|

هیچ کاری از من برنمی‌آید

موارد آزار جنسی در همه‌جای دنیا آمار درخورتوجهی را به خود اختصاص می‌دهد. ازاین‌رو ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. زنانی هستند که در تجربه‌های مختلف این موضوع را پشت سر گذاشته‌اند. مواردی که حتی قابل پیگیری هم نیست؛

هیچ کاری از من برنمی‌آید

موارد آزار جنسی در همه‌جای دنیا آمار درخورتوجهی را به خود اختصاص می‌دهد. ازاین‌رو ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. زنانی هستند که در تجربه‌های مختلف این موضوع را پشت سر گذاشته‌اند. مواردی که حتی قابل پیگیری هم نیست؛ مانند ساناز، زن جوانی که در فضای کاری خود بارها با این موارد مواجه شده و شرح حال آن را برای «شرق» نوشته است: «حدود 15 سال است که علاوه بر تدریس در مدرسه، برای امرار معاش در مراکز فوق درسی هم کار می‌کنم. اما تجربه‌های زیادی در این سال‌ها داشتم که به دلیل زن‌بودنم با من به شکل دیگری برخورد شده است. شوخی‌ها و آزارهایی که می‌دانم اگر مرد بودم، هرگز برایم پیش نمی‌آمد. مثلا همین چند روز قبل برای بستن قراردادی در یک مجموعه بودم که غیر از من همه مرد بودند. یکی از ناخن‌هایم شکسته بود و درد می‌کرد، برای همین دستمالی را دورش چسب زده بودم. یکی از این همکارانم پرسید چرا دستم را بسته‌ام و توضیح دادم چون ناخنم شکسته، این مرد با لحن شوخی مسخره‌ای در پاسخ من، جمله‌ای جنسی گفت که واقعا نمی‌دانستم چه چیزی باید بگویم. چند روز بعد از آن یکی دیگر از مردان همکار که زن و بچه دارد، به من پیشنهاد دوستی داد. در کنار این، بارها به اشکال دیگر من را اذیت کرده‌اند. خیلی خسته هستم. بعضی وقت‌ها آن‌قدر خسته هستم که توان ادامه‌دادن ندارم. هر وقت این اتفاقات را برای کسی تعریف می‌کنم، باور نمی‌کنند و تصور می‌کنند من مشکلی دارم. من چند سالی است که پدرم را از دست داده‌ام و تنها زندگی می‌کنم. از تهران رفتم و در رامسر خانه‌ای اجاره کردم. این اتفاقات برای من در این مدت خیلی بیشتر شده، چون مردهای اطرافم تصور می‌کنند چون تنها زندگی می‌کنم، حق دارند به حریم خصوصی من وارد شوند و گاهی حرف را به اینکه به خانه من بیایند، می‌رسانند. همه اینها برای من درد دارد و از بعضی مجموعه‌ها به خاطر همین موضوعات استعفا دادم. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم به تهران برگردم، چون به دلیل فضای فرهنگی کمتر درگیر این مسائل بودم، اما شرایط هزینه‌های بالای دخل‌وخرج در تهران منصرفم می‌کند تا به شهر خودم برگردم. در این چند سال اخیر واقعا به ناتوانی رسیدم و هر زمان که تجربه ناخوشایند جدید به سراغم می‌آید، تا روزها روانم به هم می‌ریزد. حتی یک بار خواستم اقدام قانونی کنم و از یکی از همکارانم که دستش را روی دستم گذاشته بود و پیشنهاد سفر به آنتالیا را به من داد. آن‌قدر عصبانی شدم که به خودم گفتم همین فردا صبح از او شکایت خواهم کرد، یکی از دوستانم که دانشجوی حقوق است، برایم توضیح داد که امکان هیچ شکایتی را ندارم و امکان دارد با بازشدن پرونده همین آقا از من شکایت کند که باعث از بین بردن آبروی او شده‌ام. خلاصه از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود...».