ناسزاگویی جنسی
سر ژان شاردن، از فیلسوفان و مورخان فرانسوی بود که در سال 1811 میلادی، سیاحتنامهای متشکل از 10جلد منتشر کرد که ماحصل 10 سال زندگی او در ایران بود.
مریم شیعهزاده: سر ژان شاردن، از فیلسوفان و مورخان فرانسوی بود که در سال 1811 میلادی، سیاحتنامهای متشکل از 10جلد منتشر کرد که ماحصل 10 سال زندگی او در ایران بود. او در جلد چهارم این کتاب به یکی از خصایص ناپسند ایرانیان اشاره میکند و مینویسد درحالیکه ایرانیان دائما حمد و سپاس خدا را بر زبان جاری میکنند، با همان زبان دست به هتاکی میزنند و هتاکی این قوم، مرکب از آن قسمتهای بدن است که عفت قلم اجازه نگارش نمیدهد. او سپس از هتاکی ایرانیان درباره زنان خانواده یکدیگر مینویسد و تعجب خود را اینطور بروز میدهد که «آنان هیچگاه زنان خانواده یکدیگر را ندیدهاند». شاردن چیزی حدود 200 سال پیش به خصلتی از ایرانیان اشاره میکند که امروز نیز به قوت خود باقی مانده است. اگرچه این معضل اجتماعی به جامعه ایران اختصاص ندارد و پدیدهای فراگیر در دنیای امروز است، با این حال موضوعی است که در ایران کمتر به آن پرداخته میشود. ناسزاگویی جنسی نهتنها در اوج عصبانیت، بلکه امروزه در میان محاورات روزانه نیز به گوش میرسد و گاهی دستمایه شوخیهای زننده میشود. ناسزاهایی که به برقراری رابطه جنسی، تجاوز جنسی یا صراحتا به اندامهای جنسی اشاره دارند. این کلمات گاهی در قالب فعل و گاهی نیز در قالب صفت به کار میروند. در ایران تحقیقات اندکی بر ریشهیابی ناسزاگویی جنسی صورت گرفته است و باوجوداین تحقیقات در خارج از مرزهای جامعه ما نشان میدهد که مردان بیش از زنان، در هنگام ناسزاگویی، بخشهایی از بدن زنان را نام میبرند، بهکاربردن این کلمات قبح بیشتری برای زنان دارد، حس شرم را در آنان تشدید میکند و در نهایت نامبردن از اندامهای زنانه در مقابل نامبردن از اندامهای مردانه، شدت و عمق بیشتری به ناسزا میدهد. همچنین در این جنس فحاشی، زنان اغلب مورد خطاباند و مردان خطابکننده.
در جامعه ما، ناسزاهای جنسیشده اغلب تحت عنوان «فحشهای ناموسی» شناخته میشوند. واژه ناموس برگرفته از یونان باستان است. در معنای لغوی به عفت، راز، اعتبار، پاکدامنی، غیرت، زن، مادر و خواهر تعبیر میشود. این واژه دربرگیرنده خواهر، مادر، همسر در درجه اول و در درجه دوم، برخی دیگر از زنان خویشاوند منتسب به مردان است. مفهوم ناموس، بیش از هر چیز سکسؤالیته زنان را مورد بحث قرار میدهد و عرف محلی را مجاز به مداخله در مسائل بدنمند زنان میداند. در طول تاریخ، سلطه مردان بر بدن زنان، در شکلگیری ناسزاگویی جنسی نقش مهمی ایفا کرده است و امروز نیز فارغ از وجوه شخصی و روانی ناسزاگویی، بررسی نقش فرهنگ و جامعه در شکلگیری و بهکارگیری این قبیل کلمات حائز اهمیت است.
جامعهپذیری متفاوت دختران و پسران، از جمله عوامل دخیل در بهکارگیری ناسزاگویی جنسیاند. جامعهپذیری مبتنی بر تبعیت، خویشتنداری، فداکاری، اضطرابهای برانگیخته، کنارهگیری و نامرئیبودگی دختران، کنش آنان را هدایت میکند و از طرفی افسانه جوهره مردانگی، مردان را گاهی در تله اثبات آن گرفتار میکند. جایی که مردان باید در تنشها و درگیریهای تهی از محتوا و مبتذل، بنا به تکالیف و وظایف، خود را اثبات کنند. انتظارات موجود در نظم نمادین جامعه از مردان طلب میکند تا انتقامجویی، جنگاوری، تسلط و خشم را به نمایش بگذارند و از جنس ضعیف پاسداری کنند. فرهنگ پیرامون دفاع از ناموس، به پسران و مردان یادآور میشود که باید از شرف و حرمت برساختشده و تقدسیافته خویش که در جسم دیگری نهفته است، دفاع کنند و برای اثبات «مرد بودگی» از هیچ خشونتی دریغ نکنند. دختران و زنان نیز انتظارات جمعی را در جسم و روح خود جاگیر میکنند و با تصویر بدنی ضعیف، آسیبپذیر و ناکافی، به زندگی تحت نظارت و مراقبت همیشگیشان ادامه میدهند. بیشک هدف از بررسی پدیدارهای گوناگون در جامعه و از دریچه علوم اجتماعی، تعیین تکلیف پدیدارها نیست. علوم اجتماعی به جنبههای گوناگون یک پدیدار میپردازد تا برخی از وجوه آن را روشن کند. متغیرهای بهکارگیری ناسزاهای جنسیشده بسیارند و جامعهپذیری متفاوت دختران و پسران از بدو تولد و در نظامهای نابرابرسالار، تنها یکی از عوامل آن است. باورهای سنتی و نابرابری جنسیتی این اجازه را برای مردان صادر میکند تا به طرق مختلف ازجمله ناسزاگویی جنسی، به اعمال قدرت مشغول شوند. از طرفی در محیطهای تعاملی، گاهی ناسزاگویی جنسی برای جلب اطاعت زنان به کار گرفته میشود. تشدید خشونت ساختارمند علیه زنان، در عرف و قانون نیز در ترویج این پدیدار دخیل است. الگوهای رفتاری مخدوش، به تقلید نسلهای بعد منجر میشود و این چرخه به طور پیوسته از دیرباز تکرار میشود.
آنچه مسلم است، تأثیرپذیری زنان از این پدیدار است. روایتهای فردی و بینالاذهانی زنان از مورد خطاب قرارگرفتن با ناسزاهای جنسی، دارای ماهیتی اجتماعی است. فردیترین اتفاقات روزانه نیز، برخاسته از جامعه و تأثیرگذار بر همان جامعه است. تشدید احساس شرم نهادینهشده در دختران و زنان ایرانی با توسل به ناسزاهای جنسیشده، ازجمله نخستین پیامدهای رواج این پدیدار در جامعه ایران است. اتهام به فاحشگی، تهدید به تجاوز و بیبندوبار خواندن زنان در ناخودآگاه مردمحور جامعه باقی میماند و جسمانیشدن سلطه را یادآور میشود. نمایش بداهت کمارزشی و مورد بیاحترامی قرارگرفتن زنان یک جامعه که بههیچوجه بدیهی نیست؛ سرآغاز مکاشفه آنان با خود و بازتعریف هویت اجتماعیشان در یک جامعه مردسالار است. تشدید اضطراب زنان از حضور در عرصه عمومی سراسر مردانه و محدودسازی زنان در مکانهای جداشده و منع آنان از حضور در برخی فضاها، از دیگر پیامدهای بهکارگیری ناسزاهای جنسی علیه زنان یک جامعه است.