گفتوگوی «شرق» با آرمین امیریان
جامعه هنری ایران، آغوش باز برای تجربههای ناشناخته ندارد
آرمین امیریان متولد سال ۱۳۷۴ در اصفهان است. او که در زمینه عکاسی فعالیت میکند، جایزههای متعددی در کارنامه خود دارد. او موفق شده با دو اثر خود، جایزه ممتاز بنیاد فلچر آمریکا (Fletcher Foundation) را از آنِ خود کند. امیریان برای نمایش هویت ایرانی، از بناهای قدیمی متعددی در شهرهای مختلف عکاسی کرده است.
آزاده فضلی: آرمین امیریان متولد سال ۱۳۷۴ در اصفهان است. او که در زمینه عکاسی فعالیت میکند، جایزههای متعددی در کارنامه خود دارد. او موفق شده با دو اثر خود، جایزه ممتاز بنیاد فلچر آمریکا (Fletcher Foundation) را از آنِ خود کند. امیریان برای نمایش هویت ایرانی، از بناهای قدیمی متعددی در شهرهای مختلف عکاسی کرده است.
این هنرمند عکاس همواره به نوآوری و خلاقیت بدون تعصبهای مرسوم اهمیت داده است. اگر آثارش را ببینیم، او را در دسته هنرمندانی قرار خواهیم داد که برخلاف مسیر مرسوم شنا میکند و عکسهای او پلانهایی روایتگر هستند که برای پرداختن به سوژه که گاه اصلا فیزیکی نیست، به درام آغشته شدهاند.
امیریان طی سالهای فعالیتش در عرصه عکاسی در فستیوالهای متعدد داخلی و خارجی حضور یافته و عناوینی کسب کرده است. او علاوهبر برگزاری نمایشگاههای انفرادی چون «عر»، «تا تاریخ یخ»، و برگزاری نمایشگاههایی انفرادی در اروپا و آمریکا، در چند جشنواره و مسابقه بینالمللی حضور یافته و عناوین مهمی کسب کرده است. آثار این هنرمند جوان همچنین در نمایشگاهها و حراجیهایی چون حراج ساتبیز فروش رفته و در مجموعهها و بنیادهای هنری مانند جایزه اوشات (فرانسه)، بنیاد راهآهن اسپانیا و فلچر آمریکا موجود است.
او همچنین مفتخر به دریافت نشان تقدیر و عنوان هنرمند برگزیده از مراکز هنری مانند بنیاد هنر شارجه (۲۰۲۰)، مرکز هنر ییزر آمریکا (۲۰۲۰)، اوشات فرانسه (۲۰۱۸)، بنیاد فرهنگ آمریکا (۲۰۱۷)، جشنواره هنر فلچر آمریکا (۲۰۱۴ و ۲۰۱۶) و جوایز سیینا ایتالیا (۲۰۱۵) شده است. امیریان اخیرا پروژه جدیدش را با عنوان «سرکش» آغاز کرده است که به بهانه این پروژه با او به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
آقای امیریان، کمی درباره خودتان، کارهای تلفیقی و کارگردانی آثارتان توضیح دهید.
به نظرم ابتدا باید بدانیم خطکش این تعاریف مندرجشده به چیست؟ تلفیق به چه معنا و از چه منظر؟ چون من خودم را هنرمند تلفیقی نمیدانم. درواقع خاستگاه ذهنیت سینمایی من دوشادوش «اجماع» و «مشاهدهکردنِ پیرامون» حرکت میکند. در هستی هیچ خالصی و یکپارچگی مطلقی دیده نمیشود و هرآنچه هست، گرداگرد یکدیگر در گردش و چرخشاند و چیزی کاملا هارمونیک را به نمایش میگذارند و به وجود میآورند. بنابراین، به گمانم در آثارم طی این 15 سال، دست به خلق و بازتولیدی مشابه همین بستر حیاتی خودم، یعنی جهان زدهام.
مجموعه اخیرم با عنوان «سرکش» یکی از پیچیدهترین اجراهایی را داشت که تابهامروز طی این بیش از یک دهه خلق اثر تجربه کردم. برای خلق این مجموعه، سه سال زمان صرف کردم. از ابتدای سال ۱۴۰۰ آغاز شد و بدنه مجموعه بنا به رخدادهایی، سردیها و گرمیهایی چشید و مسیرش را پیش برد. این ماهیت پیچیده خود آثار و اجرای آنها، در این سالها با شرایط پیچیدهتر اجتماعی و جهانی، حتی مفاهیم و ساختارها آمیخته شد. به همین دلیل، برای خود من جذابیتی خاص و متمایز به دیگر آثارم که در زمان خلق با آنها مواجه بودم ایجاد کرد. محوریت این مجموعه جدیدم «روایت» نیست، پرسش است با مملو از کنایه.
عکاسی با این شیوه کمتر در ایران باب است و معمولا هم نسبت به آن واکنشهایی رخ میدهد. فکر میکنید این نوع از عکاسی چه زمانی درک خواهد شد؟ نظرتان درباره این نوع روایتگری و تجربه در آثار که تبدیل به اثر هنری میشود، چیست؟
متأسفانه جامعه هنری ایران اصولا آغوش باز و فراخی برای تجربههای ناشناخته در هیچ زمینهای و جسارت حمایت در نقطههای آغازین را ندارد. درواقع فرهنگی ضدفرهنگ ساختهاند که دور از موقعیت، به شکل محافظهکارانه بنشیند، تماشا کند، بسنجد، مقایسه کند، قضاوتها را یکایک با زیست شخصی و روتین خودشان بررسی کنند و بعد اگر خیل جمعیت به سمت آن جریان رفت، برود تا اگر مد شد انجام بدهد، اما اگر افت کرد ضربه بزند. اگر باب شد، تهیه کند. جامعه مصرفی و ضدمؤلف، هرگز تاب و توانایی درک و حمایت ندارد و برای این کار اصلا خودش را بار نیاورده است. بنابراین با این آگاهی نسبی و بیتعارفی که نسبت به جامعه ایران دارم، دست به خلق بردنم صرفا از روی درکشدن و امید به دیالکتیک نیست، بلکه اتفاقا تلاشی خویشکارانه، صرفا برای اقدام و عملکردن یکسری تجارب و بیان این تجارب به جامعه دارم.
از چه زمانی به این نتیجه رسیدید که آثارتان را در سبک صحنهآراییشده و با این تکنیک منتشر کنید؟
حقیقتا دو دلیل داشت که هر دو ذیل تصمیمی شخصی و اینکه کاری را انجام بدهم که تماما دوستش دارم، نه کاری که اطمینان داشته باشم دیگران دوستش دارند بود. اولین دلیل همان است که ابتدا عرض کردم: خاستگاهی سینمایی و گیهانی. یعنی هر خلق الزاما در ارتباط با ادبیات، موسیقی، اجرا (نمایش)، صحنهسازی و مجسمهسازی، صنعت و... است که مجموعا پدیدهای هارمونیک را نمایش بدهند.
دلیل دوم، بستر بکر هر ایده است؛ یعنی الزاما راهی از پیش تعیینشده برای هیچیک از کارها برایم وجود نداشت و لازمهاش این بود تا برای هرچه در نظر داشتم، چیزی را مهندسی کنم. چه ساختار مجموعه «تا تاریخِ یخ» و پارامترهایی که بنابه تجربه شخصی و روشهای مهندسیشده خودم اجرا کردم، چه ساختار ویرایشی مجموعه «عَـرّ» که مجددا از راهی خودساخته به نتیجه رسید.
دیباچه همه این موارد هم آن بود که خواستههایم در آن سوی ترس بود. بدون درنظرگرفتن اینکه دورهای از اصلاح و ویرایش دیده باشم، سراغ ادیت و اصلاح رفتم و خب تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر کردم تا راه خودم را بیابم و بشناسم.
انتظار چه نوع تأثیر بر مخاطب را دارید؟
هیچ انتظاری از مخاطب امروزی دیگر ندارم. تأثیرگرفتن مخاطب هم ترسناک شده است؛ چون حتی از تأثیراتش هم نمیگذرد و بیوقفه مصرف میکند.
من اهل ماندنم...
میل دارم تأمل کنم...
لحظهای درنگ کنم...
ببینم...
مخاطب میخواهد مصرف کند و برود.
هرچند این اتفاق بالاخره میافتد و راه گریزی نیست و دلایلش زیاد است و جای دیگر باید از آن گفت، اما همینها هم، من صادقانه به مخاطب میگویم، مثل دوستی صادقانه مقابل مخاطبم هستم که بگویم میدانم میخواهی مصرف کنی، اما اینجا وقتش است درنگ کنی تا بگذاری درونت جای بگیرد.
پس در زمان خلق اثر به مخاطب آثارتان فکر نمیکنید! چون در اصل فکر میکنید مخاطب مفهوم آثار تجربی را بهراحتی متوجه نمیشود.
من در خلق آثارم به جریان فکر میکنم؛ چراکه مخاطب بخشی از جریان است. من بخشی از مخاطب و مخاطب بخشی از من و این یک جریان است. جریان هم باید راهش را پیدا کند. گاهی کشش و گرانش دارد گاهی شکستگی و زخم.
یک موضوع بسیار مهم درباره آثارتان، چگونگی خلق آنهاست. شما صرفا عکاسی نمیکنید و بههرحال با نرمافزارها روی آنها کار میکنید و آنها را در راستای موضوعی که در ذهن دارید تغییر میدهید یا اینکه آنها را با مؤلفهها یا عناصری تلفیق میکنید! شاید درستتر باشد بگوییم شما آثارتان را مانند پلانهای یک فیلم میچینید و برخی از آنها میزانسن دارند؟
قصدم این بوده عکاسی را صحنهآراییشده و مثل یک نمایش یا فیلم اجرا کنم که دلیلش همان خاستگاه ذهنی من است. به همین دلیل است که کارم را بیشتر سینما میدانم. از همان ابتدای فعالیتم در عرصه عکاسی آنچه با آن مواجه بودهام، بیشتر انتقاد بوده است! میشنیدم که میگویند آنچه تو خلق میکنی عکس نیست. باید تأکید کنم سعی من این بوده که تا جای ممکن روی یک مرز مشخص حرکت کنم.