|

یاسر باقری، پژوهشگر حوزه سیاست‌گذاری اجتماعی و جامعه‌شناسی سازمان‌ها در گفت‌وگو با «شرق» مطرح کرد:

چشم از نشانگر سرمایه اجتماعی برندارید

با روی کار آمدن مسعود پزشکیان و با توجه به کارزار انتخاباتی او، امیدهایی برای شکل‌گرفتن دولت اجتماعی در ایران هم به وجود آمده. اما از آنجایی که در ایران این مباحث به دلیل ضعف جریان‌های حزبی، پیشنه ادبیاتی و عملکردی ندارد، اغلب چون تیری در تاریکی است که با همت یک رئیس دولت ممکن است طی چند سال شکل بگیرد و بعد به فراموشی سپرده شود.

چشم از نشانگر سرمایه اجتماعی برندارید
سامان موحدی‌راد دبیر آنلاین شرق

سامان موحدی‌راد: با روی کار آمدن مسعود پزشکیان و با توجه به کارزار انتخاباتی او، امیدهایی برای شکل‌گرفتن دولت اجتماعی در ایران هم به وجود آمده. اما از آنجایی که در ایران این مباحث به دلیل ضعف جریان‌های حزبی، پیشنه ادبیاتی و عملکردی ندارد، اغلب چون تیری در تاریکی است که با همت یک رئیس دولت ممکن است طی چند سال شکل بگیرد و بعد به فراموشی سپرده شود. یاسر باقری، نویسنده کتاب «نظام نااجتماعی» و پژوهشگر حوزه سیاست‌گذاری اجتماعی و جامعه‌شناسی سازمان‌هاست که با این دغدغه‌ سراغش رفتیم و از او پرسیدیم چقدر می‌توان به شکل‌گیری دولت اجتماعی در ایران امید داشت.

 موقعیت‌های بسیاری پیش آمده که ما در ادبیات مسئولان و سیاست‌گذاران عبارت‌هایی شنیده‌ایم که مصداق عینی یا تعریف درستی برای آن در فضای عمومی کشور وجود نداشته. عبارت‌هایی مثل «دولت رفاه» یا «دولت اجتماعی». حالا هم با روی کار آمدن مسعود پزشکیان شاهد این هستیم که عبارت‌هایی این‌چنینی بیشتر از قبل به گوش می‌رسد. با این توضیح کوتاه و برای شروع گفت‌وگو مایلم بدانیم شما به چه دولتی دولت اجتماعی می‌گویید و مختصات یک دولت اجتماعی چیست؟

اصطلاح دولت اجتماعی‌ در سال‌های اخیر زیاد به کار رفته و خیلی وقت‌ها هم در معنای دقیق و درستش به کار نرفته است. اما اگر بخواهیم به لحاظ ادبیات کمی واکاوی تاریخی در متون داشته باشیم، می‌دانیم که «دولت اجتماعی» تقریبا هم‌زمان با مفهوم «دولت رفاه» در دولت کارگری انگلستان در ۱۹۴۸ بیان شده است. یک سال بعد از این است که بحث‌های «دولت اجتماعی» در آلمان غربی هم پدید می‌آید و در آنجا بحث‌ می‌شود‌ مواردی که در قانون اساسی وجود دارد، ارجاع به دولت اجتماعی است. اگرچه‌ بحث‌های مربوط به سیاست‌های اجتماعی در آلمان هم حتی در قانون اساسی ۱۹۱۹ آنها بیان شده که خیلی قبل‌تر از این بحث‌هاست. اما به هر روی تعریف «دولت اجتماعی» به نوعی از دل سنت آلمانی درآمده و مربوط به همان دهه ۱۹۴۰ است. این مفهوم با مفهوم «دولت رفاه» و مفهوم «همبستگی» در فرانسه نزدیکی دارند و تقریبا به لحاظ مفهومی یک چیز را نشان می‌دهند. به همین دلیل ما به‌راحتی از آن استفاده می‌کنیم و گاهی آنها را به‌جای یکدیگر هم به کار می‌بریم. حالا نمی‌خواهیم به بحث‌های تاریخی و تمایزهایی که در سنت‌های مختلف وجود دارد بپردازیم، ولی به طور کلی ما هر‌یک از این سه مفهوم «دولت اجتماعی»، «دولت رفاه» و «همبستگی» را معمولا با سه‌ عنصر اصلی که در شکل تاریخی به هم رسیدند می‌شناسیم. این سه عنصر اصلی‌ عبارتند از «سرمایه‌داری»، «دموکراسی» و «رفاه». این سه چیزی که به تعبیر مارشال، بسیار متمایز و بعضا ناهمخوان هستند، در کنار هم قرار می‌گیرند و بسته خاصی شکل می‌گیرد که می‌توان اسم آن را «دولت رفاه» گذاشت. در مورد دولت رفاه، بحث‌ها و تعاریف عناصر اصلی خیلی زیاد است و اختلاف هم وجود دارد. بسته به اینکه چه نوع دولت رفاهی باشد، باز می‌توان دوباره در مورد آن بحث‌هایی مطرح کرد ولی اگر بخواهیم به دنبال فصل مشترکی در میان این تعریف‌ها باشیم شاید بتوان گفت مفهوم «شهروند اجتماعی» نقطه مشترک همه این تعریف‌هاست. از سوی دیگر، یک مفهوم خیلی مهم که به نظرم برای بحث در مورد ایران می‌تواند موضوع مهمی باشد مبحث «حق اجتماعی» است. شاید تمرکز روی همین نقطه بتواند به ما کمک کند‌ بدانیم دولتی دولت رفاه یا دولت اجتماعی است یا خیر؛ چرا‌که اساسا مفهوم حق در اینجا با مشکل و چالش‌های زیادی روبه‌رو است. مثال خیلی ساده این مسئله این است که ما اگر حق اجتماعی را به رسمیت می‌شناختیم، مثلا من می‌توانستم از دولت شکایت کنم که شما مطابق با قانون اساسی حق مسکن را به من دادید و حق اشتغال را به من دادید، ولی من مسکن یا شغلی ندارم و شما موظف هستید آنها را تأمین کنید. مانند شکلی از مالکیت که در حوزه‌هایی مثل حقوق مدنی مطرح می‌شود، در مسئله «حق اجتماعی» هم باید امکان پیگیری وجود داشته باشد. در عمل اما می‌بینیم که یک‌سری گزاره‌های بسیار کلی مطرح می‌شود‌ ولی شما به عنوان شهروند اصلا نمی‌توانید حتی آن را پیگیری کنید.

با اشاره به همین مفهوم «حق اجتماعی» که در ایران با مشکلات اساسی مواجه است، می‌توان گفت‌ اطلاق مفهوم دولت رفاه با دولت اجتماعی در ایران کار سختی است یا اصلا نمی‌شود به آن اطلاق کرد.

 موضوع حق اجتماعی که به آن اشاره کردید مسئله‌ای ذیل دولت اجتماعی است یا در مباحث حقوق عمومی یا مدنی به آن اشاره شده؟

خیلی جالب است که در دوره‌های مختلف شاهد تغییراتی در این مفهوم هستیم. به صورت کلی «شهروندی اجتماعی» خود‌به‌خود حق اجتماعی ایجاد می‌کند، اما ما شاهد این هستیم که این مفهوم نه در ایران، که در همه دنیا استحاله می‌شود و از مفهومی اجتماعی به سمت مفهومی مدنی سوق پیدا می‌کند.

این‌چنین است که ما می‌بینیم مثلا در دولت روحانی از «حقوق شهروندی» یا «حق شهروندی» صحبت می‌شود، اما این مفاهیم خیلی به بحث‌های مربوط به حقوق بشری و موارد مربوط به حق مدنی نزدیک شده ولی در آن وجه اجتماعی‌اش دور شده. این در‌حالی است که حق اجتماعی به‌ نوعی بخشی از حق شهروندی است. اگر به مفاهیمی که مارشال اشاره کرده هم مراجعه کنیم می‌بینیم که اساسا سه نوع حق بیان شده است: حق مدنی، حق سیاسی و حق اجتماعی. حق مدنی امکان آزادی بیان و امکان برخورداری از مالکیت را ممکن می‌کند. حق سیاسی که حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن را محقق می‌کند و در‌نهایت حق اجتماعی که حق برخورداری از خدمات رفاهی را برای شهروند می‌آورد. این سه حق در کنار هم قرار می‌گیرند تا یک شکلی از شهروندی را ایجاد کند. با این توضیح برای زدن لیبل دولت رفاه یا اجتماعی به یک دولت باید ببینیم که چه میزان برای تحقق حق اجتماعی شهروندان تلاش کرده و می‌کند.

 در انتخابات شاهد این بودیم که مسعود پزشکیان بارها و بارها از شعارهایی مانند «شنیدن صدای بی‌صدایان» یا «برقراری عدالت اجتماعی» سخن گفته است و روی آن تأکید دارد. آیا این موارد را می‌توان نشانه‌ای از پا‌گرفتن دولت اجتماعی در ایران دانست؟

برای پاسخ به این سؤال که آیا این ایده‌ها یا گزاره‌ها با دولت اجتماعی ارتباطی دارد، باید گفت‌ قطعا دارد. به‌ویژه در گفتمان اصلی خود رئیس دولت که قویا بحث «وفاق» را مطرح می‌کنند شکلی از دولت اجتماعی به ذهن متبادر می‌شود. اما نمی‌توان منکر این شد که این مسئله با ایده‌های پراکنده در‌حال مطرح‌شدن است. در واقع با بحث‌هایی از این نوع یا یک‌سری ایده‌ها و گزاره‌ها نمی‌شود انتظار این را داشت که یک شکلی از دولت رفاه ایجاد شود. برای مثال، انتظار می‌رفت بعد از مطرح‌شدن چنین موضوعاتی از سوی آقای پزشکیان و در ابتدای کار، حداقل در سه حوزه سلامت، آموزش‌وپرورش و رفاه، تحولی را ببینیم. ولی خروجی کار، حداقل در دو مورد اول‌، چنین نیست و حتی در انتخاب وزرا هم کار به نحوی پیش نرفته که بگویم به ایده دولت اجتماعی یا رفاه نزدیک شده است. از این سه حوزه مهم که اشاره کردم فقط صحبت‌های دکتر میدری در موضوعات رفاه با ایده دولت اجتماعی و رفاه همراهی دارد. با‌این‌حال این سؤال وجود دارد که چه کسی می‌خواهد آن را اجرا کند؟ یعنی مجریان این حوزه، به‌ویژه‌ وزارت رفاه که خیلی بزرگ است و بخش‌های مختلفی دارد، آیا‌ با ایده دولت اجتماعی همراهی دارد؟ تازه وقتی در این حوزه هم مجریانی را تعیین کنند، می‌شود فکر کرد که آیا اصلا حتی به لحاظ ذهنیت و سمت‌وسو، ما به سمت دولت رفاه یا دولت اجتماعی حرکت خواهیم کرد یا نه؟ یعنی می‌خواهم بگویم صحبت‌کردن درباره آن هنوز خیلی زود است. هنوز واقعا خیلی نمی‌توان خوش‌بین بود و راستش من هم زیاد خوش‌بین نیستم.

 پیش از پزشکیان ما شاهد هشت سال حضور محمود احمدی‌نژاد با شعارهای عدالت‌محور بودیم. اما حالا که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم‌ در دولت محمود احمدی‌نژاد ایده مرکزی منسجمی در زمینه سیاست‌گذاری اجتماعی وجود نداشته. آیا اکنون گمان می‌کنید دولت مسعود پزشکیان ایده منسجمی در زمینه سیاست‌گذاری اجتماعی و شکل‌ دادن به دولت اجتماعی دارد؟

خود شخص رئیس دولت یک نفر است و یک ایده‌ای دارد که روی آن می‌ایستد و خیلی هم مدام گزاره‌های مختلف را براساس همان مفهوم سعی می‌کند بازسازی کند؛ وجود چنین هسته سختی در این مسیر امیدوارکننده است. اما مشکل اینجاست که در ایران وقتی حزبی نداریم که گفتمان‌ها را ایجاد و توسعه دهد، شاهد این هستیم که ایده‌ها با دولت‌ها پدید می‌آیند و از بین می‌روند. برای همین مثلا ما پیش از این دولت، گفتمان جدی و محکمی در زمینه دولت اجتماعی نداریم و با آمدن مسعود پزشکیان و تأکید شخص او، امیدواری‌هایی ایجاد می‌شود. اما این ایده‌ها احتیاج به مجریانی همراه دارد؛ چون آن پیشینه و پشتوانه ادبیاتی را نداریم. بنابراین نمی‌توانیم به نتیجه آن مطمئن باشیم و باید ببینیم چگونه مسئله به اجرا در می‌آید. در چنین شرایطی همین که یک هسته سختی باشد که به این مفهوم اعتقاد و باور داشته باشد، ‌خیلی مهم است.

اما در مورد آقای احمدی‌نژاد که کلا بحث‌کردن آسان نیست. به نظر من آقای احمدی‌نژاد ایده‌ای از عدالت را دارد؛ اما ایشان یک ایده‌ای از عدالت دارد که منطبق بر دولت رفاه نیست. ایده‌های عدالت‌محورانه آقای احمدی‌نژاد مبناهایی دارد که مثلا وجوه دموکراتیک را حتی تضعیف می‌کند یا به آن اهمیتی نمی‌دهد، طبقه متوسط را طرد می‌کنند، همبستگی اجتماعی را نادیده می‌گیرد و خلاصه یک‌سری وجوهی دارد که منطبق با دولت رفاه نیست و خیلی جاها مخالف آن است. از جمله اینکه مثلا پرداخت یارانه می‌آید و به‌جای خدمات عمومی و زیرساخت‌ها می‌نشیند و یک تغییراتی در روند پیشینی که داشتیم، ایجاد می‌کند. ولی نکته جالب این است که اتفاقا آقای احمدی‌نژاد بنایی را تأسیس می‌کند که متأسفانه هم آقای روحانی و هم آقای رئیسی، هر‌دو به نوعی در همان شبه‌گفتمان یا هر‌چیزی که شکل داده بود یا حتی برساخت‌های کمی‌ جدی‌تر که وجوه ساختاری پیدا کردند و درست کرده بود، در دوره‌های بعدی و با کمی اصلاحات در همان زمین بازی کردند.

یعنی واقعا شما از سال 1389 به بعد را نگاه کنید، می‌بینید که دولت‌ها می‌آیند و می‌روند ولی به شکل جدی تغییری در آن چیزی که ایشان پایه‌گذاری کنند، ایجاد نمی‌کنند. به‌ همین ‌دلیل ایشان یک ایده‌ای داشته‌اند که منطبق بر دولت اجتماعی نبود، یعنی اصلا امر اجتماعی در آن به شکل جدی مغفول است و به هرحال فاصله دارد با این چیز.

اتفاقا من می‌خواهم بگویم یک زمینی ایجاد شده که نهادهای بیرونی به معنای اجتماعی‌اش شکل‌ گرفتند که ممکن است هر دولتی از ‌جمله دولت آقای پزشکیان را در خودش غرق کند. اما حالا در هرحال درباره آقای پزشکیان باید منتظر باشیم که ببینیم آیا این شعارها به چه سیاست‌هایی بدل می‌شود و چطوری اجرا می‌شود؛ یعنی اصلا به سمت اجرایش می‌رویم یا نه. چون حالا ایشان به قوانین موجود ارجاع می‌دهند و به‌درستی می‌گویند که ما در همه این حوزه‌هایی که لازم است، قوانینی داریم اما اتفاقا ما بیشترین نیازمان الان برنامه‌زدایی است. یعنی حداقل در اولویت گذاشتن برخی از برنامه‌ها و فعلا کنار‌گذاشتن یک‌سری برنامه‌های دیگر هستند که این انتخاب‌ها هم انتخاب‌های آسانی نیستند؛ یعنی خودش کلی می‌تواند مجادله دست کند و بسیار مهم است که از بین اینها کدام‌یک از برنامه‌ها برای اجرا در اولویت قرار می‌گیرد. به نظرم اگر بحث ایده یا گفتمان آقای پزشکیان را درباره دولت رفاه یا دولت اجتماعی بخواهیم بررسی کنیم، این امکان که در طول دولت شکل بگیرد هست؛ مشروط بر اینکه وجوه تحولی خیلی جدی‌تری را حداقل در مثلا روزها یا ماه‌های پیش‌رو داشته باشیم. این را باید صبر کنیم و شاید تا چند ماه دیگر بشود ارزیابی و پیش‌بینی‌های بهتری کرد.

 برخی از روزنامه‌نگاران جریان راست اقتصاد و تحلیلگران مشهور آن جریان درباره پا‌گرفتن سیاست‌های چپ‌گرایانه در دولت پزشکیان هشدار داده و آن را ناکارآمد دانستند. به نظر شما این ادعا یا خطر چقدر واقعی است؟

با اطمینان می‌شود پیش‌بینی کرد که سیاست‌های چپ‌گرایانه در ایران به این راحتی رخ نخواهد داد. اتفاقا باید نگران این باشیم که به‌زودی سیاست‌های راست‌گرایانه پیش خواهد رفت. اگر قرار باشد نگرانی از پیش‌بینی آتی داشته باشیم، از ناکامی سیاست‌های چپ یا ناکارآمدی سیاست‌های چپ نباید خیلی نگران باشیم. باید نگران این باشیم که احتمالا با سیاست‌های راست‌ ناکارآمد روبه‌رو شویم. این شانسش به نظر من به‌مراتب بیشتر از آن است. نمی‌خواهم بگویم کدام‌یک بهتر است یا بدتر است؛ نه. اصلا شانس وقوع این یکی خیلی بیشتر است چون نظام کارشناسی در ایران دست‌کم در یکی‌ دو دهه اخیر شاید خیلی دقیق‌تر باشد که کلا سیاست‌گذاری اقتصادی را تقلیل داده به محاسبات مالی صرف و در پی کاهش هزینه است. اصلا هم برایش مهم نیست که وقتی یک هزینه را کم می‌کنید، کجای بخش اجتماعی‌مان فرو می‌ریزد و چه هزینه‌های اجتماعی را به بار می‌آورد. این یاد گرفته که کل ماجرا این است و بنابراین می‌آید محاسبه مالی می‌کند و می‌گوید آنجا دارد چشمک می‌زند که به لحاظ مالی زیاد است و کمش کن. و این کم‌کردن چه پیامدهای اجتماعی دارد؟ معمولا نادیده گرفته می‌شود. در همه دولت‌های مختلف گروه‌های سیاسی همدیگر را به طرق متفاوت‌ حذف کردند ولی این رویکرد کارشناسی سر جایش باقی است. به‌ همین ‌دلیل ما واقعا با یک شکل نهادینه‌شده‌ای از اندیشه روبه‌رو هستیم که اتفاقا باید نگران آن باشیم. باز هم می‌گویم، می‌توانیم بحث کنیم که ناکارآمدی می‌تواند در چپ یا راست رخ بدهد ولی این یکی خیلی‌خیلی محتمل‌تر است؛ یعنی اگر قرار باشد نگران باشیم، اول باید نگران این بخش باشیم.

 اگر فرض بگیریم که دولت پزشکیان قرار است دولتی برای فرصت‌دادن به گروه‌های بی‌صدا باشد و آنها را در سیاست‌گذاری‌ها شریک کند، آیا امکان اجرای این ایده را دارد؟ می‌دانیم که کشور با محدودیت‌های مالی سنگینی مواجه است و با این محدودیت‌ها دولت توان اجرای چنین ایده‌ای را دارد؟ چر‌اکه اکنون نهادهای خدماتی دولت مثل وزارت آموزش‌وپرورش، وزارت بهداشت و سازمان بهزیستی در انجام تکالیف قانونی‌شان بسیار ضعیف هستند که ناشی از همین محدودیت‌های مالی است.

اجرای ایده به نظر من حداقل به سه چیز نیاز دارد: باور، توانمندی و در‌نهایت بودجه. «باور» و «توانمندی» مربوط به نیروی انسانی است که ما در همه این سال‌ها در بسیاری از این وزارتخانه‌هایی که اسم بردید که اتفاقا وزارتخانه‌های کلیدی اجتماعی هستند، با مشکل بنیادین در این زمینه روبه‌رو هستیم. به‌ همین‌ دلیل اصلا این باور جا افتاده که اگر من مدیر خوبی هستم، در صورتی مدیر خوب هستم که بروم بیشتر بودجه جذب کنم؛ یعنی مدام این بحث بوده که اگر بتوانیم بودجه بگیریم، پس طبیعتا می‌توانیم خیلی چیزها را پیش ببریم. ولی باور به اینکه کلا امر اجتماعی را جدی بگیریم و توانمند باشیم که بتوانیم ایده‌های آن را به شکلی پیش ببریم، خیلی جدی نبوده است.

مثال می‌زنم: مثلا مسئله معلولان. ما اگر بخواهیم به این موضوع با دو رویکرد خیلی دم‌دستی نگاه کنیم، یکی‌ نگاه همین دوره‌های قبل‌تر است که منجر به این شده که گفتند ما باید به معلولان توجه کنیم؛ به‌ عنوان یکی از گروه‌های اجتماعی در معرض آسیب جدی. حالا چه کار می‌کنیم؟ مستمری توزیع می‌کنیم. این مستمری توزیع‌کردن بلای جان دولت شده و بودجه‌ای که دارد می‌دهد، معادل بودجه خیلی از سازمان‌های دیگر است. این بودجه فقط صرف این می‌شود که به معلولان تخفیف داده شود، بدون اینکه مشکل آنها را حل کند. فقط کسری بودجه که آنها بتوانند در خانه بنشینند یا حداقلی زندگی خودشان را بگذرانند. این یک رویکرد است.

یک رویکرد جدی دیگری که در اصطلاح ادبیات سیاست‌گذاری اجتماعی به آن «مدل اجتماعی معلولیت» می‌گویند، بر این مبنا استوار شده که شما در مدل اجتماعی وظیفه‌تان این است که برای گروه‌های مختلف زمینه‌سازی کنید ولی حضوری نداشته باشید؛ یعنی مثلا اینکه برای خیلی از دستگاه‌ها الزامی کنید که معلولان را استخدام کند. در همین آلمان که حالا یک‌سری وجه‌های اجتماعی خیلی‌خیلی جدی گرفته می‌شود، شما در فروشگاه‌های خصوصی بزرگ و زنجیره‌ای بارها می‌بینید آدم‌هایی با معلولیت‌ مشغول به کار هستند. آن‌قدری وجه اجتماعی‌ این ماجرا جدی شده که آنها برای اعتبار و آبروی خودشان به سمت این بحث‌های سیاست‌گذاری اجتماعی می‌روند و شروع به این کار کردند؛ یعنی این آدم‌ها را جذب می‌کنند. حالا شما کجا در دستگاه دولتی اینها را به شکل جدی می‌بینید؟ یک‌سری نمونه‌هایی هستند، ولی محدود. اصلا درباره بحث اشتغال و جذب اینها خیلی فکری نکردیم و فقط به آنها مستمری دادیم یا مثلا در موضوع الزام پیمانکاران به متناسب‌سازی اماکن با شرایط معلولان، هدف ایجاد امکان برای حضور آنها در جامعه است. اما در «مدل اجتماعی معلولیت» گفته می‌شود این مسئله مشکل معلولان نیست، بلکه مشکل ساختارهاست و آنها باید خودشان را اصلاح کنند. یعنی هدف را مشارکت معلولان می‌گذارند مثل بقیه افراد جامعه‌ و هر‌چیزی را که مانع مشارکت است، حذف می‌کنند. اما در مقابل ما می‌آییم می‌گوییم که به آنها که معلول هستند، یک چیزی بدهیم و درنهایت آن موضوع به شکلی از خواسته تبدیل می‌شود. من واقعا فکر می‌کنم با همین میزان پولی که درخور توجه است، می‌توان خیلی کارها کرد. شما وقتی که مستمری توزیع می‌کنید، یک بار برای همیشه مصرف می‌شود و تمام می‌شود؛ بدون اینکه معلول را در دل جامعه بیاورید و به او نقش جدی بدهد. بنابراین واقعا می‌خواهم بگویم آن کسی که چنین مستمری‌ای هم می‌گذارد، موفق شده یک بودجه‌ای را جذب کند و کلی هم تشویق می‌شود ولی هیچ کمکی به کلیت ماجرا نکرده و این حل مشکل واقعا اجتماعی و از منظر دولت اجتماعی نیست. بنابراین اگر برگردیم به آن دو‌‌تا نکته‌ای که گفتم علاوه‌‌بر بودجه مهم است، یعنی باور افراد به امر اجتماعی و رویکرد اجتماعی و توانمند بودن‌شان، من هنوز واقعا نمی‌دانم چه کسانی را جذب کردند و کجاها دارند کار می‌کنند، ولی این خیلی‌خیلی کمک می‌کند که آن بخش کاستی بودجه‌ای ما را جبران کند.

 به نظر شما اگر قرار است دولت پزشکیان دولت اجتماعی باشد، باید چه خطوط قرمزی را در سیاست‌گذاری رعایت کرده و در چه چارچوبی حرکت کند که این سیاست‌ها واقعه‌بینانه طراحی و اجرا شود؟

چون ابتدای راه است، خیلی نمی‌توانیم خط قرمزها را دقیق‌تر بگوییم؛ چون به هر‌حال نمی‌شود شما به شکل غیرتاریخی خط قرمز تعیین کنید. خط قرمز به‌شدت تاریخ‌مند است و باید مدام متناسب با شرایط اینها را تعریف و بازتعریف کرد. ولی اگر بخواهیم یک آیتم حداقل بگوییم که این باید سرلوحه قرار بگیرد، در شرایط کنونی با توجه به نحیف‌شدن درخور توجه سرمایه اجتماعی عمودی دولت، توجه و احترام‌گذاشتن به نشانگر سرمایه اجتماعی است. هر سیاستی که به سرمایه اجتماعی‌ دولت خدشه جدی وارد می‌کند، ادامه داده نشود و جلوی آن گرفته شود. این نشانگر که مدام دارد دما را می‌سنجد و به شما هشدار می‌دهد، به نظرم این سرمایه اجتماعی مسئله جدی است. و خود این سرمایه اجتماعی به خودی خود هم از آن طرف دولت را دموکراتیک‌تر خواهد کرد، اگر شما مرتب از آن مراقبت کنید و همچنین مشارکت اجتماعی و سیاسی را افزایش خواهد داد. تأکید هم می‌کنم که منظورم از سرمایه اجتماعی اصلا یک گروه خاص نیست، بلکه سرمایه اجتماعی کل جامعه است. ممکن است شما در یک سیاست از یک گروه اجتماعی خاص امتیاز بگیرید و بسیار ناراحت شوند ولی این کلیت ماجرا‌ست که سرمایه اجتماعی عمودی دولت را چقدر دست‌کاری می‌کنند. به‌ همین‌ دلیل اگر این نشانگر را دولت بگذارد و مطابق با این اگر چیزی تغییر جدی در این ایجاد می‌کند، ترمزش را بکشد یا به سمت چیزی برود که احتمالا پیش‌بینی می‌کند. براساس پیمایش‌هایی که وضعیت بهتری دارد، به نظرم باید آن را پیش بگیرد 

و به سمت آن بخش حرکت کند.