|

چرا رسانه‌ها موفق نیستند؟

شهرزاد قصه‌گو، گم‌شده این روزهای ما

محمدجواد ظریف که سال‌ها در کسوت دیپلمات به کشور خدمت کرده بود، روز دوشنبه در یک نشست که اهالی رسانه در آن حاضر بودند، گلایه‌ای داشت که به‌عنوان یک دیپلمات قابل فهم است. ظریف به واقعه حمله به سفارت ایران در کابل اشاره کرد که مبنای روز خبرنگار قرار گرفته است.

شهرزاد قصه‌گو، گم‌شده این روزهای ما
داوود حشمتی روزنامه‌نگار

محمدجواد ظریف که سال‌ها در کسوت دیپلمات به کشور خدمت کرده بود، روز دوشنبه در یک نشست که اهالی رسانه در آن حاضر بودند، گلایه‌ای داشت که به‌عنوان یک دیپلمات قابل فهم است. ظریف به واقعه حمله به سفارت ایران در کابل اشاره کرد که مبنای روز خبرنگار قرار گرفته است. واقعه‌ای که در آن هشت دیپلمات به شهادت رسیدند و در مقابل آن تنها یک خبرنگار (شهید صارمی) در این حادثه به شهادت رسید. اما به جای آنکه این روز را «روز دیپلمات‌ها» نام‌گذاری کنند، «روز خبرنگار» نامیده شد. دلیلش را البته خود ظریف بهتر می‌دانست و به آن این‌طور اعتراف کرد: «نوش جان‌تان به هر حال شما روایتگر هستید و با برتری در روایت توانستید به جای اینکه این روز را روز دیپلمات‌ها نام‌گذاری کنند، روز خبرنگار بنامند».

به بهانه روز خبرنگار و همین اتفاق، قصد داریم نگاهی داشته باشیم به اهمیت «خلق روایت» و از طرف دیگر ضعفی که فضای رسانه‌ای ایران در روایتگری و قصه‌گویی به آن دچار شده است.

گزارش و روایت

مشهور است که تاریخ از زمان هرودوت به بعد، به صورت داستان درآمد. تا پیش از آن، تاریخ‌نگاری به صورت گزارشی ثبت‌شده است. الواحی که از دوران باستان به جا مانده، به صورتی گزارشی مشخص می‌کند که در کدام سال کدام پادشاه بر تخت نشست، تعداد لشکریان و دیوانیان آن چقدر بود و دیگر گزارش‌هایی از این دست که نشان می‌دهد در آن زمان با چه فضایی روبه‌رو بودیم.

و باز مشهور است در این سا‌ل‌ها که همه دولت‌ها از ضعف رسانه گفتند و نوشتند. همه دولت‌ها مدعی بودند که کارهای زیادی انجام شده اما این کارها به اطلاع مردم نرسیده است. مقصر اصلی هم از نظر آنها «رسانه» است.

سؤال: آیا دولت‌ها در امر رسانه کار نکردند؟ سایت، روزنامه و برنامه تلویزیونی تولید نکردند؟ مصاحبه و نشست خبری برگزار نکردند؟ پاسخ این است که همه این موارد تولید شده اما همه آنها به شکل «گزارش» تولید شده، نه «قصه» و «روایت».

همه این تولیدات گزارش بود، به این معنا که مسئولان شروع می‌کنند به گفتن دستاوردها و فهرست‌کردن اقداماتی که انجام داده‌اند. جزئیات برنامه‌هایی که صورت گرفته و اعداد و ارقامی که در هر مصاحبه آن را بیان می‌کنند اما هیچ‌کدام از این آمارها در ذهن مردم باقی نمی‌ماند.

آنچه در ذهن مردم اثر گذاشته و باقی خواهد ماند، روایتی است که از دولت‌ها یا کارهای آنها ساخته می‌شود.

اگر بپرسید که گزارش به چه کار می‌آید و آیا اساسا باید گزارش تولید شود؟ پاسخ این است که حتما باید تولید شود اما نقش گزارش برساخت «اعتماد عمومی» و ایجاد زمینه برای باورپذیری یک روایت است. ازاین‌رو گزارش و روایت باید هم‌راستای هم باشد.

تفاوت روایت و داستان

در باب روایت، انواع روایت و قصه، کتاب‌های زیادی نوشته شده که قابل مراجعه است. اما کوتاه سخن اینکه: «اچ. پورتر ابوت»، نویسنده کتاب «سواد روایت» که در سال 98 هم به فارسی ترجمه شد، می‌گوید روایت، بیان و نشان‌دادن حداقل یک اتفاق است. مثل اینکه بگوییم «گربه آمد» که روایت آمدن گربه است. اما گفتن این جمله که «این، یک گربه است» روایت نیست و فقط توصیف است. روایت می‌تواند داستانی و غیرداستانی باشد و خود داستان و قصه اما مقوله دیگری است. آنچه در قالب عملکرد دولت‌ها و دستاوردهای آنها بیان می‌شود «گزارش» است. شاید بتواند گفت گزارش‌های بسیاری خوبی هم باشد، اما روایت نیست. از یک «اتفاق» یا «واقعه» حرف نمی‌زند. توصیف می‌کند و این توصیف‌کردن در یادها نمی‌ماند.

روایت‌پذیری ایرانی

از قصه‌های شاهنامه تا داستان‌های مثنوی بگیرید؛ تا روایت‌های عین‌القضات همدانی و نصرالله منشی و دست‌نوشته‌های قائم‌مقام فراهانی و... می‌رسیم به شخصیت شهرزاد قصه‌گو که داستان هزار‌و‌یک شب او با «ملک جوانبخت» در ادبیات ما ماندگار است. و گم‌شده امروز ما همین شهرزاد قصه‌گوست. قصه‌گویی و روایتگری که اوج فصاحت و توانمندی یک انسان است، به‌عنوان تنها موجودی که در عالم خلقت توانایی سخن‌گفتن دارد. با همین سخن‌گفتن و روایت‌کردن هم فکر می‌کند، ارتباط برقرار می‌کند، به وقایع معنا می‌بخشد و آینده را می‌سازد.

ازاین‌رو ظرفیت‌های پذیرش روایت در ایران زیاد است. اما از آنجا که روایت‌های زیادی خلق نشده، در این کار مهارت خوبی نداریم. متن‌هایی که می‌نویسیم گزارش یا تحلیل است، نه روایت و داستان؛ روایتی که اتفاقی را شرح دهد و در قالب کلمات بتواند مفهومی را خلق کند.

روایت فتح

آنها که سن و سال‌شان به سال‌های دهه 60 می‌رسد، اگر بازگردند از جنگ، آنچه به یادشان می‌آید، روایت‌هاست، نه اعداد و ارقام. هیچ‌کس امروز تعداد نفراتی را که در جنگ شرکت کردند، به خاطر نمی‌آورد. هیچ‌کس امروز تعداد کامیون‌هایی را که برای کمک به جبهه‌ها می‌رفت، در خاطر ندارد، اما احتمالا قلک‌هایی که به شکل نارنجک تولید شده بود تا بچه‌ها عیدی‌های خودشان را برای جبهه و جنگ جمع کنند، به یاد خواهد آورد. کاری که در جنگ صورت گرفت، خلق همین روایت‌ها بود و اوج آن که همیشه به یاد مانده، کاری بود که شهید آوینی در «روایت فتح» کرد.

به این جملات که آغازگر یکی از برنامه‌های روایت فتح بود، دقت کنید: «غروب نزدیک می‌شود و تو گویی تقدیر تاریخی زمین از همین حاشیه اروندرود جاری می‌گردد و مگر به‌راستی جز این است؟ تاریخ، مشیت باری‌تعالی است که از طریق انسان‌ها به انجام می‌رسد و تاریخ فردای کره زمین به وسیله این جوانان تحقق می‌یابد؛ همین بچه‌هایی که اکنون در حاشیه اروندرود گرد آمده‌اند و با اشتیاق منتظر شب هستند تا به قلب دشمن بتازند».

صرف‌نظر از حماسه‌پردازی‌ها که آوینی در برنامه خود انجام می‌داد، اما او اصل «روایتگری» را از همان نام برنامه شروع کرد. آوینی نام برنامه‌اش را نه «روایت جنگ» که «روایت فتح» گذاشت و با همین نام به شما از یک اتفاق خبر می‌داد. اتفاق هم آن چیزی بود که آوینی با همان نام برای جامعه ارائه می‌داد. این روایت یک «فتح» و «پیروزی» بود.

گزارش جنگ چیزی بود که فرماندهان توضیح می‌دادند و «روایتگری» کاری بود که رسانه‌ها در «ستاد تبلیغات جنگ» و «روایت فتح» به آن پرداختند. برای همین هم روایت فتح باقی ماند، چون آوینی مانند شهرزاد قصه‌گو توانایی قصه‌گفتن و روایتگری داشت. امروز بعد از سال‌ها خواندن و نوشتن در مطبوعات بر این باورم که «قصه‌گویی» و «روایتگری» گم‌شده امروز جامعه ماست. نه‌فقط در مطبوعات بلکه در جامعه، کسب‌وکار، دولت، رسانه، خانواده و در هر کجا که آدمی هست و این آدم قصد دارد با آدم‌های دیگری ارتباط مؤثر و ماندگار برقرار کند.