|

‌درد‌دل ایران در نوروز

چندی‌ است به فکر جمع‌آوری نوشته‌های دو، سه سال اخیر افتاده‌ام که حداقل برای یادگاری و ثبت در تاریخ بماند و بعدا نگویند که نگفته‌ است. ناشر که مشغول جمع‌آوری و تصحیح و تنقیح آن است، به من گفت که نوشته‌ها نوعا از یک زمینه برخوردار است؛ درحالی‌که می‌توانستید در باب موضوعات مختلف بنویسید. این همه موضوع در کشور و در دنیاست؛ اما شما زمینه حفظ ایران و زیستگاه ایران را انتخاب کرده‌اید. حداقل برای تنوع می‌توانستید نیم‌نگاهی به سایر موضوعات مثل قاچاق، فتنه داعش، نفوذ صهیونیسم، بدعهدی آمریکا، مشکلات شیعیان عربستان، سکوت حقوق بشر و غرب و شرق در برابر کشتار یمن، فلسطین، میانمار، سین‌کیانگ، خطرات اتمی اسرائیل (بیشتر برای اروپا!)، نقش اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، زمینه‌های گروه پایداری، مسائل فرهنگی مبتلابه جامعه، سیاست خارجی ایران، پوپولیسم حاکم بر دولت‌های ایران، دور‌شدن مسئولان از مردم و مشکل تماس با آنها، زیاده‌خواهی برخی مدیران، تورم نقدینگی، ایران‌گردی و جهان‌گردی و خیلی دیگر از مسائل بنویسید تا مجموعه شما خواندنی‌تر و پربارتر شود. به ایشان عرض کردم درست است که متنوع‌نویسی کار جذابی است؛ اما مگر انسان قادر است به همه منازل ورود کند و از هر دری سخن گوید.

چندی‌ است به فکر جمع‌آوری نوشته‌های دو، سه سال اخیر افتاده‌ام که حداقل برای یادگاری و ثبت در تاریخ بماند و بعدا نگویند که نگفته‌ است. ناشر که مشغول جمع‌آوری و تصحیح و تنقیح آن است، به من گفت که نوشته‌ها نوعا از یک زمینه برخوردار است؛ درحالی‌که می‌توانستید در باب موضوعات مختلف بنویسید. این همه موضوع در کشور و در دنیاست؛ اما شما زمینه حفظ ایران و زیستگاه ایران را انتخاب کرده‌اید. حداقل برای تنوع می‌توانستید نیم‌نگاهی به سایر موضوعات مثل قاچاق، فتنه داعش، نفوذ صهیونیسم، بدعهدی آمریکا، مشکلات شیعیان عربستان، سکوت حقوق بشر و غرب و شرق در برابر کشتار یمن، فلسطین، میانمار، سین‌کیانگ، خطرات اتمی اسرائیل (بیشتر برای اروپا!)، نقش اصولگرایان و اصلاح‌طلبان، زمینه‌های گروه پایداری، مسائل فرهنگی مبتلابه جامعه، سیاست خارجی ایران، پوپولیسم حاکم بر دولت‌های ایران، دور‌شدن مسئولان از مردم و مشکل تماس با آنها، زیاده‌خواهی برخی مدیران، تورم نقدینگی، ایران‌گردی و جهان‌گردی و خیلی دیگر از مسائل بنویسید تا مجموعه شما خواندنی‌تر و پربارتر شود. به ایشان عرض کردم درست است که متنوع‌نویسی کار جذابی است؛ اما مگر انسان قادر است به همه منازل ورود کند و از هر دری سخن گوید. مهم آن است که انسان در هر برهه زمانی تشخیص دهد که کدامین را انتخاب کند و بر چه پای بفشارد. امروز باید تشخیص دهیم که اولویت کدام است و‌ نه اینکه دیگر مشکلات و مسائل را فراموش کنید، بلکه به هر‌کدام به اندازه بهای‌شان شأن و منزلت دهیم و نیروی خود را تقسیم مساوی نکنیم، بلکه رعایت عدالت و قسط را در برخورد با پدیده‌ها داشته باشیم. پدیده‌ها و مسائلی که ذکر شد، همه قابل پیگیری هستند. می‌توان هر‌کدام را در یک دسته جای داد و شاید برخی از آنها در چند دسته بگنجد. دسته اول دفاع و جنگ برای حفظ شرایط حدات، دسته دوم تعامل و مذاکره پایاپای، دسته سوم تعامل و تسامح، دسته چهارم سازش و دسته پنجم تسلیم؛ یعنی حل هر‌یک از مسائل ممکن است نیاز به یکی از طرق فوق حسب ضرورت  داشته باشد. چنان‌که ژاپن در جنگ جهانی دوم تسلیم شد، ولی از میان خاکستر به قول معروف ققنوس‌وار برخاست؛ اما آنچه را که به‌عنوان زمینه اصلی سخن و کلمه انتخاب کرده‌ام، حفظ ایران است. بخشی از حفظ ایران به دفاع از سرحدات کشور بازمی‌گردد که رزمندگان میهن‌مان با تقدیم ۳۰۰ هزار شهید و یک میلیون جانباز و مجروح و آزاده آن را حفظ کردند و در این باب کمترین تسامح و گذشت قابل بخشش نیست؛ اما بخش دوم که آتش پنهان است، بازمی‌گردد به زیستگاه ایران که در صورت از‌دست‌رفتن آن هیچ‌یک از شقوق پنج‌گانه ذکرشده چاره‌ساز آن نیست. حتی تسلیم به دشمن. درست است که ژاپن با تسلیم به دشمن توانست قد علم کند، اما منابع طبیعی زیستگاه خود را از دست نداده بود؛ در حالی که امروز زیستگاه (سرزمین) ایران در خطر نابودی‌ است. همچنان که بمب ساعت‌شمار آرام است و ناگهان ماهیت خود را بروز می‌دهد، زیستگاه ایران در خطر قطعی قرار دارد و طلیعه‌های آن هم کاملا هویداست؛ اما حکمرانی و مردم از حجم خطر آن یا آگاه نیست یا خود را به غفلت زده‌اند. در همین شرح منتشرشده راجع به «تحول دولت سیزدهم» ببینید چه اندازه به این امر توجه شده است؛ امری که قطعیت منهدم‌کنندگی آن اثبات شده، گوشه کوچکی از برنامه تحول دولت است که آن هم به دلیل بهمن بزرگ مسائل دیگر در عمل ناپدید می‌شود. درمورد سایر مسائل به هر حال راه‌حل‌هایی پیدا می‌شود؛ اما درباره زیستگاه ایران اگر نابودی‌اش رخ بنماید، هیچ دولت و هیچ ملتی و هیچ قوایی نمی‌تواند آن را به جای خود برگرداند. آب‌های زیرزمینی در شرف پایان است. چه کسی می‌تواند آب به زیر زمین تزریق کند. سال‌ها آب‌های یک میلیون چاه را کشیده‌ایم. آبخوان‌ها فشرده شده‌اند؛ حتی اگر آب‌ها را برگردانیم، نمی‌تواند نفوذ کند. دشت‌های ما مرتب نشست می‌کند. آیا می‌توانیم با زدن جک دشت‌ها را به حالت اولیه درآوریم. همچنان که میلیون‌ها نخل ما سوخت و از بین رفت، بقیه نخیلات و باغ‌های ما هم به حریق بی‌آبی دچار شده و می‌سوزند و با فرونشست دشت‌ها آثار معماری باستانی و اسلامی ما یکی پس از دیگری دچار نشست و تخریب می‌شود. همه نیروی دنیا و همه انرژی فسیلی و اتمی دنیا نمی‌توانند این حاصل بمب خاموش تغذیه‌شده از غفلت و تسامح و پوپولیسم را به جای خود برگردانند. در پی بیانات مقام معظم رهبری در روز درخت‌کاری یادداشتی نوشتم با عنوان «نوای دل‌انگیز رهبر» در همین باب، ولی نه کسی دعوت رهبر را لبیک گفت و نه به نوشته حقیر اعتنایی شد. 

به ناشر گفتم من ایران را «سرزمین ثروتمند تکیده» می‌دانم و به‌همین‌دلیل زمینه حرف‌هایم حفظ ایران است. در این پایان سال پرحادثه و در آغاز فصل بهار که فصل طراوت و زیبایی و زایش و امید است، یک بار دیگر سروده زنده‌یاد یمینی‌شریف با مطلع ما گل‌های خندانیم را می‌آورم. ما گل‌های خندانیم/ فرزندان ایرانیم/ ما سرزمین خود را/ مانند جان می‌دانیم/ ما باید دانا باشیم/ هشیار و بینا باشیم/ از بهر حفظ ایران/ باید توانا باشیم/ آباد باش ای ایران/ آزاد باش ای ایران/ از ما فرزندان خود/ دلشاد باش ای ایران. و پاسخ ایران را به فرزندان خود می‌شنویم. ای گل‌های خندانم/ فرزندان جانانم/ گیرم که دانا باشی/ هشیار و بینا باشی/ این مادر پر نعمت/ پردرد است و پر نقمت/ از درد و رنج و حرمان/ بر لب رسیده او جان/ اینک دلم پریش است/ افسرده است و ریش است/ کس فکر جان من نیست/ این ناسپاسی از چیست/ من مادری شریفم/ تاریخ را رفیقم/ چون کف نشسته این خاک/ بس دل شکسته شد تاک/ غافل شدید از من/ از رنگ‌و‌بوی گلشن/ کو گلشن درختان/ کو آب و رنگ و بستان/ خشکیده شد قناتم/ تفتیده گشته چاهم/ نابود گشته جنگل/ آلوده گشته رودم/ گر من همی بمیرم/ کس دیگری نزیّد/ همت کنید با هم/ آید به شاخه بارم/ دریاچه‌ها دوباره/ شیدا شوند و لاله/ کوه و قنات و صحرا/ غوغا کنند هر جا / همت کنید دیر است/ جانا خطر کمین است. نوروز مبارک.