|

درد فقدان ادب

چرا برخی از شهروندان که متأسفانه خود را بخشی از بدنه کنشگر سیاسی و اجتماعی نیز می‌دانند، به گونه‌ای محو کمالات خود می‌شوند که فکر می‌کنند اگر چیزی نگویند یا حرفی نزنند، تاریخ دچار سکته‌های بزرگی می‌شود؟

علی دهقان سردبیر روزنامه شرق

چرا برخی از شهروندان که متأسفانه خود را بخشی از بدنه کنشگر سیاسی و اجتماعی نیز می‌دانند، به گونه‌ای محو کمالات خود می‌شوند که فکر می‌کنند اگر چیزی نگویند یا حرفی نزنند، تاریخ دچار سکته‌های بزرگی می‌شود؟ مثلا در همین وقایع اخیر در کنار صاحب‌نظران و تحلیلگران از طیف‌های مختلف که سعی داشتند با رویکردهای متفاوت فکری، چرایی شکل‌گرفتن اعتراض‌ها را بررسی کنند، افرادی هم بودند که با تمام توان سعی می‌کردند تا به لغت‌نامه سخیف‌گویی‌های گفتاری چند برگ دیگری اضافه کنند. قطعا سخنانی از این دست اهمیتی ندارد، چه‌ بسا ساعت‌ها و روزهای بی‌شماری آدم‌های مختلف در برش‌های متعدد زندگی برای شادمانی‌های زودگذر جملات قصار می‌بافند و گل‌واژه می‌سازند. اصلا برای ما ایرانی‌ها چه در زبان و حتی چه در حاشیه‌های اندیشه‌ورزی متأسفانه این امر نهادینه شده است که یا خود بر طبل مزاح بکوبیم یا دیگران را اسبابی برای استهزا و شادمانی قرار دهیم؛ اما اکنون مهمل‌گویی مسئله و معضل گروهی از شهروندان شده‌ که یا برخی مدیریت‌های میانی-اجرائی را در اختیار دارند یا با تکیه بر کرسی دسته‌بندی‌های سیاسی نشسته‌اند تا برای مدیریت‌های کلان اجرائی نوبت به آنها برسد یا ضمن تعلقات جناحی، مسئولان مورد علاقه خود را برای گرمایش و سرمایش بهینه‌تر باد می‌زنند. یک بار، دو بار، سه بار یا کمی بیشتر هم این اتفاق رخ نمی‌دهد، همیشه یکی از این آدم‌ها پیدا می‌شود که با بیهوده‌گویی موجب ناخشنودی اجتماعی شود و پای سیاست را از ذیل تا جدی‌ترین بخش‌هایش به مزاح‌های گروهی ایرانیان باز کند. درمورد این افراد اتفاقا باید قضیه را جدی گرفت. تاوان پیامد این جملات و حضور افراد میان‌مایه در بدنه مدیریت‌های اجرائی را کل روشمندی نهاد اجرائی کشور باید بدهد که نتیجه‌ای هم جز زیان و آسیب عمومی ندارد. برای جامعه پرسشگر ایران هر‌کدام از این افراد قطعا یک علامت سؤال بزرگ محسوب می‌شوند. مردم، آنها و جملاتی را که می‌گویند، با سطح متوسط تعقل در جامعه که قیاس کنند، به یأس نزدیک می‌شوند. این روند حس تبعیض را حتی بیشتر از آن چیزی که باید باشد، در بطن جامعه متورم می‌کند. طبیعی‌ است که دستورالعمل‌های انضباطی و عرفی این افراد برای پیوستگی اجتماعی نیز به رسمیت شناخته نشود؛ چون اغلب این گروه از شهروندان شناسنامه سیاسی و جناحی مشخصی دارند و بدون آنکه متوجه شوند، یک جریان سیاسی را تحت تأثیر بیهوده‌بافی‌های خود قرار می‌دهند. همان‌طور که بارها گفته شده است، بی‌شک طبقه‌سازی مدیریت‌های اجرائی باید آسیب‌شناسی و ترمیم شود. مدیران طبقاتی در قدم نخست، تشکل‌های سیاسی طبقاتی و درنهایت نوعی بیگانگی اجتماعی به وجود می‌آورند. جامعه در این قاب به دو قسمت تقسیم می‌شود؛ یک بخش نیروهایی که می‌توانند از موانع نظارتی برای اخذ مدیریت‌های اجرائی عبور کنند (یا تشکل‌هایی که خود را برای عبور از این دالان نظارتی آراسته کرده‌اند) و یک قسمت دیگر نیز سایر بخش‌های مردمی قرار می‌گیرند. این فرایند دقیقا همان چیزی است که امروز به اولویت اصلاح آن نیاز داریم. یک تشکل سیاسی که کارت ایدئولوژیک عبور از موانع ارزیابی مدیریتی را دریافت کرده است، هیچ نیازی به کادرسازی و تعامل اجتماعی ندارد. در دنیای امروز شبکه ارتباطات مردمی و انسجام فعالیت‌های عام‌المنفعه در صدر فعالیت‌های احزاب و تشکل‌های سیاسی قرار می‌گیرند؛ اما جناح‌های سیاسی ما به نظر می‌رسد درک مشخصی از این سلول‌بندی‌های اجتماعی ندارند؛ چون نیازی به آن احساس نمی‌کنند. یک هسته سیاسی صرفا به موازین آراستگی ایدئولوژیک اندیشه می‌کند، هسته سیاسی دیگر نیز شهروندان جغرافیای طردشده‌اند و مبتنی بر مقتضیات این محیط زندگی می‌کنند. اشتراک در این هسته‌ها در نهایت پارادوکس عجیبی را نشان می‌دهد: «تلاش برای عبور از دالان نظارت از یک سو و فقدان تلاشی منسجم و راهبردی برای ارتباط با بدنه اجتماع از سوی دیگر!». برای همین ناگهان آدم‌هایی را می‌بینیم که یک صندلی در سطح میانی گفتمان سیاسی-اجتماعی اشغال کرده‌اند، کلمات درون‌تهی و سخیف می‌گویند، بر ابتذال سیاسی می‌دمند، ادب را قیچی می‌کنند و با میان‌مایگی از سطح متعارف عقلانیت در جامعه جا می‌مانند؛ اما تشکل مردم‌نهادی که او را پوشش می‌دهد، اندکی هم احساس تلخی ندارد. در رقابتی اجتماعی‌نشده، مسئله صرفا حضور در اصطلاح لشکر بی‌کاران یا همان استقرار در جعبه مدیریت‌های نفتی است. اتفاقا در خیلی اوقات از دهلیزهای نظارتی هم برای نشستن بر کرسی‌های اجرائی عبور می‌کنند؛ اما در انتها تاوان سخنان‌شان را پیکره واحدی به نام همزیستی ملی می‌دهد. این‌گونه نیست؟