌ای که خود غیب‌الغیوب است و در غیب وجود ما و هر مخلوقی حاضر و فعال است. البته برای انسان «دوران‌گرفته» به تعبیر حضرت حافظ، دهرزده و فروغلتیده در قعر تاریخ روزگار ما گفته‌ها و نکته‌هایی از این جنس همه یک‌سر لقلقه زبان است و بیهوده‌گویی و بی‌تأثیر.

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم‌

دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت

باری، نوشتار پیش‌رو جستاری فشرده و کوتاه در وصف و واکاوی ماهیت زلزله‌هایی‌ است که در ارض تاریخ اتفاق می‌افتند، منشأ و ماهیتی تاریخی و وجودی دارند. البته و صد‌ البته مراد از مفهوم زلزله، استعاره‌ای از رخدادها و زیر‌و‌رو ‌شدن‌های مرزی و حدی و سرنوشت‌ساز در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری است. رخدادها و زیر و زِبَر شدن‌های حدی و مرزی که پیامدها و خروجی‌های بسیار گسترده در رخدادها و تحولات سپسین جامعه و جهان بشری داشته‌اند.

ساختار نشانه‌ای و ماهیت نمادین و استعاری زبان چنین امکانی را به ما می‌دهد که به مدد استعاره‌ها البته استعاره به معنای دقیق هلنی مفهوم یعنی ماهیت «متافوریک» آن که فراخوانده می‌شود؛ حسی، اندیشه‌ای، معنایی، مرادی را از گوشی به گوشی، از هوشی به هوشی، از زبانی به زبانی، از قلمی به قلمی و از دفتری به دفتر دیگر برسانیم و جابه‌جا کنیم.

در نوشتار پیش‌رو ملهم از مفهوم زلزله در معنای طبیعی آن و توسع معنایی دادن به مفهومِ زلزله سخن از زلزله‌هایی رفته است که تاریخی هستند و در ارض تاریخ اتفاق افتاده‌اند و نامرئی هم اتفاق می‌افتاده‌اند و هر بار و هرگاه هم که رخ داده‌اند؛ ساختارهای کهن را بر سرمان فروریخته‌اند و روی آوار و مواد و مصالح به‌جای‌مانده از ساختارهای فروریخته پیشین ساختارهای دوران سپسین را صورت نو داده و بنیاد نهاده‌ایم.

ارض تاریخ، زلزله‌خیز است و پر از پرتگاه‌های نهان و نامرئی. جغرافیای پرچین‌و‌شکن تاریخ و فرهنگ. جامعه و جهان بشری ما پر از مخفیگاه‌ها و پرتگاه‌های نامرئی است. خروجی و پیامد رخدادها و تحولاتش اغلب پیش‌بینی‌ناپذیر است. همه ساختارهای اجتماعی، همه نظام‌های سیاسی، دانایی، ارزشی و سنت‌های اعتقادی جامعه و جهان بشری ما که با اندیشه و دست بشری ما برپا شده و بنیاد پذیرفته‌اند تا آنجا که بشری هستند؛ روی گسل‌ها و کمربند‌های زلزله‌خیز ارض تاریخ و جغرافیای تاریخی بشری ما بنیاد پذیرفته‌اند و هماره در معرض فروریختن و فروپاشی هستند. ارض تاریخ پر‌گسل‌تر و زلزله‌خیزتر از طبیعت و جغرافیای طبیعی است. پرتگاه‌ها و مخفیگاه‌ها و قله‌ها و دره‌هایش نیز نهان و نامرئی‌تر از پرتگاه‌ها و مخفیگاه‌های طبیعت و جغرافیای طبیعی است. بسیار متفاوت از هم و ناهمگن و ناهمگون هستند. بسیار متفاوت هم اتفاق می‌افتند. پرتگاه‌ها و صخره‌ها و سنگلاخ‌ها و کوره‌پیچ‌های تاریخ مانند پرتگاه‌ها و صخره‌ها و سنگلاخ‌ها و قله‌ها و دره‌ها و دامنه‌های طبیعت و جغرافیای طبیعی، عیان و عریان پیش‌روی ما ظاهر نمی‌شوند. در چشم نمی‌آیند. بسیار متفاوت هستند. ذاتا هم متفاوت هستند. متفاوت و پیچیده نیز عمل می‌کنند. بسیار پیچیده و بسیار مخفی‌کارند. در خفا به‌ سراغ‌مان می‌آیند. مخفیانه حرکت می‌کنند. مخفی‌کارند و نهانی عمل می‌کنند؛ پیامدشان را ما می‌بینیم و تجربه می‌کنیم؛ اما ردیابی و رصد و پیش‌بینی‌شان دشوار است. اغلب غافلگیرشان می‌شویم و غافلگیرمان می‌کنند. غافلگیرکننده‌اند و غافلگیرانه اتفاق می‌افتند. آسان و ایمن نمی‌توان از دست‌شان گریخت و از کنارشان گذشت. گاه چنان خلاف‌آمد عرف رخ می‌دهند و چنان ما را دور می‌زنند که سده‌ها در بهت‌مان فرومی‌برند. بهت‌زده می‌مانیم.

کسی گمان نمی‌بُرد آن جهان شاهی پرهیبت و پرشوکت و شکوه و پرقوت و اقتدار شاهانه هخامنشیان چنان غافلگیرکننده و دور از انتطار در رویارویی با لشکرکشی سپاهیان اسکندر مقدونی فروبریزد! چنین هزیمت و فروپاشی در برابر سپاهیان اسکندر در مخیله یونانیان آن روزگار هم درنمی‌گنجید. حتی پس از دو هزاره و نیم وقتی پای اندک‌شمار ستون‌های عریان به‌جای‌مانده از آن روزگار پرعزت و اقتدار و شکوه و شوکت می‌ایستیم، دچار بهت و سرگیجه می‌شویم؛ چگونه آن‌همه شکوه و شوکت و عظمت و اقتدار سیاسی در قامت و گستره تاریخ یک جهان و تاریخ جهانی، در مقیاس آن روزگار با چنان سرعت و دور از انتظار فروپاشید؟! اما چنین‌ اتفاق افتاد و چنین نیز شد! در گمان ذهن و کمان فکر و کمند عقل و فهم کسی در آن روزگار درنمی‌گنجید که چنین شود؛ اما چنین شد!

چه کسی گمان می‌برد؛ آن عیسای بر صلیب که چشم به‌ سوی آسمان دوخت و گفت: «خدایا! خدایا! !».

و آن حس تنهایی ژرف در مرز و در کرانه‌های ناپیدا و نامرئی و رازآمیز و رازانگیز روح چه پیامد عظیم و حیرت‌انگیز را در فردای تاریخ در پی‌ خواهد داشت!

پیامدش را ببینید! چند سده سپس‌تر نه یک یا چند شمار اندک که هزار در هزار، کران در کران، در شرق و غرب و شمال و جنوب جغرافیای سیاره زمین کلیسا و صومعه به نام او و خدای او بنیاد نهاده و برپا شد. هزاران و هزاران هنرمند و قدیس شمایل او را به تصویر کشیدند. میلیاردها انسان متشرف به کلام و پیام و نفحات مسیحایی او شدند. نام او و نام مادر او و نام حواریون راستین و رسولان قدیس پیام او را بر خود نهادند و جشن تبرک و تیمن و نام‌گذاری به پا داشتند. پیش‌بینی زلزله برآمدن گوتاما بودا و پیامد آموزه‌های ژرف و بنیادین و تابناک او نیز در گمان و کمان و کمند ذهن و فکر و عقل و فهم کسی درنمی‌گنجید. حتی در خیال نزدیک‌ترین خویشانش. آموزه‌هایی که سده‌های سپسین، نزدیک به 10 قرن سپس‌تر مانند زلزله ارض تاریخ را چنان تکان داد و چنان بنیان و بنای آموزه‌های کهن را بر سر تاریخ فروریخت و چنان طرح عالم و آدمی نو را در منطقه‌های شرقی تاریخ درانداخت که در گمان و در تصور درنمی‌آمد و در خیال ‌نمی‌گنجید.

برآمدن اسلام و قرآن و رسول راستینش در شبه‌جزیره عربستان و گسترش صاعقه‌وار سده آغازین آن، فروپاشی شاهنشاهی ساسانی و فتح بخش‌های مهمی از امپراتوری رم شرقی یا بیزانس به دست سپاهیان فاتح مسلمان دور از انتظار بود و پیامدهای عظیم تاریخی و فکری و فرهنگی مدنی و معنوی‌اش پیش‌‌بینی‌ناپذیر در تاریخ.

بومیان قاره سرخ‌پوستان ده‌ها هزاره سیر و مسیر تاریخی خود را از هزاره‌های پیش از تاریخ در انزوای قاره‌ای از سر گذرانده بودند. در تصورشان ‌نمی‌گنجید روزی ناگهان در کرانه‌های شرقی قاره آنها از شمال تا جنوب کشتی‌های مهاجمانی لنگر خواهند افکند؛ مجهز به اسب و ارابه و سلاح‌های آهنین و آتشین و در افزون‌خواهی و قساوت و بی‌رحمی و نسل‌کشی ساکنان و صاحبان بومی قاره، افسار گسیخته‌اند و بی‌مهمیز و مهار. هیچ زلزله و سیل و توفان طبیعی نتوانسته بود با ساکنان و بومیان قاره سرخ‌پوستی چنان کند که زلزله‌ها و توفان‌های تاریخی چنان کردند.

چنین است ارض زلزله‌خیز تاریخ و جغرافیای تاریخ پرچین‌و‌شکن و پرتنش و تناقض‌خیز و تعارض‌بار و تضادکار و خلاف‌آمد عرف جامعه و جهان بشری ما. جمعیت‌های میلیاردی سیاره ما همچنان شتابان‌تر و نفس‌گیرتر از پیش، خروجی‌ها و پیامدهای دور از انتظار و فروپاشی پی‌به‌پی و غافلگیرکننده ساختارهای کهن اجتماعی و شیوه زندگی سنتی و نهادها و نظام‌های سیاسی و ارزشی و سنت‌های اعتقادی خود را از سر می‌گذرانند و همچنان بهت‌زده دست در گریبان آواربرداری گسترده و بازسازی ناکام و ناموفق ساختارهای فروریخته کهنی هستند که بر اثر و به سبب زلزله‌های سنگینی که پی‌به‌پی در قاره و منطقه‌های غربی تاریخ طی سده‌های اخیر اتفاق افتاده است. چنین است ارض زلزله‌خیز تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما. پس‌لرزه‌های نفس‌گیر زلزله‌های سنگینی که در ارض تاریخ و جغرافیای تاریخی قاره و منطقه‌های غربی تاریخ اتفاق افتاد، ارض تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی ایرانی ما را نیز تکان داد. سخت و سنگین و سهمگین و غافلگیرکننده هم تکان داد. آوارهای بسیاری را بر سر مُلک و ملت ما فروریخت، نفس‌گیر و غافلگیرکننده هم فروریخت. همچنان با پیامدهایش دست و پنجه می‌فشاریم. البته از دستاوردهای بی‌سابقه فکری و فرهنگی و علمی و فنی آن زلزله‌های عظیم بی‌نصیب هم نمانده‌ایم و بی‌نصیب نبوده‌ایم و همچنان از خوان‌های ضیافت آن تحولات عظیم فکری و فرهنگی و علمی و فنی کام می‌گیریم.

اتفاقا تقدیر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی ما ایرانیان در جغرافیای باز و بی‌حصار و فراخ سرزمینی، رقم خورده است که ارض تاریخش بسیار زلزله‌خیز‌تر از طبیعت و جغرافیای طبیعی آن است. گسل‌ها و کمربند‌های زلزله‌خیز تاریخش از کمربندها و گسل‌های زلزله‌خیز طبیعت و جغرافیای طبیعی‌اش گسترده‌تر است. هر بار از اعماق ارض تاریخش نیز نهان‌تر و پیش‌بینی‌ناپذیرتر، سر برکشیده و لایه‌های برینی و بیرونی را تکان داده است. از گسل‌ها و کمربندهای زلزله‌خیز ارض تاریخ سرزمین‌ها و جغرافیای هم‌جوار و زلزله‌هایی که در ارض تاریخ دیگر قاره‌ها رخ داده نیز سخت تأثیر پذیرفته و بر سرگذشت تاریخی فکری و فرهنگی و سیاسی و مدنی و معنوی ما ایرانیان تأثیر نهاده است.

برآمدن و فروپاشیدن سلسله هخامنشیان، برآمدن و فروپاشیدن سلسله دیرپای اشکانیان، متعاقبا ساسانیان و برآمدن و فروپاشیدن پی‌به‌پی و نفس‌گیر خلیفان مسلمان و سلسله‌های ایرانی و نیرانی (انیرانی) و هجوم خونبار تاتاران و مغولان و کثیری از شواهد و مصادیق و موارد دیگر از این دست، تردید به‌ جای نمی‌نهند؛ روی چه گسل‌ها و کمربندها و ارض تاریخ و جغرافیای تاریخی زلزله‌خیزی سرگذشت و تقدیر تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی ملت ما و جهان ما ایرانیان رقم خورده است و ایرانی‌بودن و ایرانی‌ماندن و میراث‌دار و میراث‌بان سرزمینی کهن و تاریخی و زلزله‌خیز چونان ایران، بودن چه مسئولیت خطیر، سنگین و سهمگینی است. مسئولیت سنگین و خطیر و سهمگینی که در مقاطعی از تاریخ و ارضِ تاریخِ زلزله‌خیزِ ملت ما در رویارویی و عبور از پرتگاه‌های خطرخیز و خطرناک تاریخ و بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز تاریخی، قوت معنوی و توشه و توان فرهنگ و فرزانگی و هنر و هنرمندی و خرد و هوشمندی بسیار می‌طلبیده است. به‌پاخاستن مشعل‌دارانی دلیر و دانا و توانا و وجدان‌هایی بیدار و هوشیار و هوشمند و غیور و غیرتمند در بزنگاه‌های خطرخیز و پرتگاه‌های خطرناک تاریخ.

حکیم ابوالقاسم فردوسی در تاریخ زلزله‌خیز مُلک و ملت ما در چنین جایگاه رفیعی ایستاده است. چونان موسی جلودار در عبور از نیل پیشارو با قوم خویش. میراث‌بان یک جهان تاریخ با عقبه‌ای پر‌شوکت و شکوه پهلوانان روزگار پهلوانی‌اش. فردوسی چهره تابناک و قوت غیرت و غنا و پرمایگی فره و فرزانگی و هنر و هنرمندی و خِرَد و خردمندانگی روح یک ملت بود در هنگامه یکی از زلزله‌خیزترین مقاطع تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ما ایرانیان. میراث‌بان بزرگ و بی‌نظیری که روی آوارهای فروریخته تاریخ یک ملت با یک جهان میراث با قامتی بلند برخاست و ایستاد و پهلوانانه با دست و دامنی پر از اندیشه و خودآگاهی تاریخی جانی تازه در ملتی تاریخی و باستانی دمید. حماسه‌ای به وسعت و گستره تاریخ یک ملت سرود. فردوسی و نامه حکمت و خرد و هنر و فرهنگ و فرزانگی شاهانه‌اش در چنین جایگاه رفیعی در تاریخ ملت ما ایستاده است. جایگاهی بس رفیع با قامتی بس استوار و افراشته. افراشته و استوارتر از ستون‌های خوش‌فرم و هندسی و خوش‌قامت و خوش‌افراشته تخت جمشید. میراث‌بان بزرگی که با دست و دامنی پر از اسطوره‌های پهلوانی و پهلوانان ایرانی با یک جهان اندیشه و خِرَد و فرهنگ و فرزانگی روی آوار ساختارهای فروریخته تاریخ یک ملت، ملتی باستانی و تاریخی با قامتی استوار برخاست دلیرانه و غیور و با غیرت گام در میانه آوردگاه نهاد و سینه خِرد و هنر و زبان فارسی را ستبر سپر گرفت و در میانه میدان ایستاد. سرفراز و پیروز هم ایستاد و جانی تازه در ملتی دمید که رمقی از او به‌ جای نمانده بود و پرتگاه‌های خطرخیز و خطرناک و صعب‌العبور بسیار پیش‌رو داشت و خسته و بی‌رمق از فشار آوار سنگین ساختارهای فروریخته بر سر و پیکرش. ستون فقرات مُلکش در هم شکسته و جان ملتش خسته و توانش از کف رفته و روانش سرگشته و رفتارش آشفته. فردوسی معجزه تاریخ ملت ما اگر نگوییم در زلزله‌خیزترین دوران تاریخش بی‌تردید در یکی از زلزله‌خیزترین روزگاران تاریخش بود. او پیامد زلزله‌های بس عظیمی بود که در تاریخ مُلک و ملتش اتفاق افتاده بود. پیامد زلزله‌ها تنها فروپاشیدن ساختارها و فروریختن آوارها نیست؛ ساختارهای جدیدی که روی ساختارها و آوارهای فروریخته پس از لرزش‌ها و تکان‌ها و آوارها بنیاد می‌پذیرد، بسیار مهم‌اند و به غایت تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز. زلزله‌ها چه طبیعی و چه تاریخی و چه وجودی در خلأ اتفاق نمی‌افتند. معلول سلسله‌ای از علت‌ها و دلیل‌های درهم‌تنیده هستند. در هر جای جامعه و جهان بشری ما در هر دوره‌ای و مقطعی از تاریخ در ارض تاریخ اتفاق افتاده‌اند، معلول علت‌ها و دلیل‌های متعدد بوده‌اند. هرجا ساختارها سست و نااستوار و فرسوده‌تر و ساکنان خانه‌ها خفته‌تر و خواب‌گرفته‌تر، خسارت‌های مالی و تلفات جانی سنگین‌تر و سهمگین‌تر.

دوره جدید زلزله‌خیزترین همه ادوار تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری است که از سر می‌گذرانیم. ارض تاریخ همه فرهنگ‌ها، همه جامعه‌ها، همه هویت‌های قومی و ملی، همه سنت‌های اعتقادی، همه ساختارهای اجتماعی، همه نظام‌های سیاسی اعم رومی و بومی، شرقی و غربی همچنان می‌لرزد و همچنان در معرض تکان‌های سنگین‌تر و سهمگین‌تر و همچنان فروپاشی ساختارها از هر نوع گسترده‌تر و پیامدها غیرقابل پیش‌بینی. همه انقلاب‌ها از هر نوع و در هر وسعت و مقیاسی که اتفاق افتاده‌اند، زلزله‌هایی بوده‌اند که در ارض تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما رخ داده‌اند. خروجی و پیامدهای سپسین‌ آنها حتی در مخیله انقلابیون هم درنمی‌گنجیده است. جامعه و جهان ایرانی ما ارض تاریخ مُلک و ملت ما از‌جمله کانون‌های مهم زلزله در پنج دهه اخیر در قلب خاورمیانه کهن و تاریخی بوده است.

پیامدهایش همچنان نامرئی و غیر‌قابل پیش‌بینی است. برآمدن و فروپاشی اتحاد شوراها در سرزمین پهناور روسیه و فروپاشی کهن‌ترین شاهنشاهی جهان در ایران و برآمدن جمهوری اسلامی و تاریخ کشور نوبنیاد پاکستان در مرزهای شرقی ایران کهن و شکل‌پذیری و تأسیس خونبار کشور اسرائیل در سرزمین فلسطین و حوادث خونباری که در ارض مقدس شاهدش هستیم و صدها و صدها موارد و مصادیق دیگر همه زلزله‌هایی هستند که در ارض تاریخ خاورمیانه کهن پی‌به‌پی و نفس‌گیر اتفاق می‌افتد و پس‌لرزه‌هایش ارض تاریخ منطقه‌های غربی را نیز تکان داده و احساس شده است. هنوز از خروجی و پیامد زلزله‌ها هیچ نمی‌دانیم. آوارهای فروریخته را می‌بینیم و روی ساختارها و آوارهای فروریخته ایستاده‌ایم اما از مواد و مصالح به‌جای‌مانده از ساختارها و آوارهای فروریخته چگونه عصری و عالمی بنیاد خواهد پذیرفت و صورت و سیمایش چگونه خواهد بود هیچ نمی‌دانیم. آن خودآگاهی تاریخی که در عبورِ ایمن از پرتگاه‌های نامرئی تاریخ به مددمان آید، در میان صاحبان اندیشه و روشنفکران ما متأسفانه نیست. ردیابی و رصد خردمندانه و ژرف و هوشمندانه لایه‌های نامرئی و مخفیگاه‌های چشم‌گریز و هوش‌ستیز و منشأ زلزله‌هایی که در ارض تاریخ مُلک و ملت و میهن ما به معنی‌الاخص و تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما به طریق اولی رخ می‌دهد و گمان‌زدن خروجی‌ها و پیامدهای سپسین‌شان، وجدانی مسئول و عمیقا اخلاقی و دلیر و دردمند و جانی اصیل و برخوردار از سلامت روان و رفتار و مجهز به خودآگاهی تاریخی می‌طلبد و بس.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها