|

اقتصاد ملی، انتخابات و هزار وعده خوبان

سال‌ها پیش در دوران دانشجویی، استاد محترمی با استناد به گزارش منتشرشده یک نشریه معتبر خارجی، بحثی را سر کلاس ارائه داد که چگونه دولت‌های مستقر در آمریکا در ایام انتخابات تلاش می‌کنند با ایجاد بهبود نسبی در شرایط اقتصادی، در نتایج انتخابات اثر گذاشته و حزب رقیب را به‌اصطلاح آچمز بکنند.

 ناصر ذاکری-کارشناس اقتصادی: سال‌ها پیش در دوران دانشجویی، استاد محترمی با استناد به گزارش منتشرشده یک نشریه معتبر خارجی، بحثی را سر کلاس ارائه داد که چگونه دولت‌های مستقر در آمریکا در ایام انتخابات تلاش می‌کنند با ایجاد بهبود نسبی در شرایط اقتصادی، در نتایج انتخابات اثر گذاشته و حزب رقیب را به‌اصطلاح آچمز بکنند. آن روزها من و امثال من که بنا بر اقتضائات دوران جوانی آرزوهای بزرگی برای کشورمان در سر داشتیم، با مشاهده بی‌صداقتی دولتمردان آمریکایی و ساده‌لوحی شهروندانی که فریب این طراران را می‌خوردند، از خود می‌پرسیدیم که چگونه حافظه تاریخی یک ملت می‌تواند تا این حد تخریب شود که برای ارزیابی کارنامه یک دولت به جای تأمل در تحولات چهارساله، فقط چند هفته اخیر را ملاک قرار داده و براساس‌آن تصمیم بگیرد. آن‌ روزها هرگز گمان نمی‌کردم روزی برسد که جامعه ما هم دچار وضعیتی مشابه بشود.

سال‌هاست که در ایام انتخابات نامزدها با حرارت و سخاوت تمام وعده‌های عجیب‌و‌غریبی را به جامعه رأی‌دهندگان می‌دهند. یکی وعده سه‌برابر‌شدن یارانه را می‌دهد، دیگری آن را پنج‌ برابر می‌کند! رئیس دولتی که برای دوره دوم نامزد شده، یک‌ ماه مانده به انتخابات ناگهان یادش می‌افتد که با جامعه بازنشستگان باید مهربان‌تر بود! به‌همین‌دلیل مقدمات افزایش مستمری آنان را فراهم می‌آورد و البته بعد از برگزاری انتخابات وجوه واریزی را برگشت می‌زند! یا اینکه یک‌ ماه قبل از انتخابات سیب‌زمینی توزیع می‌کند و البته پول خرید آن را به تولیدکنندگان بخت‌برگشته پرداخت نمی‌کند! یکی وعده یک‌رقمی‌کردن تورم را می‌دهد، اما در عمل بر آتش کوره تورم می‌افزاید! آن دیگری ادعا می‌کند راز افزایش ارزش پول ملی را بلد است، اما با دستیابی به قدرت این راز را همچنان سربه‌مهر نگه می‌دارد تا کمر اقتصاد ملی بیشتر و بیشتر خرد بشود!

موارد زیادی از این وعده‌های انتخاباتی را می‌توان در ادامه این فهرست آورد، اما مرور آنها جز افزایش تألمات روحی خوانندگان نتیجه‌ای ندارد. با این‌ حال سؤالی که ارزش اندیشیدن دارد، این است که چرا چنین وضعیتی در جامعه ما پدید آمده و چرا فرهنگ رقابت انتخاباتی تا این‌ حد تنزل کرده که فلان نامزد با حساب‌کردن روی کم‌اطلاعی شهروندان، به صید آرای آنان از طریق دادن وعده‌های سر خرمن می‌پردازد؟ یا به‌اصطلاح درحالی‌که به دوربین نگاه می‌کند، دروغ‌های شاخ‌دار بر زبان می‌آورد؟!

در نگاه اول می‌توان این وضعیت را معلول غایب‌بودن احزاب فراگیر از سپهر سیاسی کشور دانست. به‌ دلیل کنار گذاشته‌شدن برخی چهره‌های سرشناس و مورد احترام، شکل‌گیری احزاب فراگیر در کشور ناممکن شده و در نتیجه اینک تعداد احزاب و تشکل‌های سیاسی سه‌رقمی شده‌ است! بسیاری از این تشکل‌ها و تجمع‌ها اختلاف نظر چندانی درباره شیوه اداره کشور ندارند، اما خانه‌نشین و به‌اصطلاح ممنوع‌التصویر بودن بزرگان امکان وحدت آنها را از بین برده‌ است. در نتیجه انتخابات در کشورمان به رویدادی غیرحزبی تبدیل شده‌ است. احزاب سیاسی فراگیر از یک‌ سو می‌توانند در قامت مراکز آموزش سیاسی ایفای نقش کرده و سطح دانش و هوشیاری سیاسی شهروندان را بالا ببرند. این رسالت احزاب فراگیر را می‌توان در راستای تحقق اهداف اصل ۴۳ قانون اساسی تلقی کرد که بر «خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی» شهروندان تأکید دارد؛ زیرا چنین خودسازی‌ای بدون حضور نهادهای مردمی از جنس احزاب سیاسی فراگیر مقدور نخواهد بود. از سوی دیگر این احزاب برای جلب حمایت شهروندان مطلع ناگزیر از اجرای فرهنگ شایسته‌سالاری هستند.

اما در نگاهی عمیق‌تر می‌توان به یک کاستی فراتر از نبود احزاب فراگیر اشاره کرد، و آن طرز تلقی رایج در بین برخی از اشخاص قدرتمند و صاحب‌منصب است که انتخابات را نه شیوه‌ای برای رسیدن به مدیریت کارآمد بر مبنای اصل شایسته‌سالاری، بلکه فرصتی برای مسلط‌ساختن سلیقه سیاسی مطلوب خود بر ارکان اجرائی کشور می‌دانند. با حاکمیت چنین تفکری که رأی مردم را فقط اسباب زینت می‌داند، طبعا نیازی به ارتقای سطح دانش سیاسی شهروندان احساس نمی‌شود. فقط کافی است نامزد مورد اعتماد فلان سلیقه سیاسی بتواند مردم را قانع کند که می‌تواند خواسته‌های آنان را برآورده‌کند. حال اگر او ناگزیر از دادن وعده‌های نامربوط بشود و به‌تدریج اعتماد شهروندان به دولت و دولتمردان خدشه‌دار شود، اهمیتی ندارد.

این وضعیت را می‌توان با وضعیتی که در بسیاری از نشست‌های مجمع عمومی شرکت‌های بزرگ پیش می‌آید، مشابه دانست. این شرکت‌ها معمولا از یک‌ سو سهامداران عمده از جنس نهادهای عمومی دارند و از سوی دیگر با عنایت به الزامات سازمان بورس ناگزیر از عرضه درصد معینی از سهام خود به سهامداران دیگر هستند. در این‌گونه نشست‌ها مدیرعامل گزارشی از عملکرد سالانه شرکت و برنامه‌های سال بعد ارائه می‌دهد و معمولا نمایندگان سهامداران عمده با لبخندهای معنی‌دار او را همراهی می‌کنند! آنان با این لبخندها می‌گویند که از ابعاد گزافه‌گویی سخنران و بی‌پایگی وعده‌های او خبردار هستند، اما منافع نهاد متبوع‌شان در این است که سهامداران خرد این وعده‌های ناممکن را جدی بگیرند تا قیمت سهم در بازار ریزش نکند!

نتیجه رواج چنین طرز تفکری در بین صاحب‌منصبان بانفوذ کشور این است که جامعه ما در عین اینکه هزینه برگزاری انتخابات را تمام و کمال می‌پردازد، اما از چیدن میوه آن که همانا تحقق اصل شایسته‌سالاری و الزام انتخاب‌شوندگان به رعایت معیارهای صداقت است، محروم می‌ماند.

ازاین‌رو به باور نگارنده یکی از شروط لازم برای دستیابی به رشد و توسعه پایدار و شکوفایی اقتصادی، اصلاح و بازآرایی سپهر سیاسی کشور با هدف استفاده بهینه از ظرفیت انتخابات است. این اصلاح باید با اتکا به دستاوردهای مطالعات آسیب‌شناسانه که از طرف نهادهای مردمی بی‌طرف انجام می‌شود، آغاز شود.