«مرتضی احمدنژاد» و زبان تصویری او
بلا و نعمتی به نام خاطره و حافظه
بهتازگی هتل پارسیان آزادی میزبان مجموعه جالب توجهی از آثار 14 هنرمند ایرانی شده که با تکنیکهای مختلف به خلق اثر پرداختهاند. از بین این گروه، آثار مرتضی احمدنژاد جلب توجه میکرد؛ هنرمندی خودآموخته که با آزمون و خطا و مطالعه آثار هنرمندان بزرگ، به زبان هنری شخصی خود دست پیدا کرده است.
بهتازگی هتل پارسیان آزادی میزبان مجموعه جالب توجهی از آثار 14 هنرمند ایرانی شده که با تکنیکهای مختلف به خلق اثر پرداختهاند. از بین این گروه، آثار مرتضی احمدنژاد جلب توجه میکرد؛ هنرمندی خودآموخته که با آزمون و خطا و مطالعه آثار هنرمندان بزرگ، به زبان هنری شخصی خود دست پیدا کرده است. مجموعه اخیر مرتضی احمدنژاد که در نمایشگاه هتل پارسیان آزادی با عنوان «درخشش زیبایی 2» روی دیوار رفته، نمونه خوبی از همین دست است. هنرمند در آثارش امروزها، دیروزها، واقعیت، تاریخ و اسطوره را در هم تنیده است. خردهروایتهایی که هریک، روایت کلانی را شکل میدهند. اما دسته دیگر آثار احمدنژاد، کاراکترهای مغمومی هستند که در تضادی طنزآمیز با کاراکترهای مجسمههای او قرار گرفتهاند. استفاده از زمینه خاکستری و قهوهای در نقاشیهای او هوشمندانه است. البته این زمینه خاکستری برای نقاش در چند مورد دردسرساز بوده که او به نوعی مشکل را حل کرده است. این چالش در آنجا خود را نشان میدهد که قهرمانان نیز خاکستری هستند و تفکیک بین دو محدوده خاکستری کار بسیار چالشبرانگیزی است. اما چارهای نیست، وقتی قدم در راهی میگذاری، باید با چالشهای آن هم مواجه شوی. نقاشیهای احمدنژاد با تکنیکهای مختلف، صمیمی، ساده و شفاف است و شور و اشتیاقی خاص و دیدنی به بازدیدکنندگان میدهد. بخشی از آثار احمدنژاد مجسمههای کوچکابعاد او هستند که او با دست آنها را از چوب تراشیده است. یک دیدگاه محبوب آن است که هنر امروز باید سبُک باشد و زود جابهجا شود که البته کمتر نمونههایی را با این ویژگی میبینیم. مجسمههای این هنرمند خلوص و شفافیت نگاه این هنرمند را بهخوبی نمایندگی میکنند. بارها گفته شده که هنرمندان خودآموخته هیچگونه آشنایی و شناختی از مبانی هنرهای تجسمی مانند ترکیببندی، هارمونی، رنگبندی، پرسپکتیو و هزارو یک عنصر لازم و غیرلازم دیگر ندارند. اما این سخن نه اندکی، بلکه بسیار به گزافه است! کافی است مجسمههای چوبی احمدنژاد را بنگریم تا سر کلاس درسی از ترکیببندی و هارمونی بنشینیم! و همزمان سادگی و خلوص را نظارهگر باشیم. نقاشیهای این هنرمند نیز چنین است و در آنها موضوعاتی گوناگون، برای هنرمند تبدیل به دستاویزی شده تا بیان بدوی، ابتدایی و خالص خود را میان رنگها و خطوط نقاشیهایش پیدا کند و خاطره و حافظه، همزمان چه بلایی است و چه نعمتی. سرچشمه هنر این هنرمند خاطرات گذشته و آرزوهاست. تصاویری که از ذهن میگریزند، تصاویری از دخترکی که مردی در پسزمینه او ایستاده یا پسربچهای بر روی یک قایق در دریایی که یک ماهی در آن دیده نمیشود و قایقی کاغذی که در میانه خاطره و حافظه در نوسان است. تشویق حق هنرمندانی مانند احمدنژاد است و از آن بالاتر ایجاد حس اعتمادبهنفس در آنان. هماهنگی شگفتآور هنرمندان خودآموخته با زندگی و روح طبیعت و ناهماهنگی شدید هنرمندان بهاصطلاح حرفهای با جهان پویا و زنده مردمان ایرانزمین همیشه مایه تعجب بوده است. حضور این قبیل هنرمندان خودآموخته در مرکز هنر ایران یعنی تهران و آشنایی نسبی آنان با نقاشی و مجسمهسازی معاصر یا آکادمیک تا حدی مایه نگرانی است که مبادا این معصومیت هنری و شخصیتی تحت تأثیر جریان اصلی هنر قرار گیرد و با سری به آسمان و پایی در گل، بلاتکلیف رها شود. شاید همین مسائل سبب شده احمدنژاد هیچگاه از گوشه دنج خود در گیلان دل نکنَد. تجربههایی از این دست وجود دارد و نمونه بارز آن، مجسمهسازی بود که سالها پیش زیر پل کریمخان آثار خود را میساخت و همانجا میفروخت و آنگاه که پایش به گالریها باز شد؛ تمام شخصیت هنری و هویت خالق مجسمههایش دود شد و به هوا رفت و دیگر او را در هیچ جای این شهر خاکستری ندیدیم. این سناریو، برای دیگر هنرمندان خودآموخته تکرارشدنی است. زرقوبرق نمایشگاهها، موزهها و مراکز هنری، اغواکننده و بهتر است بگوییم استحالهگر چنین هنرمندانی است. مبادا که هنر خودآموخته تبدیل به هنر توریسمپسند شود، آنگونه که رقصی آیینی در برزیل از حیطه پرستش خورشید به در آمد و به پرستش دلار تبدیل شد! این میتواند هر کارشناس یا منتقدی را نگران کند. فکر به آینده، هم هراسناک است و هم هیجانانگیز؛ اما وقتی نگاهمان دوباره به مجسمهها و تابلوهای احمدنژادها معطوف میشود، نگرانی به گوشه تاریک ذهن میخزد و دوباره با تبسم، دستساختههای مرتضی احمدنژاد را نظارهگر میشویم.