منظومه فکری فیرحی و مسئله ایران
مایه افتخار و مباهات است که در این جمع فرهیخته حضور پیدا کنم. این جلسه برای من ازجمله نشستهایی است که با اشتیاق در آن شرکت کردهام؛ چراکه شخصیت والای مرحوم فیرحی و احساس دین نسبت به ایشان، مرا بر آن داشت تا با کمال افتخار این دعوت را پذیرفته و در این مراسم حضور یابم.
مایه افتخار و مباهات است که در این جمع فرهیخته حضور پیدا کنم. این جلسه برای من ازجمله نشستهایی است که با اشتیاق در آن شرکت کردهام؛ چراکه شخصیت والای مرحوم فیرحی و احساس دین نسبت به ایشان، مرا بر آن داشت تا با کمال افتخار این دعوت را پذیرفته و در این مراسم حضور یابم.
درگذشت این مرد شریف که یکی از چهرههای برجسته علمی و اخلاقی بود، همگان را بهشدت متأثر کرد. او از سرمایههای ملی ما بود که فقدانش ضایعهای جبرانناپذیر به شمار میرود. از اینرو، جا دارد از انجمن اسلامی دانشکده صمیمانه تشکر کنم که با برگزاری این مراسم، یاد و خاطره این استاد فرهیخته را گرامی داشتهاند. این روزها کمتر شاهد چنین قدردانیهایی از بزرگان علمی و فرهنگی هستیم. حتی ممکن است بسیاری از دانشجویان امروز، مرحوم فیرحی را بهطور مستقیم ندیده باشند، اما نام و آوازه این شخصیت بزرگوار همچنان در دانشکده طنینانداز است و مایه افتخار دانشجویان و استادان به شمار میرود.
آنچه در این جلسه به آن خواهم پرداخت، نظریه سیاست و مسئله ایران از نگاه مرحوم فیرحی است. البته باید اذعان کنم که خود را در این حوزه صاحبنظر نمیدانم و قطعا استادان دیگر که در این مراسم صحبت خواهند کرد، شایستگی بیشتری برای پرداختن به این مباحث دارند. بااینحال، بر اساس شناخت شخصی از مرحوم فیرحی و مطالعاتی که درخصوص مقالات و آثار ایشان داشتهام، نکاتی را به اختصار ارائه میکنم.
مرحوم فیرحی ازجمله اندیشمندانی بود که در دو مدرسه متفاوت رشد یافته بود؛ مدرسه دینی و مدرسه مدرن. او نقطه تلاقی این دو مدرسه بود و توانسته بود با بهرهگیری از منطق علمی هر دو حوزه، به تفکری جامع و عمیق دست یابد. این عمق و یکپارچگی ذهنی، مرحوم فیرحی را به یکی از برجستهترین اندیشمندان مدرن ایران تبدیل کرد. کسانی دیگر هم شاید پیش از انقلاب مشهور به این ویژگی ترکیبی بودند، ولی عمق نگاه و یکپارچگی ذهنی مرحوم فیرحی نسبت به اقران خود حتی اندیشمندان پیش از انقلاب فزونتر بود. به هر روی، او درصدد بود با روش تحقیق علمی و مدرن به نظریه سیاست و مسئله ایران بپردازد. از همین رو، آنچه او از سنت استخراج کرده است، تفاوتهای بسیاری با اقران پیشین خود دارد. از نظر من مرحوم فیرحی یک اندیشمند مدرن بود و هیچگاه تلاش نمیکرد که یک اینهمانی میان مفاهیم مدرن و مفاهیم دینی برقرار کند. این نقطه قوت مرحوم فیرحی است که در پی این ادعای خام نبود که بگوید ما همه اینها را پیش از این داشتهایم و پی آن دچار تناقضهای فکری و رفتاری وحشتناک شود.
این روش و طرز تفکر را در نخستین کار او یعنی «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام» میتوان دید. او در این کتاب، با نگاهی مدرن به مبانی فقهی اقتدار دینی میپردازد که در حد خود کاری ابداعی است. او با این کار از اقتدار دینی تقدسزدایی میکند. فیرحی تحت تأثیر فوکو و گادامر، اقتدار مقدس نهفته در حکومت به نام دین را محصول تأثیرات دانش و روابط قدرت در محیط ظهور و بروز اسلام و گرتهبرداری عربها از نظامهای پادشاهی ایران و روم بر فهم آنان از متن دین میداند و این مدعا را در میان میگذارد که نگاه اقتدارگرایانه به سیاست در محیط اسلامی، لزوما ضروری دین نیست، بلکه معلول نظریه سیاسی و روابط قدرت در جزیرهالعرب و دادوستد آن با پادشاهیهای آن دوران از رهگذر توسعه حیطه قلمرو سلطه مسلمانان است. از اینرو، درصدد برمیآید تا فهم متن دینی را از تأثیرات تاریخی و محیطی آن منتزع کند. در نتیجه، یکم، بنیان قرائتهای اقتدارگرایانه از فقه را سست میکند و دوم، تلاش میکند تحت تأثیر دانش روز به مفهوم بنیان نظری سیاست و روابط قدرت در دنیای مدرن، متن دینی را بازخوانی کند. کاری که مرحوم فیرحی کرده، نیازمند شهامت علمی بالایی است و او این شهامت را داشته است؛ بهویژه اگر شرایط دهه 70 در عرصه سیاسی و محیطهای دانشگاهی ایران را در نظر داشته باشیم.
من کار ایشان را با کار محمد عابدالجابری مقایسه میکنم. او نیز زمانی که سیاست در جهان عرب را تحت عنوان عقل سیاسی عربی تبیین میکند، آن را تحت تأثیر سه عنصر عقیده، قبیله و غنیمت میداند. با این تبیین، نظامی که تحت تأثیر قبیله و غنیمت استقرار و توسعه یافته است، چه تقدسی دارد؟ چرا باید آن را مقدس شمرد؟ وقتی عابدالجابری نقش قبیله و غنیمت را در شکلگیری نظامهای حکومتی در پس از اسلام طرح میکند، به نحوی تمام تقدس حکومت خلفا نزد اهل سنت را یکباره فرو میریزد. از اینرو، کار ایشان بسیار مهم و سترگ است. او مرد بسیار بزرگی در جهان اسلام بوده و بنیانگذار نظریه جدید در فهم تحولات جهان اسلام است. هرچند روشن نیست که چرا او از نظریه تاریخی ابنخلدون، هموطن خود، مبنی بر تأثیرگیری عربها از سنت حکمرانی ایرانی بدون توجه عدول میکند و عدهای این را دلیل بر تعصب عربی او میدانند. البته مرحوم استاد سیدجعفر شهری هم تا حدودی در همان راستای اندیشه عابدالجابری به نقش قبیله و غنیمت در شکلدهی جنگها و نحلههای فکری صدر اسلام اشاره میکند، اما این عابدالجابری است که موفق به ارائه یک نظریه منسجم در این زمینه میشود. از نظر من، کار مرحوم فیرحی در جهان تشیع با کار عابدالجابری کاملا قابل قیاس و مطالعه تطبیقی است.
بنابراین، اولین درسی که من از مرحوم فیرحی میآموزم، تفکیک نص و متن دینی از سلطه دانش و شبکه قدرت در دورههای تاریخی است. اگر همین آموزه در جهان سیاست در ایران فهم شده بود، قطعا ما شاهد وضعیتی متفاوت از وضع موجود بودیم.
پیش از مرحوم فیرحی نیز اندیشمندانی همچون مرحوم استاد عبدالهادی حایری به تبیین فرایند و نحوه رویارویی اندیشهوران مسلمان، بهویژه شیعه و ایرانی با اندیشه مدرن بودند، ولی برجستگی کار مرحوم فیرحی در ورود به مبنای نظری و تجزیه رویکرد اندیشهوران بهویژه فقیهان دوران مشروطه به مفردات آن است. او تلاش میکند با تبارشناسی رویکرد فقیهان متأخر و ارجاع آن به دو مدرسه شیخ انصاری و صاحب جواهر به مبانی مشروعیت سیاست و قدرت به فهم ما از نظریه نائینی در جریان مشروطه کمکی مؤثر کند. او به ما نشان میدهد چگونه مرحوم نائینی تحت تأثیر دانش زمان و روابط قدرت، موفق به استنتاجاتی از قواعد و مسائل فقهی میشود که پیش از آن بیسابقه بوده است. برداشت استعاری از دو مفهوم عبد و مولا و احکام فقهی وقف در تبیین ضرورت توجه به نظر شهروندان و مشروطکردن قدرت در ساختار حکومتی مسلمانان، روایتی بدیع از بازخوانی اندیشه نائینی است. فیرحی نشان میدهد که چگونه مرحوم نائینی با انتزاع ذهنی از حکم فقهی ضرورت محدودسازی دامنه تصرف متولی غاصب در موقوفه، به ضرورت مشروطهکردن قدرت حاکم در فرایند حکمروایی توسط شهروندان میرسد. علاقهمندان را به مقاله ایشان تحت عنوان «استعارههای دولت در فقه معاصر شیعه» ارجاع میدهم.
به گمان من، مرحوم فیرحی مباحث نظری را بهخوبی تبیین میکند اما در تبیین مسئله ایران متوقف میشود. او به مفهوم و کارکرد دولت-ملت مدرن با چارچوب نظری قرارداد اجتماعی جدید باور دارد. با این وجود، در تبیین هویت و ماهیت و تعریف ملت ایران چندان موفق نیست. میدانیم که مسئله اصلی مرحوم سیدجواد طباطبایی بنیانگذاری یک نظریه سیاسی برای تعریف ملت ایران در رهگذر تأسیس دولت-ملت مدرن ایرانی است. او بهخوبی دریافته بود که نظریه سیاسی در ایران مستقل از قرائت تاریخی از هویت ملی و تعریف ملت در ایران امکانپذیر نیست و نیز میدانیم که مرحوم فیرحی شاگرد مرحود سیدجواد بوده است.
مرحوم فیرحی با حفظ احترام استاد به نقد نظریه او میپردازد. او بنیان دولت- ملت مدرن را بر نظریه قرارداد اجتماعی جستوجو میکند و دولت مدرن را نتیجه آن میداند. از همین رو، مشروطه که طی آن قانون اساسی مشروطه به عنوان یک قرارداد اجتماعی به توشیح پادشاه میرسد، برای او از اهمیت بسزایی برخوردار است. او برای دوره مشروطه و قرائتهای نویی که طی آن از فقه و بنیان حکومت و پذیرش حق شهروندی برای رعیت صورت گرفت، اهمیت فراوانی قائل است. او بر این باور است که هنوز باید مسائل را به مشروطه ارجاع داد و بحث آغازشده در مشروطه را غنا بخشید تا به یک چارچوب نظری برای حکومت رسید. با این وجود با تقلیل مشروطه به قرارداد از پرداختن به امر ملی احتراز میکند. دقیقا همان مسئلهای که استادش نقطه ثقل بحث نظری خود را بر آن قرار میدهد.
مرحوم فیرحی درصدد این بود که با بازخوانی فقه مشروطه و تحولات پس از آن یک حکومت مشروطه و مدرن در قالب یک قرارداد اجتماعی نوین برای ایران ترسیم کند. نقد من به مرحوم فیرحی این است که تاریخ شروع این قرارداد چه زمانی است؟ من این نقد را در زمان حیاتشان به شخص خودشان نیز عرض کردهام. آیا تاریخ این قرارداد از زمان شکلگیری هویتی به نام ملت ایران در اعصار گذشته است که تاکنون در تحولات تاریخی اصلاحیههای مختلفی به آن خورده است؟ و یا اینکه یک قرارداد جدید است؟ آیا اساسا میتوان برای یک ملت تاریخی چون ایران، یک قرارداد جدید نوشت و از تاریخ منقطعش ساخت؟ من بر این باورم که قراردادهای اجتماعی در ملتهای تاریخی قراردادهایی نوبنیاد نیستند. در واقع تحولات تاریخی همه اصلاحیههایی بر قراردادهای اجتماعی پیش از خود هستند.
بهگمان من یکی از مشکلات اندیشه و نظریه سیاسی در کشور هم همین است. خوب به یاد داریم که مرحوم شیخ صادق خلخالی میگفت که امروز یک/یک/یک است. حال آنکه ایران دارای تاریخی چندهزارساله بود و این نگاه مایه اصلی امتناع از شکلگیری دولت-ملت مدرن در ایران بود. عدم فهم ملت تاریخی و مختصات آن بزرگترین مانع بر سرِ شکلگیری دولت ملی در ایران بوده و هست. این مسئله را مرحوم طباطبایی بهخوبی بیان کرده بود. تاریخ شروع قرارداد اجتماعی نمیتواند امروز باشد. این قرارداد دارای تاریخی طولانی است و اطراف قرارداد دارای تعهدات تاریخی به یکدیگر هستند و به راحتی نمیتوان حقوق حاصل از این تعهدها را زیر پا گذاشت.
نکته دوم تبیین روشن و واضح طرفین قرارداد است. قاعدتا این قرارداد میان ملت و دولت است. بنابراین، نیاز به یک نظریه روشن برای تعریف ملت، هویت و حقوق آن داریم. بزرگترین خدمت مرحوم سیدجواد به اندیشه سیاسی ایران همین نکته بود که تلاش کرد تعریفی برای ملت ایران عرضه کند و بنیان آن را بر اندیشه ایرانشهری گذاشت. مرحوم فیرحی نقدی بر ایده ایرانشهری نوشت. من در اینجا بهطور مختصر آن نقد را نقد میکنم. مرحوم طباطبایی بر این باور بود که دین از عناصر مقوم ملت ایران بوده و هست. ولی تنها عنصر نبوده است. لذا، وی دین را به عنوان بخشی از فرهنگ ملی ایران تعریف میکرد.
مرحوم فیرحی در نقد طباطبایی میگوید که «فقره فوق حاکی از ملازمه مهمی در اندیشه طباطبایی است و آن ملازمه این است که استقلال و اصالت امر دینی مستلزم عدم التفات به امر ملی است و برعکس، هرگونه التفات به امر ملی مستلزم اصالتنداشتن امر دینی است». سخن فیرحی تا جایی که میگوید استقلال و اصالت امر دینی مستلزم عدم التفات به امر ملی است درست است. لیکن، برعکسش درست نیست. در اندیشه طباطبایی نیز برعکسش نبود. اگر به همین مقاله مرحوم فیرحی رجوع کنید، ایشان به نقل از مرحوم طباطبایی میگوید: «یک ملت با فرهنگ آن تعریف میشود و دیانت آن ملت نیز بخشی از فرهنگ آن است». این نشان میدهد که مرحوم طباطبایی امر ملی را مستقل از امر دینی نمیدانسته و این استناد که پایه و مایه اصلی نقد فیرحی به طباطبایی است، بنیان محکمی ندارد.
در جمعبندی باید عرض کنم که مرحوم فیرحی خدمت بزرگی در فهم ما از متن دینی در چارچوب نظریه قدرت فوکو در بستر سطح دانش و شبکه قدرت در هر دوره تاریخی کرد. او با پرهیز از سادهساری مفاهیم مدرن و تطبیق شکلی و ظاهری آن با آموزههای دینی، هم قرائت جدیدی از مفاهیم دینی را عرضه نمود و هم تلاش کرد که یک فهم دموکراتیک از متن دینی ارائه نماید. اینکه تا چه حد موفق بود، بستگی به گذر زمان و آبدیدگی نظرات وی در نقدهای بعدی اندیشوران دارد. فیرحی چون اکثر اندیشوران حقوق سیاسی مدرن در پی دستیابی به سازوکاری نظری و فلسفه سیاسی مشخصی بود که طی آن امکان کنترل قدرت حاصل میشد. از همین روی، بر فقه مشروطه و در چارچوب آن، بر مفهوم قرارداد اجتماعی تمرکز داشت. او درصدد بود که با تضارب مفاهیم و اصول حقوق سیاسی مدرن و فقه سیاسی به یک قرارداد اجتماعی مبنی بر مشروطسازی قدرت دسترسی پیدا کند. به گمان من جنبه کاستی نظریه سیاسی فیرحی کمتوجهی وی به امر ملی بود. لذا در واقع مسئله ملت همچنان مسئله گمشدهای در منظومه فکری مرحوم فیرحی بود. در هر صورت این فهم من است و البته که قابل نقد است. خیلی خوشحال میشوم که اندیشوران هم نظریه مرحوم فیرحی و هم نگاه مرا نقد و تصحیح کنند.
برای همه شما آرزوی توفیق دارم و برای روح پاک ایشان، علو درجات از درگاه خداوند متعال مسئلت مینمایم.
*متن سخنرانی در مراسم گرامیداشت دکتر داود فیرحی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به دعوت انجمن اسلامی دانشکده آبانماه 1403