پاسارگاد، نخستین کانون امپراتوری هخامنشی
کوروش بزرگ بعد از پیروزی بر آستیاگ در پادگان مادی پایزگدا (پاسارگاد) و به افتخار این موفقیت بزرگ، دستور به بنیان مجموعه کاخهای باشکوهی داد که تا آن زمان در ایران نظیر نداشت.
بهمن فیروزمندی: کوروش بزرگ بعد از پیروزی بر آستیاگ در پادگان مادی پایزگدا (پاسارگاد) و به افتخار این موفقیت بزرگ، دستور به بنیان مجموعه کاخهای باشکوهی داد که تا آن زمان در ایران نظیر نداشت. بناهای باشکوه پاسارگاد از شمال به جنوب به پنج گروه تقسیم میشوند: 1-تل تخت 2-مجموعه کاخها 3-بنای زندان 4- آرامگاه کوروش ۵-محوطه مقدس. یکی از این بناها، ساختمان معروف به زندان است که داریوش دستور ساخت همانند آن را در مقابل آرامگاهش در نقش رستم داد. به هر حال کاخهای باشکوهی که بنا به دستور کوروش بزرگ در پاسارگاد، نخستین کانون امپراتوری هخامنشی شکل گرفت، در شوش شکوفا شد و در تخت جمشید به درجه کمال رسید.
مقارن با سال ۵۶۰ پیش از میلاد دو دولت نیرومند آریایی در ایران، یعنی ماد و هخامنشی با هم متحد شده و بهاینترتیب بزرگترین و قدرتمندترین امپراتوری جهان، در ایران تشکیل شد و این تشکیلات، زمانی بود که کوروش بزرگ نخستین شاه هخامنشی، پدربزرگش را که بر مادها حکومت میکرد، از تخت به زیر افکند.
بعد از مدتی، به دست دو سیاستمدار خارقالعاده یعنی کوروش و داریوش اول، سراسر آسیای باختری تسخیر شده و به صورت امپراتوری بزرگ جهان درآمد و این امپراتوری حداقل 230 سال دوام یافت. در خلال این مدت طولانی، از نیل تا جیحون و از دریای اژه تا گنگ، از لحاظ مسائل سیاسی، عصر نوینی آغاز و ثبات بیسابقهای در قلمرو حکومت پادشاهان فوق ایجاد شده بود که تا آن زمان در دنیای غرب و شرق نظیر نداشت.
در این دوره بهویژه در زمان حکومت داریوش بزرگ شبکههای ارتباطی کارآمدی تجارت را بین کشورها تشویق کرده و در نتیجه ثروت هنگفتی در خزائن شاهان پدید آمده بود. جاده شاهنشاهی هخامنشی از شوش به شهر سارد به طول بیش از دوهزارو 500 کیلومتر یا 111 منزلگاه برای کاروانها، انتقال کالاها را در سراسر امپراتوری در مدتی کمتر از ۹۰ روز امکانپذیر میکرد، پیکها این مسیر را که درست از مرکز آسیای صغیر میگذشت و با استراحت در منزلگاه شهر «گوردیون» تنها در یک هفته میپیمودند و جالب توجه اینکه حتی جادههای شوش به تخت جمشید و شوش به اکباتان سنگفرش شده بود. جاده ابریشم که بعدها پیرامون ارتباطات بازرگانی و فرهنگی مطرح است، شاخه غربی آن براساس همین جاده شاهی استوار شده است و بخشی از این جادهها در نتیجه کاوشهای باستانشناسی در شهر گوردیون پایتخت فریژیها واقع در فلات مرکزی آسیای صغیر روشن شده است که در کنار تومولوس گوردیون قرار دارد.
دستاوردهای چشمگیر هخامنشیان تنها مرهون دلاوری، نبرد و جسارت نبود، بلکه از هوشمندی و ایمانی ناشی میشد که دراینمیان استعداد برنامهریزی در یک مقیاس وسیع، قدرت مدیریت درست و بهویژه علایق انسانی ناشی از ایمان، نقش عمده را برعهده داشت و در این زمینه همانگونه که کتیبهها نیز سخن میگویند، تنها اهورامزدا خدای بزرگ، چنین تواناییهایی را به آنان میبخشید. در هر صورت هخامنشیان در دوران فرمانرواییشان، نقش بسیار مهمی را در پیشرفت تاریخ ایران و خاورمیانه و خاور نزدیک ایفا کردهاند. در دوران طولانی حکومت این پادشاهان در سرزمینهای پهناوری از مدیترانه شرقی گرفته تا مرزهای هند، به طور چشمگیری صلح و آرامش برقرار شد و شرایط مساعدی برای شکوفایی بازرگانان و پیشرفت روابط فرهنگی میان کشورهای گوناگون پدید آمد. بنگاهها و سازمانهای اقتصادی و سیاسی و سنتهایی فرهنگی در دوره هخامنشیان پدید آمدند که در طی قرنها محفوظ نگه داشته شدند و در زمان حکومت اسکندر مقدونی، پادشاهی پارتها و ساسانیان نیز بهرهبرداری شدند.
با توجه به نتایج کاوشهای باستانشناسی که تاکنون در شهرهای مختلف هخامنشیان صورت گرفته است، میتوان به این مسئله اشاره کرد که هنر دوره هخامنشیان از شکوفایی و پیشرفت مهم و چشمگیری برخوردار بوده و هنر ویژه دربار، کاخها، نقشبرجستهها و مجسمههایی بودند که همه آنها نشانگر شکوه، جلال و ابهت، قدرت و عظمت شاهنشاهی به شمار میرفتند. چنین هنر باشکوه و پرزرقوبرق در نتیجه ترکیب شیوههای سنتی ایرانی و تکنیک و روشهای مادی، ایلامی، آشوری، مصری، یونانی و... پدید آمد ولی بنیان هنر هخامنشی بر پایه ویژگیهای قومی شکل گرفته و بنا شده است. البته اقتباس از روشهای هنری ایران ماهیت و اصالت خود را از دست دادهاند.
کوروش بزرگ بهعنوان نخستین نمایش قدرت و پرستش الهی دستور به ساختن مجموعه کاخها و بناهای مذهبی، در پاسارگاد، در استان جنوبی فارس داد که امروزه دیدن ظرافت و شکل نورپردازی ویرانههای این آثار هر بیننده را به شگفتی وامیدارد. در حقیقت پاسارگاد نخستین کانون امپراتوری ایرانی و مجموعه بناهای آن، معروف به سبک معماری هخامنشی است. کاخها و نقشبرجستهها، چه در شوش و چه در تخت جمشید بدونشک ادامه هنر معماری پاسارگاد بوده و درجه کمال آن را میرساند و در همین پاسارگاد بود که کوروش دستور داد تا آرامگاه بسیار باشکوهی برایش بسازند که این آرامگاه از لحاظ شکل ظاهری یادآور زیگوراتهای ایلامی، معبد موساسیر اورارتویی و نمادی از شکل کوه است که بعد از سپریشدن بیش از دوهزارو 500 سال از عمر آن، هنوز عظمت، شکوه و استواری آغازین خود را حفظ کرده است.
درباره نام اصلی و واژه پاسارگاد، بسیاری از باستانشناسان و زبانشناسان سخن گفتهاند: برخی از آنها اعتقاد دارند که پاسارگاد در اصل پارسهکرت، پارسهگرد، مانند رامگرد، دارابگرد و خسروگرد، به معنی قلعه بوده است.
هرودوت، مورخ یونانی، در نوشتههای خود درباره این شهر واژه پازارگاد را به کار برده، کتزیاس، مورخ و پزشک یونانی که مدت ۱۷ سال در دربار داریوش دوم و اردشیر دوم بود، در کتاب خود از «پرسیکا» سخن به میان آورده است. از طرفی بعضیها عقیده دارند که پاسارگاد، در اصل پارسگاده به معنی تخت پارس بوده زیرا گاده و گاه به معنی تخت است که به مرور زمان پاسارگاد شده است. در این زمینه رضازاده شفق، اومستد و اشپیگل آلمانی اشاره بر این دارند که این واژه در اصل «پارسگاد» یعنی تخت پارس بوده است. به هر حال با توجه به اینکه از نام برخی شهرها و پایتختهای باستانی ایران به واسطه از بین رفتن و در دست نبودن مدارک مکتوب، اطلاعات صحیح و دقیقی در دست نیست، بنابراین بهناچار به همان نامی که از سوی تاریخنویسان قدیمی یونانی و رومی و... ثبت شده، اکتفا شده و زبانزد شده است. مانند کاخهای داریوش بزرگ که در تواریخ یونانی «پرسپولیس» و در تاریخهای مورخان اسلامی تخت جمشید نامیده شده است. ولی پس از کاوشهای باستانشناسی و خواندن سنگنبشتهها و الواح گلی تخت جمشید روشن شد که در دوران هخامنشی، تخت جمشید را «پارسه» مینامیدهاند که از نام پارسها گرفته شده است. و واژه پازارگاد هم از آن گونه است که در نوشتههای مورخان یونانی به این نام ثبت شده و همان هم، زبانزد اروپاییان قرار گرفته است.
پاسارگاد، جایگاه شاهنشاهان هخامنشی، به دست کوروش دوم در سالهای ۵۵۹ تا ۵۵۰ پیش از میلاد بنا شده و پایتخت اولین و دومین پادشاهان هخامنشی، یعنی کوروش بزرگ (۵۲۹- ۵۵۹ق. م) و پسرش کمبوجیه دوم (۵۲۱-۵۲۹ ق. م) بوده است. نخستین مسافر اروپایی که از پاسارگاد گذشت و ویرانههای آن را مطرح کرد، جیوزافات باربارو نام داشت که در سال ۱۴۷۲ میلادی سفرنامه خود را منتشر کرد. پس از او پترودلاوال در سال ۱۶۲۱ از پاسارگاد دیدن به عمل آورد، دیولافوا و همسرش در سال ۱۸۸۱ از پاسارگاد دیدن کرده و حتی نقشههایی نیز از این شهر تهیه کردهاند.
کاوشهای علمی باستانشناسی، برای نخستین بار به سرپرستی ارنست هرتسفلد، که در سال ۱۹۰۵ از پاسارگاد دیدن کرده بود، از سال ۱۹۲۸ در این شهر آغاز شد و بعد از چند فصل حفاری ویرانههای تل تخت، آتشکده، آتشکدانها، آرامگاه کوروش و خرابههای کاخهای پاسارگاد را معرفی کرد و از سال ۱۹۴۹ مرحوم علی سامی کاوشهای هرتسفلد را ادامه داد و درنتیجه از روی سه کاخ خاکبرداری به عمل آورد و از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۳۶ دیوید استروناخ کاوشهای باستانشناسی را در پاسارگاد ادامه داده و نتایج مطلوب و چشمگیری را به دست آورده است.
کوروش بزرگ سالهای آغازین سلطنت خود را در انشان و سپس هگمتانه و بابل گذراند. این پادشاه احتمالا پس از فتح لودیه و مشاهده بناهای مذهبی باشکوه و معماری بسیار پیشرفته آن سرزمین بود که فکر ایجاد پایتختی مناسب با شاهنشاهی وسیعش به ذهن او خطور کرد و به خاطر همین کار، در بازگشت از لودیه، گروهی از معماران و حجاران لیدیایی و ایونیایی را با خود به پارس آورد که امروزه بعد از گذشت بیش از دوهزارو 500 سال میتوان ردپای این معماران را در گوشه و کنار پاسارگاد مشاهده کرد. پاسارگادی که میتوان از آن بهعنوان کهنترین پایتخت هخامنشیان و سرآغاز معماری اصیل این دوره یاد کرد.
کوروش پاسارگاد را بزرگ میداشت، زیرا در آنجا بود که آستیاگ (ایشتوویگو) را شکست داد و امپراتوری آسیایی او را به چنگ آورد بنابراین در آنجا شهری بنیاد نهاد و به یاد پیروزی خود کاخهایی احداث کرد.
این شهر در حدود ۹۰ کیلومتری شمال شرقی شیراز و ۴۰ کیلومتری شمال شرقی تخت جمشید واقع شده و هنگامی که از شیراز به طرف اصفهان میرویم، بعد از گذشتن از سعادتآباد، درست در سمت چپ جاده شیراز به اصفهان، جادهای است به درازای سه کیلومتر که پس از عبور از رودخانهای به نام «پلوار» منتهی به آرامگاه و پایتخت کوروش بزرگ بنیانگذار بزرگترین امپراتوری باستان و فرمانروای کل آسیا میشویم. پاسارگاد در میان دشت سرسبز و خرمی قرار گرفته و این دشت سرسبز که امروزه آن را دشت مرغاب و دشت مادر سلیمان مینامند، از رودی به همین نام مشروب میشود و کوهها و تپههای چندی، این دشت پهناور را در بر گرفته است.
استرابون درباره ساختوساز پاسارگاد چنین مینویسد: ستایش بزرگ کوروش از پاسارگاد، ناشی از این بود که در مکان بنای این شهر، او به آخرین نبرد با آستیاگ مادی پرداخته و آستیاگ را شکست سختی داده بود، نبردی واپسین و قطعی که امپراتوری آسیا را در دستهای او نهاد. برای ماندگارکردن همیشگی و جاودان، این واقعه بسیار مهم بود که کاخهای پاسارگاد را همانجا بنا نهاد. با وجود نظریه استرابون، دلایل متعدد باستانشناسی نیز بنای شهر پاسارگاد را بعد از پیروزی کوروش بر «سارد» روشن میکند. جالب توجه اینکه اسکندر مقدونی، که گاه با لقب دوستدار کوروش (philokyros) موصوف شده است، دوباره بعد از پیروزی بر ایرانیان در پاسارگاد اقامت گزیده است. در آغاز سال ۳۳۰ ق.م و بازگشت از هند، اسکندر مراقبت و دقتی کاملا خاص به آرامگاه باشکوه بنیانگذار امپراتوری هخامنشی داشت و در خود نسبت به او احساس تحسینی بزرگ میکرد و در کشورگشایی دنبالهرو سیاستهای جهانی کوروش بود. اگر داریوش پرسپولیس را برای ساختوساز کاخها برگزیده است، به منظور آن نبوده است که خود را از کوروش مشخص کند، زیرا دادههای باستانشناسی در پاسارگاد، روشنگر این است که داریوش به ادامه کارهای کوروش در شهر پرداخته و آن را به کمال رسانیده است. آثار فرهنگی پاسارگاد از شمال به جنوب به پنج دسته تقسیم میشوند:
1- مصطبه عظیم تل تخت (تخت مادر سلیمان) و باروی خارجی آن
2- محوطه مقدس در شمال غربی آن
3- بنای موسوم به زندان
4- مجموعه کاخها شامل محوطه چهارباغ با آبگذرها و حوضچههای سنگی و در گرداگرد آن کاخهای بارعام، مسکونی و کوشکها
5- آرامگاه کوروش که پایینتر از مجموعه آثار پاسارگاد در محوطهای به طول سه عرض دو کیلومتر پراکنده است.
تل تخت
هنگامی که از سمت شمال به منطقه پاسارگاد نزدیک میشویم، اثری باشکوه به چشم میخورد و آن مصطبهای عظیم بر بالای تپهای طبیعی است که تختسلیمان خوانده میشود و از روی این تخت دشت پاسارگاد، ویرانههای کاخها، آرامگاه کوروش بزرگ و تپهها و کوههایی که آن دشت را دربرگرفتهاند، همه بهخوبی پیداست.
تل تخت که از سطح دشت حدود ۵۰ متر ارتفاع دارد، از سنگهای تراشیده ساخته شده و دسترسی به آن از طریق دو راهپله سنگی میسر بوده و احتمالا بر بالای تل تخت اقامتگاه خصوصی کوروش قرار داشته است. از طرفی احتمال میرود در ساختن این مصطبه از ارگ سارد الهام گرفته شده و تردید نیست که سنگتراشان لیدیایی در ساختن آن نقش بسزایی داشتهاند و چه بسا این مصطبه، الهامبخش داریوش در احداث صفه تختجمشید نیز بوده است. بلندی تخت تل بیش از ۵.۱۳ متر بوده و وسعت آن در حدود شش هزار مترمربع، اضلاع آن در شمال 66 متر، در غرب ۷۹ متر و در ضلع جنوبی ۹۸ متر درازا دارد و سنگهای بدون ملاط چهارگوش حجاریشده روی هم قرار گرفته و سنگها به شیوه بادبرده که به تقلید از اورارتوها است در این بنای باشکوه به کار رفته است. احتمال میرود که قسمتی از این تخت، محل نگهداری گنج شاهی بوده که اسکندر مقدونی در حمله خود به پاسارگاد، همه آن را به تاراج برده است.
این تخت در دورههای مختلف، یعنی از زمان کوروش تا اوایل دوره اسلامی، مورد استفاده قرار گرفته است. هرچند این بنای باشکوه که در آن از سنگهای چهارگوش حجاریشده به شیوه بادبرده استفاده شده را به اورارتوها نسبت میدهند، ولی احتمال بر این است که این شیوه یک ابتکار ایرانی است و یا اینکه با تأثیر از معماری یونانی، در این بنا به کار گرفته شده است.
مجموعه کاخها
در حدود ۳۰۰متری جنوب بنای زندان، محوطه چهارباغ و مجموعه کاخها قرار دارد که شامل بنای کاخ دروازه، کاخ بار کوروش، و کاخ اختصاصی کوشکهایی میشود که هریک از این بناها در حدود ۲۰۰ متر با یکدیگر فاصله دارند.
بنای کاخ دروازه
این بنا در ۲۰۰متری جنوب شرقی کاخ بار عام قرار گرفته و دارای یک تالار ستوندار است. درگاههای ورودی این کاخ نسبت به سایر کاخهای پاسارگاد عریضتر بوده و از این لحاظ مشابه آن را فقط میتوان در میان کاخهای تختجمشید مشاهده کرد.
کاخ بار کوروش
این کاخ که فقط یک ستون سنگی از آن باقی مانده، در فاصله ۳۰۰متری جنوب کاخ مسکونی و ۶۰۰متری آرامگاه کوروش قرار گرفته است.
نقوش برجسته حیوانات تخیلی فوق که در درگاههای شرقی و غربی کاخ بار به نمایش گذاشتهاند از پیشنمونههای آشوری تقلید شدهاند. تظاهر خدای آشوری در ورودی کاخ بار کوروش احتمالا دلیل بر علاقه کوروش به خدایان آشوری به ویژه خدای «اآ» و شاید پرستش آن است.
کاخ اختصاصی
این کاخ در هزارو350متری آرامگاه کوروش و در ۲۳۰متری شمال غربی کاخ پذیرایی واقع شده. درگاههای این کاخ را نقشبرجستههای شاه و همراهانش تزیین کرده است که گروهی چون نیلاندر و روت این نقشبرجستهها و کتیبههای روی آنها را به خود کوروش، و گروهی دیگر چون «استروناخ و فارکاس» آنها را به داریوش اول نسبت میدهند. هینس نیز با ترجمه کتیبه این کاخ ادعا کرده است که کوروش کاخ را ساخته، اما کتیبه این کار را داریوش افزوده است.
باغ شاهی و بناهای مربوط به آن
چهار باغ مرکزی از آثار عمده پاسارگاد هستند. باغهای شاهی پاسارگاد در معماری ایران کهنترین نمونه شناختهشده از این نوع باغها بوده و ایجاد آنها در پاسارگاد احتمالا بعد از مرگ کوروش صورت گرفته و در دورههای بعد و حتی تا قرن چهارم پیش از میلاد نیز مورد استفاده قرار گرفته است. بین کاخ بار عام و درگاه (کاخ دروازه) پلی شناسایی شده که مربوط به باغ شاهی بوده. استروناخ آن را به اواخر دوره هخامنشی و یا پس از آن نسبت میدهد. کوشکهای موجود در این باغ با نقشه بسیار زیبا شناخته شده و شاید نوعی پیشاتاق برای ورود به هریک از کاخها بوده است.
برج سنگی
برجی مکعبشکل تمامسنگی، به بلندی ۱۳ متر در فاصله ۶۰۰متری جنوب غربی تل تخت و ۵۰۰متری شمال کاخ اختصاصی کوروش که به زندان سلیمان معروف است، واقع شده و امروزه تنها یک دیوار آن به سه ردیف پنجره کاذب باقی مانده است.
برخلاف در ورودی آرامگاه کوروش، در کعبه زرتشت که همانند درهای معمولی بازوبسته میشد، جای پاشنه درها بهخوبی موجود و نمایان است. نمای خارجی این بنا دارای فرورفتگیهای منظم و مستطیلشکلی است که برای زیبایی آن به پنجرههای کور معروف هستند، مزین شده که چنین عنصر تزیینی در بنای کعبه زرتشت نیز به چشم میخورد. البته لازم به ذکر است اینگونه عنصر تزیینی قبلا در معماری اورارتوها بهویژه در معابد به کار برده میشده که احتمالا از طریق اورارتوها (بهویژه در مدل یک بنای بلوردار از مفرغ مکشوفه از توپراق قلعه) کاربرد آن در دوره هخامنشی خصوصا در بناهای زندان و کعبه زرتشت نیز جلب توجه میکند. سقف مسطح این برج تمامسنگی را چهار پایه سنگی کنگرهدار میپوشانده است که یکی از آنها بر فراز دیوار غربی باقیمانده، قرار دارد و سه قطعه دیگر به همراه سه دیوار از بین رفته است. البته کاربرد سنگهای سیاهوسفید در این بنا، که در کاخهای پاسارگاد نیز مشاهده شد، تازگی نداشته، بلکه ابتدا در معماری اورارتو مرسوم بوده و از طریق اورارتوها احتمالا به معماری پاسارگاد و سپس به کعبه زرتشت که بنای آن متأخرتر است، نفوذ کرده است.
در جلوی پلکان سنگی زندان، دو پاشنه در سنگفرش جلب توجه میکند که پاشنههای فوق حکایت از این دارند که زمانی درودیواری اطراف بنا را دربرمیگرفته است. از لحاظ شیوه معماری، سازه مشابه دیگری به نام کعبه زرتشت در نقشرستم نیز وجود دارد که درباره کاربرد هر دو آنها عقاید و تردیدهایی وجود دارد. استروناخ این دو بنا را با تأثیر از معماری برجهای اورارتویی (معابد) میداند و معتقد است که آنها بایگانی یا محل نگهداری اشیای سلطنتی بودهاند. البته گروهی از محققان بر این عقیده موافقند اما گروهی دیگر بر این نظرند که این دو بنا آتشگاه بودهاند و گروهی نیز آنها را آرامگاه یا محل امانتگذاردن اجساد میدانند؛ از جمله «مری بویس» که زندان را آرامگاه کاسانداران همسر کوروش میداند.
در رابطه با بناهای فوق، نظرات دیگر اشاره بر این دارند که اینها احتمالا محل مقدسی بودند که فرامین و احکام و کتابهای مذهبی و منشورها و اعلامیههای سلطنتی در آن نگهداری میشد. از طرفی بنای زندان و کعبه زرتشت شاید در شمار همان معابدی باشد که گئوماتای مغ آنها را ویران کرده و داریوش بزرگ طبق کتیبهای بیستون معابد مخروبه را مجددا بازسازی و یا عین همانها را ساخته است. به هرحال بناهای فوق یا مکانهای مقدسی در رابطه با باورهای مذهبی پادشاهان و درباریان هخامنشی بوده و یا آرامگاههایی برای تدفین اجساد افراد خانواده شاهی و یا بناهای یادمان تمامسنگی بودند که یکی برای کوروش و دیگری در نقشرستم برای داریوش ساخته شدهاند.
با توجه به همگونی بناهای زندان سلیمان و کعبه زرتشت با معابد اورارتویی -بهویژه مکشوفه از آلتین تپه، توپراک قلعه و قابالیدره- میتوان به این اشاره کرد که هخامنشیان در ساختن دو بنای فوق به طور یقین از معابد اورارتویی بهویژه از معبد التین تپه که متأخرترین معبد اورارتوهاست، الهام گرفتهاند. زیرا قبل از هخامنشیان ساختمانهای برجمانند بدونشک تنها در میان اورارتوها و آنهم فقط در چارچوب بناهای مذهبی مرسوم بوده است.
آرامگاه کوروش
باشکوهترین و زیباترین اثر از میان مجموعه پاسارگاد، آرامگاه کوروش بزرگ، بنیانگذار سلسله هخامنشیان است که مانند کوهی در میان دشت مادر سلیمان از فرسنگها راه نظر هر بیننده را به خود جلب میکند.
این اثر تمامسنگی که بیش از دوهزارو 500 سال، یعنی در سال ۵۲۹ ق.م جسد کوروش را در خود جای داد، بعد از 25 قرن همچنان سالم و استوار برجای مانده است. بسیاری از جهانگردان که پس از عصر رنسانس به ایران مسافرت کردند، در شناسایی هویت واقعی این آرامگاه به خطا رفتند و آن را به نام قبر مادر سلیمان ذکر کردند و نخستین بار «کلودیوس جیمز ریچ» بود که با قاطعیت این آرامگاه را به کوروش نسبت داد.
استرابون در رابطه با آرامگاه کوروش مینویسد: قبر کوروش در باغی دیده میشود که مثل برجی کوچک در میان اشجار مستور گشته که گروهی از مغان از این آرامگاه پاسداری کرده و هر روز گوسپندی و ماهانه اسبی را برای آن قربانی میکنند. او باز اشاره میکند که این برج در پایین محکم است و در بالا عمارت یکطبقهای که مدخل باریک دارد، وجود دارد.
«آریستوبول»، یکی از همراهان و نزدیکان اسکندر درباره شرح آرامگاه کوروش و بنای پاسارگاد چنین مینویسد: آرامگاه مؤسس سلسله شاهان پارس در وسط یکی از باغهای شاهی واقع است که آب در آن جاری میباشد و درختان زیاد، سبزه و چمن آن را احاطه کرده است. این مقبره به شکل برج مربع کمارتفاعی است که درختان کهن بر آن سایه افکندهاند. در قسمت فوقانی بنا اتاقی است... یک تخت و یک میز با جامهایی همه از طلای ناب ساختهشده در آنجا قرار دارند. بهعلاوه، تشت بزرگ زرین برای شستوشو و مقدار زیادی لباسهای گرانبهای کوروش و جواهر نیز در آنجاست و به وسیله یک پلکان داخلی به اتاقی که روحانیون حافظ بنا در آن منزل دارند مربوط میشود و در بالای سردر مقبره به خط و زبان پارسی چنین نوشته شده است: «ای انسان، من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من دولت پارس را تأسیس کردم و بر تمام ممالک آسیا فرمانروایی کردم. این مقبره را از من دریغ مدار».
این آرامگاه از دو قسمت تشکیل شده است:
1- قسمت سکومانند که از شش طبقه تشکیل شده است.
2- اتاق آرامگاه با پوشش سنگی خرپشتهای که ورودی آن از طرف شمال غربی است.
آرامگاه تمامسنگی گوردختر، در جلگه بسپر واقع در جنوب غربی جاده، هم از نظر شکل ظاهری و نوع مصالح و هم از لحاظ شیوه معماری، کاملا قابل مقایسه با آرامگاه کوروش در پاسارگاد است.
ورودی این آرامگاه در جبهه شمالی اندکی مایل به شمال غرب بوده و بلندی آن ۷۰ سانتیمتر و پهنای آن ۹۰ سانتیمتر است. البته این ورودی به اندازهای که بتوان تابوتی را داخل آرامگاه قرار داد ساخته شده و برخلاف آرامگاه کوروش در پاسارگاد، هیچ نشانی از جای پاشنه در نمیتوان در ورودی آن مشاهده کرد. بنابراین به احتمال زیاد ورودی این آرامگاه به وسیله یک سنگ چهارگوش کاملا حجاری شده و با اندودی از ملاط پوشانده شده بود.
سقف مقبره به وسیله دو تختهسنگ بزرگ صاف و به صورت مسطح از داخل و یک قطعه سنگ بزرگ نیماستوانهای توخالی مانند ناودانی واژگونه، از بیرون پوشیده شده است. البته تهیکردن سنگهای بزرگ که در پوشش این آرامگاه به کار برده شده، تنها برای کمکردن وزنشان، جهت بالاکشیدن آنها بوده و نه به خاطر دفنکردن جسدی در میانشان. از طرفی چنین اندیشهای را میتوان در رابطه با تهیکردن تختهسنگهای کوهپیکر سقف آرامگاه کوروش در پاسارگاد جرزها و درگاههای تخت جمشید نیز مطرح کرد. برخلاف بستهای فلزی بهکاررفته در بناهای پاسارگاد و تخت جمشید، در آرامگاه گوردختر بستهای فلزی همه نمایان و چشمگیر بوده و کوششی برای نهانکردن آنها نشده است. این بستها هر یک به شکل مستطیل بوده و از آهن هستند که سراسر طول آنها پهنایی ثابت داشته و از نوع دوم چلچله یا گونههای نزدیک به آن که در آرامگاه کوروش و بناهای تخت جمشید به کار رفتهاند، نیستند.
همانطوری که قبلا اشاره شد، در بالای در آرامگاه یک طاقچه کوچک مربعشکل در سنگ کندهاند و جالب توجه اینکه در جبهه مخالف یعنی در دیواره جنوبی نیز درست مانند این طاقچه به چشم میخورد. علیرغم اینکه بعضیها عقیده بر این دارند که طاقچههای فوق، جهت قراردادن کتیبهای ایجاد شده تا نام و مشخصات صاحب آرامگاه را مانند مقبره کوروش در آن به نمایش بگذارند. ولی چنین شیوهای در هیچیک از آرامگاههای هخامنشی به کار برده نشده، بلکه نوشتههای آرامگاههای این دوره، بر سنگدیواره هموار آنها نقر شده است. بنابراین طاقچههای دو جبهه آرامگاه گوردختر، مانند پنجرههای کاذب بناهای زندان سلیمان در پاسارگاد و کعبه زرتشت در نقش رستم شاید جنبه تزیینی داشته یا اینکه برای ارتباط روح مرده با دنیای بیرون ساخته شدهاند.
با توجه به اینکه در ایران قبل از هخامنشی ساختن آرامگاههایی از نوع پاسارگاد و بسپر مرسوم نبود و از طرفی هرچند معبد چغازنبیل علیرغم ویرانی و تخریب از طرف آشوریها هنوز شکوه و عظمت خود را در زمان حکومت کوروش بزرگ از دست نداده بود و ممکن بود که کوروش برای ساختن آرامگاهی برای خود، به دنبال الگویی باشد که میتوانست آن را در معبد ویرانشده چغازنبیل بیابد و بههرحال معماران ایرانی در ساختن آرامگاه کوروش، یک شیوه محلی را بر اساس سکوهای معبد چغازنبیل و پوشش شیروانیشکل خانههای شمال ایران، به کار گرفتند که تا آن زمان در ایران شناختهشده نبود و ادامه این شیوه معماری را بعدها معماران هخامنشی در ساختمان آرامگاه گوردختر به کار گرفتند. با وجود اینکه برخی از دانشمندان باستانشناس پوشش شیروانیشکل آرامگاه کوروش را با پوشش خرپشتهای معبد موساسیر اورارتویی مقایسه کرده و تأثیر معماری اورارتویی را بر آرامگاه کوروش مطرح کردهاند، ولی در این رابطه یک نظر قطعی را نمیتوان عنوان کرد؛ زیرا در زمان لشکرکشی کوروش بزرگ به آسیای صغیر بر اساس سالنامههای آشوری، معبد موساسیر مدتها پیش توسط آشوریها به یغما رفته و بر اثر آتشسوزی کاملا تخریب و با خاک یکسان شده بود و سایر معابد اورارتویی نیز به احتمال زیاد پوشش مسطح داشتهاند؛ بنابراین در این رابطه نمیتوان تأثیر معماری اورارتویی را بهویژه از لحاظ پوشش، پیرامون آرامگاههای پاسارگاد گوردختر پذیرفت از طرفی شناخت ما در رابطه با معبد موساسیر اورارتویی فقط بر اساس نقوش برجسته آشوری است و جالب توجه اینکه تاکنون باستانشناسان موفق به کشف محل موساسیر اورارتویی نشدهاند هرچند محل اصلی معبد فوق در شمال غربی ایران که در قلمرو اورارتوها بود و بخش شرقی آسیای صغیر مطرح شده است. بههرحال خلاقیت و استعداد هنرمندان دربار هخامنشی را پیرامون رشتههای مختلف هنری و بهویژه معماری که اوج شکوفایی و کمال آن را میتوان در عظمت کاخهای تخت جمشید و خصوصا در ارتفاع ستونها و شکوه بینظیر سرستونها مشاهده کرد؛ بنابراین درست نخواهد بود، ابتکار جدیدی را که معماران هخامنشی پیرامون ایجاد بناهای باشکوه به کار بردهاند، نفوذ یا تأثیر هنر بیگانه به حساب آوریم.
سوای این، در طول حکومت 200ساله هخامنشیان، بهویژه در آسیای صغیر، آثار فرهنگی هخامنشیان را میتوان در نقاط مختلف ایرانزمین مشاهده کرد؛ بهویژه کاوشهای باستانشناسی که اخیرا به سرپرستی پرفسور گرین والت (Greenewalt) از دانشگاه کالیفرنیا در شهر سارد پایتخت لیدیها صورت گرفته است، منجر به کشف آرامگاه تمامسنگی شد که تا تاریخ فوق نظیر آن در کاوشهای باستانشناسی آسیای صغیر به دست نیامده بود. این آرامگاه از لحاظ شکل ظاهری، نوع مصالح و شیوه معماری، کاملا قابل مقایسه با آرامگاه کوروش در پاسارگاد و آرامگاه گوردختر در بسپر است.
از نظر بهکارگیری شیوه معماری آرامگاه، در ساختن چنین مقبرهای، آنهم در پایتخت لیدیها، بسیار حائز اهمیت و درخور توجه است که متأسفانه کاوشگر، در گزارش کوتاه خود، اصلا به جزئیات چنین بنای باشکوه آنهم در قلب حکومت لیدیها نپرداخته و تنها و با جملههای انگشتشماری از این آرامگاه هرمیشکل سارد یاد کرده است. بههرحال اگر به طرح بازسازیشده آرامگاه سارد، مصالح و شیوه معماری و شکل عمومی آن که یک اتاق سنگی چهارگوش، با پوشش شیروانی، روی مصطبهای ششپلهای ساخته شده است، دقت کنیم، بلافاصله مقبره کوروش در پاسارگاد، با همین ویژگی یعنی مصطبهای با شش پله سنگی و اتاقی با پوشش شیروانیشکل در خاطرمان زنده شده و ما را بر آن میدارد که آرامگاه زیگوراتیشکل سارد را در شمار میراث فرهنگی ایران در این منطقه از آسیای صغیر به حساب آورده و این بنای باشکوه تمامسنگی را جزء لاینفک معماری هخامنشی، در ساتراپی شهر سارد معرفی کنیم. بدون شک آرامگاه سارد مربوط به یک ساتراپ هخامنشی بوده است که از طرف حکومت مرکزی در آنجا فرمانروایی میکرده است.
غیر از آرامگاههای فوق در دوکیلومتری جنوب شرقی نقش رستم و در کناره رود بلوار (سیوند) بقایای آثار بنایی سنگی بزرگ از دور جلب توجه میکند. این بنا از لحاظ عناصر معماری، شیوه ساختمانسازی و بهکارگرفتن سنگهای سفید مرمرگون، یادآور آرامگاههای دوره هخامنشی است. از این بنا که در محل به نام «تخت گوهر» یا «تخت رستم» از آن یاد میکنند، فقط یک سکوی تمامسنگی مانند سکوی آرامگاه کوروش، به صورت دو پله باقی مانده و بقیه کاملا از بین رفته است. نمای بیرونی بنا از سنگهای سفید کاملا حجاریشده چهارگوش و در وسط سنگها از سنگهای خاکستریرنگ از نوع سنگهای حجاریشده چهارگوش و در وسط سنگها از سنگهای خاکستریرنگ از نوع سنگهای کوههای مجاور استفاده شده است. با توجه به اینکه سر درزها نیمهتراش و علاوه بر این مقداری از قالب سنگها نیز نیمهتمام کار شده است. بنابراین یا در دست احداث بوده یا اینکه حجاری و تراش آنها ناتمام مانده است.
در روی برخی از این سنگها جای بستهای آهنی دمچلچلهای که سنگها را به هم قفل می کرده، به خوبی نمایان است که در سایر بناهای هخامنشی نیز بهویژه در تخت جمشید قابل رؤیت است. قالب سنگهای بهکاررفته در ردیف اول این بنا ۶۰ سانتیمتر جلوتر از ردیف دوم بوده و به این ترتیب تشکیل سکویی، مانند آرامگاه کوروش و آرامگاه سارد و آرامگاه گوردختر، به دور بنا بوده است و متأسفانه بر اثر ویرانی و جابهجاشدن سنگهای این بنا، نسبت به شکبل واقعی آن، آیا اتاقی مشابه آرامگاه کوروش یا بنای شبیه کعبه زرتشت، در روی چنین سکویی سنگی، ساخته شده بود یا خیر، به درستی چیزی نمیتوان بیان کرد. البته برخی از باستانشناسان این بنا را ابتدا و پس از آنکه برج سنگی پاسارگاد را آرامگاه کمبوجیه تصور کردند، آرامگاهی برای «آریامنا» یا «ارشامه» یا «ویشتاسپ» پدر و نیای داریوش فرض کردهاند که ناتمام مانده و احتمالا برای آنها در نقش رستم یا جایی دیگر آرامگاهی ساختهاند. ولی هرتسفلد بنای تخت گوهر را که بین تخت جمشید و نقش رستم واقع شده است، آرامگاه کمبوجیه معرفی میکند. از طرفی لوئی واندنبرگ نیز در کتاب باستانشناسی ایران باستان، با طرفداری از نظریات هرتسفلد بنای تخت گوهر را به کمبوجیه نسبت میدهد بههرحال سکوی فوق به احتمال، زیربنای آرامگاهی برای یکی از پادشاهان یا یک مقام بلندپایه دوران هخامنشی بوده، ولی اتاق ساختهشده بر روی آن به شکل آرامگاه کوروش در پاسارگاد یا کعبه زرتشت در نقش رستم بوده است، در این رابطه یک نظر قطعی را نمیتوان بیان کرد.
مکان مقدس
در ضلع شمل غربی پاسارگاد، دو سکو، به بلندی بیش از دو متر و در فاصله هشتمتری آنها یک مصطبه به چشم میخورد که در مجموع یک محوطه مقدس را تشکیل میدهند. سکوی شمالی به شکل مکعبی ساده و سکوی جنوبی مکعبی است با هشت پله. این سکوی پلهدار، بر یک جفت آتشدان سنگی که در 130 متری شرق آن واقع شدهاند، مشرف است. آتشدانهای فوق هرکدام از یک تختهسنگ بزرگ و چند تختهسنگ کوچک درست شده. آتشدان اولی دارای 9 پله ولی دومی فاقد پله است و به احتمال زیاد هر دو آتشدان در زمان کوروش ساخته شدهاند.
امستد عقیده بر این دارد که دو سکویی که در محوطه مقدس بنا شدهاند، مذبحهای دوگانه اهورامزدا و آناهیتا بودهاند.
از طرفی برخی نیز عقیده بر این دارند که سکوی جنوبی برای پیشکش موادی همچون هومه به آناهیتا و سکوی شمالی برای پیشکش گوشت به میترا به کار میرفته است. ولی استروناخ اشاره به این میکند که کوروش نیز همچون شاهان متأخر هخامنشی به نحوی که در نقوش برجسته گوردخمههای آنان به چشم میخورند، از سکوی جنوبی بالا میرفت تا آتشی را که در آتشدانی بر روی سکوی جنوبی روشن بود، نیایش کند و او برای اثبات ادعای خود به قطعات سه آتشدانی که در پاسارگاد به دست آمدهاند اشاره میکند. درحدود ۲۱۰ متری غرب دو سکو که در بالا به آنها اشاره شد، مصطبهای قرار دارد که بر روی صخره طبیعی ساخته شده است. این مصطبه که در اصل از پنج سکوی خشتی تشکیل شده بود، بر روی یکدیگر ساخته شدهاند و احتمال بر این است که این مصطبه از سکوهای یادشده جدیدتر است، ولی روشن نیست که آیا زیربنای یک نیایشگاه یا سازه دیگری بوده است. استروناخ در رابطه با کاربرد این مصطبه به جملههای زیر اشاره میکنند: این مصطبه، احتمال بر این است که در دوره هخامنشی یا پس از آن برای کسانی ساخته شده است که اجازه داشتند از دور شاهد مراسمی باشند که بر روی دو سکوی سنگی که قبلا به آنها اشاره شد، برگزار میشد یا احتمالا این مصطبه پشته بلندی برای اجرای مراسمی قربانی تدارک دیده شده بود و از طرفی حتی احتمال بر این است که این مصطبه در دوره اردشیر دوم یا پس از آنکه در معتقدات مذهبی هخامنشیان تغییراتی رخ داده ساخته شده باشد.
بههرحال این محوطه مقدس که یونانیها از چنین مکانی به نام تمنوس (Temenos) یاد کردهاند، بدون شک درباره آیینهای مذهبی و شاید مراسم تاجگذاری ساختهشده که متأسفانه مشابه اینگونه محوطهای غیر از پاسارگاد تاکنون از شهرهای دیگر هخامنشی به دست نیامده است؛ بنابراین جهت اظهارنظر درست در این رابطه، باید منتظر کاوشهای باستانشناسی و کشف محوطههایی از این گونه بود.
پاسارگاد، نخستین پایتخت هخامنشی و شهر پرآوازه کوروش با آنکه بر اثر حملات اسکندر مقدونی به وضع بدی ویران شد، ولی این شهر با مجموعه بناهایش، در زمان حیات خود، علیرغم تأثیرپذیری از فرهنگهای همجوار، تمام خصوصیات ملی خود را در بستر مرودشت تا انهدام خویش حفظ کرده و امروز نیز در گوشه و کنار این شهر بعد از گذشت بیش از 25 قرن شکوه و عظمت برخی از این بناها را میتوان مشاهده کرد. بناهایی که برای نخستین بار در پاسارگاد شکل گرفت، در شوش شکوفا شد و در تخت جمشید به درجه کمال رسید.