|

روایت روانکاوانه‏ ترس

رمان «خانواده پاسکوآل دوآرته» اثر کامیلو خوسه سِلا، که اولین‌بار سال‌ها پیش با ترجمه فرهاد غبرایی به فارسی منتشر شده بود، اخیرا در نشر ماهی تجدید چاپ شده است. این رمان روایتی تلخ و سیاه از زندگی دهقانی ساده به نام پاسکوآل دوآرته است که در انتظار حکم مرگ زندگی‌اش را سر می‌کند. روایت رمان از طریق خاطرات دوآرته شکل گرفته است. خاطراتی که او در آنها زندگی جنایت‌بار خود را روایت کرده و کوشیده با نوشتن آنها آرامش خود را بازیابد. این خاطرات درواقع کشتارنگاری روحی است آکنده از ترس و نفرت و تحقیرشده. دوآرته در کودکی نیز همین‌گونه بوده است. او تمایلی غریب به خودویرانگری دارد، شرایط هم در سوق‌دادن او به این سمت تأثیرگذار است و در نهایت راه را برای تبدیل‌شدن او به یک قاتل می‌گشاید.

روایت روانکاوانه‏ ترس

شرق: رمان «خانواده پاسکوآل دوآرته» اثر کامیلو خوسه سِلا، که اولین‌بار سال‌ها پیش با ترجمه فرهاد غبرایی به فارسی منتشر شده بود، اخیرا در نشر ماهی تجدید چاپ شده است. این رمان روایتی تلخ و سیاه از زندگی دهقانی ساده به نام پاسکوآل دوآرته است که در انتظار حکم مرگ زندگی‌اش را سر می‌کند. روایت رمان از طریق خاطرات دوآرته شکل گرفته است. خاطراتی که او در آنها زندگی جنایت‌بار خود را روایت کرده و کوشیده با نوشتن آنها آرامش خود را بازیابد. این خاطرات درواقع کشتارنگاری روحی است آکنده از ترس و نفرت و تحقیرشده. دوآرته در کودکی نیز همین‌گونه بوده است. او تمایلی غریب به خودویرانگری دارد، شرایط هم در سوق‌دادن او به این سمت تأثیرگذار است و در نهایت راه را برای تبدیل‌شدن او به یک قاتل می‌گشاید.

مهدی غبرایی در آغاز کتاب متنی کوتاه با عنوان به «یاد فرهاد غبرایی» نوشته و در آن به این نکته اشاره کرده که فرهاد غبرایی معتقد بود میان رمان «خانواده پاسکوآل دوآرته» و «بوف کور» شباهت‌هایی وجود دارد اما او در این اثر جنگل چاقو و خون و پلشتى دیده بود اما بازخوانی دوباره اثر نظرش را تغییر داده است: «در بازخوانى چند سال پیش علت این‌همه فلاکت و حضور سرنوشتى قاهر را در پرتو تازه‌‌اى دیدم و دریافتم که نویسنده در قالب این رمان خواسته به فجیع‌‌ترین وضعى [ناتورالیسم؟] آن‌همه کشت و کشتار بیهوده را توضیح دهد و به زبان هنر بگوید چه بر سرشان آمده و حتى مادر داستان که نوک سینه‌ پسرش را به دندان می‌کند، شاید تمثیل اسپانیا باشد. در اینجا دیگر از اسپانیاى حماسى و قدرى رمانتیک همینگوى در رمان‌‌هاى این ناقوس مرگ کیست؟ و خورشید همچنان می‌دمد خبرى نیست و اسپانیا با چهره‌ خونبارش در جنگ داخلى با قلمى نزدیک به زولا تشریح می‌‌شود. این همان فضاى فاجعه‌‌بار نمایش‌نامه‌‌هاى لورکا است و طعم تراژدى‌هاى یونان باستان را در ذائقه زنده می‌کند‌ (البته همان‌طور که در مقدمه هم اشاره شده، عده‌‌اى این رمان را در ادبیات اسپانیا همسنگ بیگانه مى‌‌دانند‌). خلاصه، بار سوم (هنگام اصلاح) اسیر و شیفته‌ این رمان شدم».

در ابتدای کتاب چند صفحه‌‌ای هم به کامیلو خوسه سلا و آثارش پرداخته شده است. در این متن ابتدایی به این نکته اشاره شده که سلا بى‌‌گمان یکى از بهترین رمان‌‌نویسان پس از جنگ داخلى اسپانیا است به‌خصوص، بهترین آنان که در اسپانیا مانده‌‌اند. اسپانیاى سلا، کشورى که دوران نوین خود را با جنگ داخلى آغاز می‌کند، اسپانیاى جاودانه نیست. اسپانیاى او اسپانیاى افسانه‌‌ها نیست، اسپانیاى سنت‌‌ها نیز نیست. اما با این‌همه، نثر او، حتى نثر بسیار شاعرانه‌ آثار متأخرش، در حیطه‌ زبان رسمى و گفتارى اسپانیاى افسانه‌‌اى و سنتى مى‌‌گنجد. طعم زبانش گرچه باروک است، اما صدا به طراوت زبان روستایى است. زبان او آمیزه‌ زبان دون کیشوت و سانچو پانزا است.

«خانواده پاسکوآل دوآرته» اولین‌بار در سال 1942 در مادرید و بورگوس منتشر شد. در توضیحات کتاب به این موضوع هم توجه شده که «بیگانه» کامو نیز در همین سال چاپ شد. شاید بی‌‌دلیل نیست که این هر دو کتاب درباره‌ قتلِ بى‌‌هدف است. هر دو کتاب مانند دو ناقوس بزرگ پرطنین بانگ خلأیى معنوى را سر مى‌‌دهند. نواهاشان از دشت خالى جان برمى‌‌خیزد. نواها زنگ‌دار هستند، اما درعین‌‌حال پوک و توخالى. آرى، به دلیلى موسیقایى، این پوکى بهتر از پُرى است. این پوکى، این تحلیل‌‌رفتن، به سیاهى در آفتاب مى‌‌ماند، به قدرت و صلابت آفتابى سیاه. پس پشت و وراى هر دو کتاب، مغاک جنگى که به اوج رسیده و انزواى سوزان پس از آن موج مى‌‌زند.

مترجم کتاب نوشته که «خانواده‌ پاسکوآل دوآرته» را می‌توان بررسى روانکاوانه‌ ترس دانست: خشونت ترس. واضح‌‌تر بگوییم، خشونت ترس و جُبن، و احساس گناه نسبت به هر دو اینها. پاسکوآل اسیر یک فکر است‌ و روى‌‌هم‌‌رفته بیش از قربانیانش احساس همدردى برمى‌‌انگیزد. داستانش داستان کارگر مزرعه‌‌اى است که (به خاطر پیروى از هوس‌‌هایش) از باغستان‌‌ها و مزارع، از جنگل‌‌ها و رودخانه کنار کشیده است. گذر فصل‌‌ها مشامش را نمى‌‌نوازد (تنها بوى لاشه، نهرى که مثل کولى‌‌ها بوى گند مى‌‌دهد، و بوى شلوار خود -خشتک شلوار خود- را حس می‌کند)، هیچ گلى را نمى‌‌بیند و تنها صدایى که مى‌‌شنود، صداى جغد است، که صدایى است نمادین. بوى نافذ مرگ در سرتاسر کتاب پراکنده است که در کودکى هم نمى‌‌توانست بى‌ ‌آن سر کند، چون خارج از حیطه‌ آن بو، «دلهره مرگ» به جانش مى‌‌افتاد. اما این‌همه تقریبا انتزاعى است، و صحنه‌‌هاى دیگرى نیز هست که خلاف این است؛ صحنه‌ اثاثه‌ اتاق زفاف در مهمانخانه‌ ارزان‌‌قیمت و لمس پوست مادیان که چند لحظه پس از آن خواهد مرد.

کامیلو خوسه سِلا در یازدهم می‌ ۱۹۱۶ در ایالت لاکرونیاى اسپانیا به دنیا آمد و در ۱۹۸۹ موفق به دریافت جایزه‌ ادبى نوبل شد و پس از آن جوایز متعددى کسب کرد و سرانجام در هفدهم ژانویه‌ ۲۰۰۲ درگذشت. او علاوه بر رمان، نمایش‌نامه و تعدادى داستان کوتاه و بلند نیز نوشته و عضو مؤثر بسیارى از مجامع ادبى اروپا بوده است. مهم‌ترین رمان‌‌هایش عبارت‌اند از: «کندو»، «سن‌کامیلو»، «سفر به آلکاریا» و «فرهنگ مخفی». در متن ابتدایی رمان، به شباهت‌های میان او، سلین و مالاپارته اشاره شده و آمده: «سلین، مالاپارته و سلا، سه نویسنده‌ خشماگین و پر از خشونت‌‌اند که از آنها به بدى یاد شده و حتى در زمینه‌ فضایل انسانى بدزبان شناخته شده‌‌اند، اما سلین همواره پزشک فقرا بود، مالاپارته خود را با تهیدست‌‌ترین و تیره‌‌روزترین مردم ناپل یکى مى‌‌دانست، و سلا محضردار دهاتى‌‌هاى کاستیل و آدمکشان اکسترمادورا بود. هیچ‌‌یک از این نویسندگان ستیزه‌جو خود را با سنت 

آزادى‌ـ برابرى‌ـ برادرى بیان نکرده و هیچ‌‌یک از آنان خود را با توده‌‌هاى پست نویسندگان انتزاعى‌‌نویس اجتماعى درگیر نکرده‌‌اند، هیچ‌‌کدامشان مساوات‌‌طلب و جمع‌‌گرا (کلکتیویست) نبوده‌‌اند و هیچ‌‌یک از ایشان نمى‌‌توانست درباره‌ کارمندان یا حومه‌‌نشینان کلام ملایمى بنویسد. هر سه‌ آنها نویسندگان غیرمعمول و رزمنده‌‌اند. نمى‌‌توان آنها را با ضدانقلاب یکى دانست».