|

بازسازی هویت ایرانی در جهت تحکیم تمامیت ارضی

داعیه نگارنده در این یادداشت کوتاه این است که هویت ایرانی با وجود عوامل معارض وارد یک دوره احیای دیگر شده و نسل جوان بیش از نسل‌های پیشین حامل و مقوم آن است و چنین روندی بیش‌از‌پیش موجب تحکیم تمامیت ارضی ایران است.

کوروش احمدی دیپلمات پیشین

داعیه نگارنده در این یادداشت کوتاه این است که هویت ایرانی با وجود عوامل معارض وارد یک دوره احیای دیگر شده و نسل جوان بیش از نسل‌های پیشین حامل و مقوم آن است و چنین روندی بیش‌از‌پیش موجب تحکیم تمامیت ارضی ایران است.

هویت ایرانی یک برساخته اجتماعی پویا با اصالت خاص تاریخی است که ریشه در حس جمعی تعلق اقوام ایرانی به یک سرزمین، یک تاریخ مشترک، یک فرهنگ به شمول باورهای دینی و یک دولت بادوام سه‌هزارساله ایرانی به‌عنوان هسته سخت آن دارد. پویایی هویت ایرانی، به نوبه خود، بازسازی آن را متناسب با شرایط متحول در هر دوره ممکن کرده‌ است. سرزمین مشترک همیشه در کانون هویت ایرانی قرار داشته و به‌همین‌دلیل ملی‌گرایی ایرانی همواره بیشتر بر خاک استوار بوده تا بر عوامل دیگری مانند نژاد، قومیت یا سایر مؤلفه‌ها. خاطره مشترک تاریخی نیز در دو بخش اسطوره‌ای و عینی و فرهنگ و سنت‌های ایرانی که بین همه اقوام ایرانی مشترک‌اند، به‌عنوان عوامل دیگر وحدت اقوام ایرانی دو ستون دیگر هویت ایرانی هستند. عجیب نیست در‌حالی‌که کردهای ایرانی نوروز را همراه با دیگر اقوام ایرانی جشن می‌گیرند، کردهای دیگر کشورها با مشکل تلاش دولت‌های‌شان برای سرکوب نوروز مواجه‌اند. زبان فارسی به‌عنوان واسطه ارتباط بین اقوام ایرانی و یکی از ملاط‌های اصلی تعامل آنها تنها پرورده آنچه اصطلاحا فارس‌ها نامیده می‌شود، نیست؛ بلکه دیگر اقوام ایرانی نیز سهم کم‌وبیش برابری در غنا و حفظ آن داشته‌اند.

هویت تاریخی ایرانی ریشه در نهضت‌های فرهنگی و دینی دوران ساسانی و ماقبل آن دارد و پدیده‌ای غربی و برساخته دیدگاه‌های ناسیونالیستی قرن نوزدهمی نیست. این هویت تاریخی ایرانی از همان ادوار کهن نوعی کانون ایران‌شهری و دولت حامی آن را برکشید و سهم عمده‌ای در ساخت تفکرات ملی‌گرایانه به شکل مدرن در قرن نوزدهم داشت. این در حالی است که سابقه دولت-ملت جدید در اروپا به بعد از پیمان وستفالی در اواخر قرن هفدهم برمی‌گردد. هویت ایرانی و ایده ایران‌شهر در دوره‌های تاریخی با توالی بحران و احیا مواجه بوده است؛ به این معنی که پیوسته هر بحرانی یک رستاخیز را در پی داشته است. حمله اسکندر، تلاش امویان و عباسیان برای محو هویت ایرانی، تعصبات سلجوقیان و ویرانی‌های ناشی از حمله مغول هر بار هویت ایرانی را با بحران مواجه کردند؛ اما هر بار ایرانیان موفق به احیا و بازسازی هویت خود شدند. نمونه درخشان آن عصر طلایی ایران در سده‌های 4 تا 9 هجری بعد از سلطه اعراب است که به قول ابن‌خلدون بیشترین سهم را در خلق فرهنگ و تمدن اسلامی داشت. در این دوره، فردوسی با شاهنامه‌اش که در آن «ایران» 720 بار و «ایرانیان» 750 بار تکرار شده، می‌درخشد. این در حالی است که دیگر مردمان منطقه هویت‌های مستقل خود را فرونهادند و عرب شدند. نهایتا، ایرانیان بعد از شکست در جنگ‌های ایران و روس رستاخیز جدیدی را برای احیای هویت ایرانی آغاز کردند که در جریان مشروطیت و نهضت ملی در دوره 32-1320 به اوج خود رسید. در این دوره، پویایی هویت ایرانی امکان داد تا هسته سخت آن پذیرای سه عنصر جدید استبدادستیزی، تجددخواهی و استقلال‌خواهی شود.

چالشی که هویت ایرانی در چند دهه اخیر با آن مواجه شده، نیز واکنش‌هایی معطوف به تلاش برای شکوفایی استعدادهای نهفته در هویت و ملیت ایرانی را در پی داشته است. جوانان دهه شصتی، هفتادی و هشتادی با وجود چالش روند جهانی‌شدن بیشترین سهم را در این تلاش‌ها داشته‌اند. آنها آنچه را که سینه به سینه از مادران و پدران خود آموخته‌اند یا در کتاب‌ها و رسانه‌های سپهر عمومی دریافته‌اند، پاس داشته و قوام بخشیده‌اند. در حواشی جامعه مدنی و در فضای مجازی شاهد این تلاش‌ها با هدف احیا و بازسازی هویت و ملیت ایرانی هستیم؛ به‌طوری‌که امروزه با محوریت نسل جوان، هویت ایرانی به‌عنوان یک پدیده پویا در حال تطبیق خود با شاخصه‌های مهم عصر کنونی مانند مفهوم شهروند، حقوق و آزادی‌های فردی، برابری و تقسیم عادلانه ثروت ملی بین اقوام ایرانی است. بازسازی هویت ایرانی به این شکل از یک سو شرایط بهتری را برای اقوام متفاوت ایرانی جهت حفظ هویت قومی خود فراهم می‌کند و از سوی دیگر موجب تقویت هویت ملی ایرانی می‌شود؛ با این درک که هویت قومی به‌عنوان یک هویت اجتماعی در تعارض با هویت ایرانی به‌عنوان یک هویت ملی نیست. با توجه به اینکه سرزمین همواره کانون اصلی هویت ایرانی بوده است، بازسازی هویت ایرانی بر مبنای شاخصه‌های مورد اشاره موجب تحکیم بیشتر تمامیت ارضی ایران می‌شود و محدود‌سازی از طرف دولت مرکزی را منسوخ می‌کند. امروز ما شاهد نشانه‌های بی‌شماری هستیم که حاکی از شکل‌گیری چنین روندی است.

یکی از آخرین نشانه‌هایی که در ضمن جرقه نوشتن این یادداشت را در ذهن نگارنده زد، یک مسابقه والیبال در یزد بین یک تیم یزدی و یک تیم مریوانی بود که طی آن تماشاچیان جوان یزدی کریمانه و سخاوتمندانه تیم والیبال رقیب را تشویق و از کردستان به‌عنوان چشم و چراغ ایران یاد می‌کردند. چنین شناخت، درک، همدلی و احساس نزدیکی بین اقوام ایرانی در این حد را ما در گذشته کمتر شاهد بوده‌ایم. این را ما به‌عنوان نسل‌های گذشته مرهون نسل جدید هستیم و به‌این‌خاطر باید قدردان آنها باشیم.