|

ترس از همنوع

هابز ما را از چه می‌ترساند؟ اگر بگوییم فلسفه سیاسی هابز بر ترس استوار است، آن‌هم ترس خشونت‌بار از مرگ، حق مطلب را به‌ جا نیاورده‌ایم، ولی دست‌کم به جان‌مایه فلسفه سیاسی‌اش نزدیک شده‌ایم.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

هابز ما را از چه می‌ترساند؟ اگر بگوییم فلسفه سیاسی هابز بر ترس استوار است، آن‌هم ترس خشونت‌بار از مرگ، حق مطلب را به‌ جا نیاورده‌ایم، ولی دست‌کم به جان‌مایه فلسفه سیاسی‌اش نزدیک شده‌ایم. لئو اشتراوس می‌گوید: «بخش اعظم تغییراتی که هابز در سرمشق خود اعمال کرد با این عقیده اساسی او قابل تبیین است که ترس، یا به طور دقیق‌تر ترس از مرگ خشونت‌بار، نیرویی است که انسان را بینا می‌سازد، و غرور نیرویی است که انسان را نابینا می‌سازد». هابز در شکل‌بخشی به فلسفه خود مراحل بنیادینی را پشت‌ سر گذاشته است.

او با انسان‌گرایی آغاز کرده و رفتار و کردار آدمی را از نظر می‌گذراند. دوره تاریخی‌گرایی‌اش با ترجمه کتاب «جنگ‌های پلوپونزی» می‌آغازد. مقدمه‌ای که هابز در کتاب توسیدید نوشته، نشان می‌دهد تا چه میزان تحت ‌تأثیر نگاه تاریخی این مورخ بزرگ است. هابز می‌نویسد: «کار اصلی و درخور تاریخ، راهنمایی و قادر ساختن انسان به تدبیر حازمانه [دوراندیشانه] خود در زمان حال و تدبیر دورنگرانه امور خود در آینده است، از طریق دانش اَعمالِ گذشته...»، «طبیعت (طبیعتِ تاریخ) صرفا روایی است... ببینید که انسان فهیم چقدر می‌توانست به تجربه خود بیفزاید اگر به‌عنوان شاهدی زنده به اعمال آنان می‌نگریست و با انسان‌ها و کارهای گذشته آشنا بود؛ او تقریبا همین‌قدر می‌تواند منتفع شود، اگر آنچه را در اینجا نوشته شده است [در توسیدید] به دقت بخواند». دوره تاریخی‌گرایی هابز به علم و سیاست نو پیوند می‌خورد. برای او فلسفه سیاسی علم است.

اینک دوباره این پرسش را مطرح می‌کنیم که هابز ما را از چه می‌ترساند. دوره تاریخی‌گرایی هابز شاید تحت‌ تأثیر ترس از انسان است. تاریخ به بهترین شیوه جنایت‌های بشر را به تصویر می‌کشد. بی‌دلیل نیست که هابز کتاب «جنگ‌های پلوپونزی» را برای ترجمه برگزیده است، چراکه این کتاب نمایش واقعی جنگ‌های خون‌بار بشری است که دست همه انفعالات بشری را رو می‌کند: خشم، افتخار، غرور و... . به‌راستی در طول تاریخ انسان معاصر می‌فهمد ترسناک‌تر از انسان وجود ندارد. برای هابز توصیف یا تبیین انفعالات بشری اهمیت چندانی ندارد. او بیشتر در پی اثرگذاری و کاربست این انفعالات است. با اینکه قرن‌ها از عمر آرا و افکار هابز می‌گذرد، این اندیشه‌ها اثرگذاری و معنای خود را از دست نداده‌اند و آنچه برای بشر امروز هولناک است، همان ترسی است که بشر قرن‌ها پیش داشته است: ترس از همنوع! نکته اساسی هابز این است که ترس آدمی را بینا و غرور نابینا می‌سازد. همان چیزی که اکنون مردم ما آن را درک می‌کنند؛ آنها با چشمی بینا و نه با غروری کاذب درصددند ناخودآگاه به اراده‌ای شکل بدهند تا دولت را وادار به تصمیمی عاقلانه کنند، نه تصمیمی از روی غرور. مگر نه آنکه مردم دولت را بنا نهاده‌اند برای پرهیز از مرگ خشونت‌بار به دست همنوعان؟ اگر دولت که بر مبنای ترس شکل گرفته، نتواند از حیات‌شان در برابر خشونت داخلی و خارجی صیانت کند، به خویش‌کاری و کاربست خود عمل نکرده است.

اما آیا این ترس تن‌دادن به وضعیت خفت‌بار است؟ هابز همه انفعالات از‌جمله آوازه، افتخار، خشم و شجاعت را صورتی از غرور می‌بیند و عقل را با ترس یکی می‌داند. اما او در تعریف افلاطون از فضیلت حقیقی و کاذب به او نزدیک است. اشتراوس از قول افلاطون می‌گوید: «فضیلت کاذب فضیلت کاذب است، زیرا هدف آن خود فضیلت نیست، بلکه نمود فضیلت است، آوازه فضیلت است، و افتخاری که از آن آوازه ناشی می‌شود. فضیلت کاذب به دنبال امری باابهت و عظیم است، فضیلت حقیقی امر شایسته و درست را می‌جوید. اگر زندگی و سرنوشت انسان حقیقتا عادل را، کسی که هیچ‌ نمودی از عدالت ندارد، کسی که عدالتش پنهان است، با زندگی و سرنوشت انسان حقیقتا ناعادل، کسی که آوازه عدالت دارد و بی‌عدالتی او پنهان است، مقایسه کنیم، واضح‌ترین تصور را از تضاد میان فضیلت حقیقی و کاذب کسب می‌کنیم». در‌این‌میان، افلاطون شجاعت را به‌عنوان فضیلت شایسته ستایش می‌داند، اما در مجموع آن را در مرتبه پست‌تری از حکمت قرار می‌دهد و می‌گوید: «شجاعت والاترین فضیلت نیست -تسلط بر خود والاتر است، و والاتر از آن حکمت و عدالت است». اگر عدالت، انواع حقیقی و کاذب دارد؛ شجاعت نیز این‌گونه است. در بحران‌های سیاسی آنچه بیش از هر چیز دستاویز قرار می‌گیرد، شجاعت است. شجاعتی کاذب برای کسب آوازه و افتخار، برای راهیابی به جایگاه‌های برتر سیاسی. کسانی که بر طبل جنگ می‌کوبند، بیش از آنکه شجاع باشند، شیفته وضعیت میدان‌های جنگ‌اند. این وضعیت جنگی است که دستیابی به رؤیاهای بربادرفته را میسر می‌کند. 

هابز ما را از چه می‌ترساند؟ او ما را از آدمی می‌ترساند، از همنوعان خودمان، کسانی که در نزدیکی ‌ما نفس می‌کشند. کسانی که هرگز در میدان‌های نبرد نبوده‌اند و شجاعت فضیلت آنان نیست؛ شجاعت برایشان وسیله‌ای است برای تداوم منافع و ماندگاری در قدرت. اگر ترس را همچون هابز با عقل یکی بگیریم، ترس یعنی آمادگی برای جنگیدن به‌ وقت ضرورت، مقاومت به‌ وقت ضرورت، ایستادن کنار یکدیگر به‌ وقت ضرورت. شجاعت کاذب فضیلت نیست، دسیسه است.

* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «فلسفه سیاسی هابز: مبنا و تکوین آن» نوشته لئو اشتراوس، ترجمه یاشار جیرانی، انتشارات ققنوس استفاده شده است.