|

پژوهشی دیگر درباره پیوند هایدگر و نازیسم

محکومیت هایدگر

مسئله ارتباط هایدگر با نازیسم به بحث‌ها و جنجال‌های زیادی دامن زده است. این ارتباطی است غیرقابل ‌انکار که تاکنون از جنبه‌های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. کتاب «هایدگر و نازیسم» یکی از جدی‌ترین و سرراست‌ترین تحقیقاتی است که درباره فعالیت‌های سیاسی هایدگر منتشر شده است. این اثر که نوشته ویکتور فاریاس است، به‌تازگی با ترجمه البرز حیدرپور در نشر مرکز منتشر شده است.

محکومیت هایدگر

شرق: مسئله ارتباط هایدگر با نازیسم به بحث‌ها و جنجال‌های زیادی دامن زده است. این ارتباطی است غیرقابل ‌انکار که تاکنون از جنبه‌های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. کتاب «هایدگر و نازیسم» یکی از جدی‌ترین و سرراست‌ترین تحقیقاتی است که درباره فعالیت‌های سیاسی هایدگر منتشر شده است. این اثر که نوشته ویکتور فاریاس است، به‌تازگی با ترجمه البرز حیدرپور در نشر مرکز منتشر شده است.

«هایدگر و نازیسم» در سه بخش نوشته شده و هر بخش به یک دوره زمانی مربوط است: «از نوجوانی تا ریاست 

(1889-1933)»، «ریاست دانشگاه (1933- 1934)» و «پس از ریاست دانشگاه؛ از 1934 تا مصاحبه انتشاریافته پس از مرگ».

آن‌طور که مترجم کتاب نیز اشاره کرده، تلاش فاریاس در این سه بخش پاسخ به این پرسش‌ها‌ست که آیا رابطه هایدگر با نازیسم ریشه در سرشت اندیشه فلسفی او دارد و رویکرد سیاسی او را می‌توان معیاری برای نقد فلسفه او دانست؟ و آیا باور و پیوستن هایدگر به نازیسم اشتباهی گذرا و کوتاه‌مدت بوده یا ارتباطی ژرف و درازمدت و او تا پایان جنگ جهانی دوم و حتی تا پایان عمر به آنچه «عظمت و حقیقت درونی» نازیسم می‌پنداشت باورمند مانده است؟

فاریاس واقعیات مربوط به این موضوع را در پس‌زمینه‌ای از رشد و تحول روحی هایدگر به نمایش می‌گذارد و در این مسیر زندگی او را از زمانی که دانش‌آموز جوانی در مدرسه علوم دینی کاتولیک و شیفته راهبی تندخو و متعصب همچون آبراهام آ سانتا کلارا بوده است تا زمانی که فیلسوفی پیر و نامدار می‌شود پی می‌گیرد. در پایان این مسیر می‌بینیم که او چگونه دوباره به همان راهب و قهرمان معنوی خود برمی‌گردد. گویی فاریاس می‌خواهد با ترسیم چرخه زندگی هایدگر نشان دهد که در شناخت اندیشه فلسفی و رویکرد سیاسی او نباید شیفتگی و سرگشتگی دینی او و رسوب مفاهیم و دلبستگی‌های کاتولیکی را در ضمیرش نادیده گرفت.

بر این اساس فاریاس در کتابش در سه مسیر درهم‌تنیده گام می‌زند. در آغاز و انجام کتاب، دلبستگی‌ هایدگر به مفاهیم مذهب و کاتولیک و به‌ویژه یکی از خشک‌اندیش‌ترین نمایندگان آن یعنی آبراهام آ سانتا کلارا را روایت می‌کند. آن‌طور که مترجم اثر توضیح داده این درواقع آغاز و فرجام تکاپوی روحی هایدگر است که در نهایت به همان‌جا بازمی‌گردد که شروع کرده بود.

کتاب «هایدگر و نازیسم» واکنش بی‌سابقه‌ای در محافل دانشگاهی و رسانه‌های عمومی اروپا برانگیخت و فیلسوفی همچون ریچارد رورتی آن را پادزهر شگرفی در برابر دفاعیه‌های طفره‌آمیز از هایدگر دانست. در اینکه هایدگر، نازیسم و هیتلر، یعنی نمادهای شر مطلق در عصر ما را برگزید جای تردید نیست، اما روایت رسمی همواره با این توجیه که پیوند هایدگر با نازیسم امری گذرا و بی‌ارتباط با فلسفه‌ او بود، سعی در دفاع از او داشته است. فاریاس در این کتاب که نتیجه بیش از 10 سال پژوهش گوشه‌گیرانه و بی‌هیاهو در کنج بایگانی‌ها و کتابخانه‌های سراسر اروپا‌ست، این روایت رسمی را زیر سؤال می‌برد. او به‌طور مستند نشان می‌دهد اولا، پیوند هایدگر با نازیسم امری گذرا و محدود به دوره‌ ریاست او در دانشگاه فرایبورگ نبود، بلکه تا پایان جنگ جهانی دوم و شکست نازیسم ادامه یافت. ثانیا، انتخاب هایدگر رخدادی فرعی و تصادفی نبود، بلکه ریشه در همخوانی فلسفه‌ او با ایدئولوژی نازیسم داشت. آثار و اندیشه‌های بعدی هایدگر نیز‌ نشان‌دهنده‌ باور دیرپای او به برتری زبان و فرهنگ آلمان، رسالت تاریخی آن‌ و به گفته‌ خودش‌ «عظمت و حقیقت درونی نازیسم» است؛ باوری که تا پایان عمر از آن دست برنداشت. در توضیحات خود کتاب هم آمده که خشم هواداران هایدگر از این کتاب بی‌دلیل نیست. فاریاس با اسناد و مدارک فراوان روابط هایدگر با نازی‌های آلمان و فاشیست‌های ایتالیا را نشان داده‌ و حقیقتی را که تاکنون‌ در لفافه پژوهش‌های فضل‌فروشانه آکادمیک از مردم پنهان شده بود، به داوری عموم گذاشته است. از این پس، هرگونه لاپوشانی و تفکیک میان هایدگرِ فیلسوف و هایدگرِ نازی ناممکن است.

فاریاس همچنین به موازات بررسی آثار فلسفی هایدگر، با بازخوانی خطابه‌ها و نیز توصیف عملکرد او در طول حکومت هیتلر، می‌کوشد اثبات کند پیوند هایدگر با نازیسم نه تصادفی بوده است و نه گذرا. در این راستا، او گفتار و کردار هایدگر را از زمان به قدرت رسیدن حزب نازی تا شکست هیتلر در جنگ جهانی دوم بررسی می‌کند. اسناد و مدارکی که فاریاس از بایگانی‌ها بیرون می‌کشد، چشمگیر و قطعی است. مترجم می‌گوید شاید خواننده تعجب کند که چرا فاریاس، مثلا پیش از بیان محتوای یک سخنرانی هایدگر، با دقتی وسواس‌آمیز نام برگزارکنندگان و حاضرانی را ذکر می‌کند که وابستگی رسمی و نهادینه با حکومت نازی داشتند. بی‌گمان، فاریاس با این کار می‌خواهد نشان دهد که در تمام دوره نازیسم هایدگر خودی تلقی می‌شد نه دگراندیش.

مترجم اثر همچنین توضیح می‌دهد که فاریاس، خواسته یا ناخواسته، با تأکید بر دلبستگی‌های اولیه هایدگر به مذهب کاتولیک و راهبی همچون آبراهام آ سانتا کلارا که در پایان زندگی هایدگر نقش او دوباره برجسته می‌شود، نشان می‌دهد رویکردهای فلسفی و سیاسی او را باید‌ از چشم‌اندازی گسترده‌تر، همچون تقلایی برای نجات سنت در جهان مدرن دید. او نوشته است: «این برداشت به واقعیت نزدیک است، زیرا فلسفه هایدگر نه‌تنها آکنده از مفاهیم روان‌رنجورانه سنت یهودی-مسیحی است، بلکه نمودار تاریخی آن‌ و شیوه تجلی هستی در تاریخ، برگردانی از همان نمایش تاریخی سنت یهودی-مسیحی است که فقط صحنه آن عوض شده. نزد هایدگر، به جای اورشلیم، قوم برگزیده در یونان است که اکنون رسالت آن بر دوش آلمانی‌ها افتاده است. زبان این دو نیز قدسی‌تر از آن است که ترجمه‌پذیر باشد. و نهایتا در پایان تاریخ، پس از دوره‌ای از انحطاط و فساد، خدایی ظهور می‌کند، یا باید ظهور کند، که احتمالا به آلمانی سخن می‌گوید و از راز مکتوم اولیا و اوصیای یونان پرده برمی‌دارد. در این فاصله نیز‌ بشر در شب تاریک نیست‌انگاری به سر می‌برد و به کفاره کفران و نسیان هستی به عذاب زندگی بی‌ریشه‌ فناورانه دچار است و آن‌گاه که احتمالا ملل و اقوام دیگر طبق اکتشافات آخرالزمانی هایدگری‌ها، سرانجام بر اثر سموم دفع آفات یا انفجارهای هسته‌ای نابود شدند، زمین به صالحان که توانایی اندیشیدن دارند، چون به زبان یونانی و آلمانی سخن می‌گویند، به ارث خواهد رسید».