|

یک حادثه تأسف‌بار و یک تجربه الگوساز در مدیریت بحران

مدیریت بحران، یکی از سرفصل‌هایی است که در دوره معاصر ذیل کارکردهای روابط‌عمومی تعریف شده است. اگر مدیریت بحران را شامل سه ضلع نظام اجتماعی، نظام ارتباطی و حاکمیت بدانیم، مداخله روابط‌عمومی در نظام ارتباطی، بخش مهمی از مدیریت بحران را تشکیل می‌دهد و به دولت‌ها و سازمان‌ها کمک می‌کند تا به وجه اجتماعی آنها لطمه وارد نشود. البته در سلسله کنش‌های ارتباطی در مسئله بحران‌، یک نکته شاخص و کلیدی وجود دارد و آن «زمان» است.

یک حادثه تأسف‌بار و یک تجربه الگوساز در مدیریت بحران

مدیریت بحران، یکی از سرفصل‌هایی است که در دوره معاصر ذیل کارکردهای روابط‌عمومی تعریف شده است. اگر مدیریت بحران را شامل سه ضلع نظام اجتماعی، نظام ارتباطی و حاکمیت بدانیم، مداخله روابط‌عمومی در نظام ارتباطی، بخش مهمی از مدیریت بحران را تشکیل می‌دهد و به دولت‌ها و سازمان‌ها کمک می‌کند تا به وجه اجتماعی آنها لطمه وارد نشود. البته در سلسله کنش‌های ارتباطی در مسئله بحران‌، یک نکته شاخص و کلیدی وجود دارد و آن «زمان» است.

 

اولین قدم برای مدیریت بحران، آن است که روابط‌عمومی‌ها اساسا یک مسئله را به‌عنوان بحران درک کنند و سپس در قالب یک رفتار چارچوب‌مند و راهبردی نسبت به آن اقداماتی را انجام دهند. در حقیقت هر میزان دولت یا سازمان، بحران را جدی بگیرد، رویکرد مسئولانه داشته باشد و اطلاع‌رسانی شفاف انجام دهد، احتمال بیشتری وجود دارد تا شهرت و اعتبار آن در پی‌ بحران حفظ شود. به‌طور کلی در دولت‌ها و سازمان‌ها دو نوع رویکرد «فعالانه» و «منفعلانه» به بحران وجود دارد. روابط‌عمومی‌هایی که در برابر بحران منفعلانه رفتار می‌کنند و در قبال آن سکوت پیشه می‌کنند، تحلیل‌شان این است که هر نوع واکنش به بحران، به آن اعتبار و مشروعیت اجتماعی می‌بخشد؛

 

بنابراین معتقدند برای جلوگیری از گسترش دامنه بحران، باید بر آن سرپوش گذاشته شود تا شاید به‌ مرور زمان آن مسئله به فراموشی سپرده شود. زمانی هم که افکار عمومی و رسانه‌ها حساس می‌شوند، اقدام چنین روابط‌عمومی‌هایی در نهایت واکنشی می‌شود. در این مواقع روابط‌عمومی یا سخنگو در پاسخ به رسانه‌ها و افکار عمومی اطلاعات را به‌صورت گزینشی و قطره‌چکانی مطرح می‌کنند و پاسخ‌شان ‌برنامه‌ریزی‌نشده و کوتاه‌مدت است. اما برای روابط‌عمومی فعال، بحران ‌یک فرصت شناخته می‌شود و نه‌تنها اصل آن را می‌پذیرد، بلکه فعالانه در قبال آن اقدام می‌کند. در این راهبرد، روابط‌عمومی به‌ محض وقوع بحران، مسئولیت واقعه را می‌پذیرد، وارد عمل می‌شود و آگاهانه در جهت مدیریت و مهار آن بحران به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده و هدفمند اقدام می‌کند.

 

با بررسی و تحلیل مستمر اوضاع به‌جای رویکرد گزینشی و ارائه اطلاعات قطره‌چکانی، در ارائه اطلاعات شفاف از تمامی بسترها برای ایجاد همبستگی اجتماعی بهره می‌برد. پس از بحران نیز آن را به وادی فراموشی نمی‌سپارد و در ارزیابی عملکرد،‌ نقاط قوت و ضعف آن را ثبت و ضبط می‌کند. در اتفاق تأسف‌برانگیز قتل امیرمحمد خالقی، روابط‌عمومی وزارت علوم رویکرد دوم را اتخاذ کرد؛ بحران را به رسمیت شناخت و مسئولیت خود را پذیرفت.

 

مدیر کل خوابگاه‌های دانشگاه تهران استعفا داد و وزیر علوم در نشست خبری ضمن عذرخواهی و ابراز همدردی با دانشجویان به‌ دور از فرافکنی، ارائه اطلاعات شفاف، اخطار به نیروهای لباس‌شخصی، وعده رصد لحظه‌ای ماجرا و ارائه گزارش به افکار عمومی را داد. باید گفت ‌اگر در ماجرای هواپیمای اوکراینی، درگذشت مهسا امینی، ریزش ساختمان متروپل و بسیاری دیگر از بحران‌های ملی این رویکرد اتخاذ می‌شد، امروز سرمایه اجتماعی دولت چنین شرایط نامطلوبی‌ نداشت. در شرایطی که بستر نارضایتی اجتماعی گسترده است، درک علم مدیریت بحران نکته مهم و حائز اهمیتی به شمار می‌رود.