مذاکره؛ روایت انتقام و پرستیژ قدرت
1- اگر مذاکرهکنندگان گروه خاصی را در داخل نمایندگی نکنند، احتمال موفقیتشان بیشتر است. اما اگر موفقیت آنان به حساب گروه یا جناح خاصی برود، احتمال کارشکنیها فراوان است. بازی قدرت داخلی سایه سنگینی بر مذاکرات دارد.
1- اگر مذاکرهکنندگان گروه خاصی را در داخل نمایندگی نکنند، احتمال موفقیتشان بیشتر است. اما اگر موفقیت آنان به حساب گروه یا جناح خاصی برود، احتمال کارشکنیها فراوان است. بازی قدرت داخلی سایه سنگینی بر مذاکرات دارد. دلایلی که سبب شده است تا گامهای تنشزدایی تاکنون لرزان بوده و به سرانجام نرسد گوناگون است: از یک سو بدعهدی آمریکا، لابی اسرائیل، تخریب فرصت از طرف کاسبان قدرتمند تحریم، و از سوی دیگر، مسئولیتناپذیری یکپارچه کل سیستم، پیشبینیهای خودفریب، تحلیلهای نادرست و نگرانی برخی گروهها از جابهجایی قدرت در داخل. کسانی که اینک مسئولیت مذاکره را برعهده گرفتهاند، نمایندگی مستقیم هیچ گروهی را در داخل ندارند و خوشبختانه از نظر دنباله سیاسی ستروناند. از وزیر خارجه تا رئیسجمهور در پی بسیج مدنی-اجتماعی برای خود نیستند و بر وفاق تمرکز دارند.
مهمتر از همه اینکه فاقد نمایندگی جناحی-نخبگی-سازمانی (الیتیستی-کورپوراتیستی) در درون حاکمیتاند. به قولی به هیچجا بند نیستند و نقش خود را ایفا میکنند و سپس چون حباب در آسمان تاریخ سیاسی ایران محو خواهند شد. نه پزشکیان علاقهای به بسیج اجتماعی و ماندگاری در قدرت دارد و نه دیگرانی که در کار مذاکرهاند، از ظرفیت لازم برای این کار برخوردارند؛ برای خرمن سیاست کبریت بیخطرند. آنان مانند کارمندانی عالیرتبه (و انشاءالله شرافتمند) «در خدمتاند» و سابقه آنان نشان میدهد که بیسروصدا از خدمت مرخص خواهند شد؛ بزرگترین مزیت آنان همین است که خادم بیمنت باشند. بیمدعا بیایند و بروند و کارکرد اصلیشان را، بدون چشمداشت سیاسی، به سرانجام برسانند؛ بنابراین این فرصت حداقل در قوه مجریه فراهم است که روایت داخلی انتقام سیاسی از مذاکرات برساخته نشود تا بلکه مذاکرات به سرانجام برسد. این به نفع کشور و مردم است؛ هیچ انتقامی نمیتواند آب رفته به جوی را بازآرد.
2- فعالان سیاسی و روشنفکران در مواجهه با مذاکرات اخیر با دو رویکرد متفاوت روبهرو هستند. آیا ایران برایشان مهمتر است یا تسویه حساب از رقیبان داخلی؟ کینه رقبای داخلی مهمتر است یا سازندگی و صلح. قدرتیابی خود مهم است یا صلاح و مصلحت کشور؟ آیا از آزردن زخمهای کهنه و انتقامجوییها احتراز کنیم تا ایران سربلند باشد یا اینکه جغد شوم جنگ را بر آسمان ایران برآوریم؟ آیا از هماکنون بر طبل تحقیر بکوبیم و سبب شویم که از عقلآزمایی برای تنشزدایی جلوگیری شود یا اینکه هزینه تنشزدایی را برای رقبای جناحی افزایش ندهیم؟ مگر همه نقدها برای همین نیست که تنشزدایی شود؟ مگر نه اینکه میخواستید شر جنگ از سر کشور برطرف شود؟ مگر نه اینکه در پی سازندگی و ارتقای سرمایهگذاری هستید؟
اینک که فرصتی (هرچند پرتردید) پدیدار شده است و از هر دو سو نشانههایی پررمز و راز از تنشزدایی پدید آمده است، مسئولیت ملی و میهنی است که به تقویت این فرصت بپردازیم. دندان بر جگر بگذارید؛ گاهی هزار زخم پیاپی به یک غمزه پشیمانی میارزد. عقوبت اعمال را به گذار زمان و تدبیر مردمان بسپارید؛ تغییرات ممکن است دامنهای از تجدید ساختار قدرت در منطقه و تغییرات رادیکال را در پی داشته باشد، اما نباید این تغییرات را به حاکمیت و امنیت ملی تسری داد. اینک که رقبای داخلی شما «توجیه» شدهاند و ظاهرا سنگاندازی به مذاکره را متوقف کردهاند، شما نیز ستون خانه سیاست را تخریب نکنید و شاه قدرت را بر توسن کور نرانید. همواره شکیب ملامت بر همگنان سخت است و به لجاجت در سیاست دامن میزند. در این هنگامه سخت از هر سخنی تیری فتنهانگیز و پریشانساز برنیاورید. امنیت روانی را برای رقبای داخلی فراهم کنید. زمانه، زمانه جنگافروزی شماری آدمکش در عرصه بینالمللی است که در پی رقمزدن سرنوشت سوریه برای ایراناند. باید بدانیم که شرایط پیچیده است و ازاینرو باید سناریوهای دور از ذهن را نیز در نظر داشته باشیم که مثلا حتی ممکن است در میانه مذاکرات، اسرائیل حمله کند و دیگران با چهرهای صلحآمیز از تلافی ایران بگریزند.
3- در عصر انفجار رسانههای اجتماعی، روایتپردازی به یک عنصر اساسی در سیاست تبدیل شده است. اینکه چگونه قصه خود را روایت میکنید، میتواند در پذیرش سیاستگذاری نقشآفرین باشد. در معرکه مذاکره با سه روایت روبهروییم:
روایت نخست: «بالاخره مقاومت ایران جواب داد و آمریکا ناچار شد از تغییر رژیم و مطالبات حداکثری به شرایطی حداقلی تن بدهد؛ یعنی نداشتن بمب اتمی از طرف ایران که این هم البته تحصیل حاصل است. در زمانهای که ترامپ با ادعاهای حداکثری با جهان سخن میگوید، با ایران با لحنی حداقلی سخن میگوید. اعزام نیرو و تهدیدهای نظامی همه برای این است که عقبنشینی خود را از تقاضاهای حداکثری پیشین بپوشاند».
روایت دوم: «پس از ترور رهبران مقاومت و براندازی رژیم بشار اسد، فشارهای ترامپ ایران را در مسیر پذیرش مذاکره قرار داد».
روایت سوم: «هر دو طرف ملاحظه پرستیژ یکدیگر را در گفتارهای رسمی میکنند. هم ترامپ صریحا میگوید که ما از سر قدرت حرف نمیزنیم (یعنی میخواهد پرستیژ طرف مقابل شکسته نشود) و هم ایران میگوید آماده جذب سرمایهگذاری آمریکایی است». روایت سوم میتواند روایت پرستیژ را برای هر دو طرف برسازد. استراتژی رسانهای مذاکرهکنندگان باید این باشد که با مشارکت طرف آمریکایی در همان جلسه نخست بر اشاعه روایت سوم تفاهم کنند و تعهد به آن را در اظهارنظرهای رسمی خود در پیش گیرند. لغزندگی حکمت و مکر سیاست را پیشازاین دیدهایم. آنان نباید فسانه قُلدری بخوانند و ما نیز نباید بر فسون قَلَندری بِدَمیم. اینگونه است که امنیت روانی برای هر دو سو فراهم میشود. این مهمترین نکتهای است که باید در نظر تیم مذاکرهکننده ایران و شخص دکتر عراقچی باشد. مسئله اصلی روایت پرستیژ است. روایت مبتنی بر حفظ «پرستیژ دوجانبه» (روایت سوم) را با همکاری طرف آمریکایی برسازید تا اسیر دومینوی لفاظیهای جنگآمیز نشوید. این نخستین گام برای موفقیت گفتوگوهاست. در داخل نیز روایتی مقتدرانه و خردمندانه از موفقیت برسازید (روایت نخست)، اما مهم این است که طرفین تعهد دهند که روایت داخلی خود را به گونهای بازتاب ندهند که روایت پرستیژ دوجانبه را تخریب کند. رعایت ظرافت در تفکیک «روایت داخلی» از «روایت بینالمللی» برای هر دو سوی معرکه ضروری است و خودآگاهی و تدبیر آن باید در دستور کار مذاکرهکنندگان باشد تا از «تخریب فرایندی» جلوگیری شود.