عبور از اسطوره شکست
امروز یکی از تغییرات بنیادی جامعه ایران عبور از اسطوره شکست است. جامعهای که شکستهای بسیاری را در راه آزادی و دموکراسی تجربه کرده است، ستایش از شکست، دیگر دردهایش را التیام نمیبخشد و برایش منبع الهام نیست. ادبیات ایران، رمان و شعر، مملو از احساس غنیشده از غم و شکست است.
امروز یکی از تغییرات بنیادی جامعه ایران عبور از اسطوره شکست است. جامعهای که شکستهای بسیاری را در راه آزادی و دموکراسی تجربه کرده است، ستایش از شکست، دیگر دردهایش را التیام نمیبخشد و برایش منبع الهام نیست. ادبیات ایران، رمان و شعر، مملو از احساس غنیشده از غم و شکست است. به باور اسپینوزا غم توان آدمی را کاهش و شادی آن را افزایش میدهد. اما برخلاف نظر اسپینوزا در طول تاریخ، آبشخور مردم ایران برای مبارزه، غم و اندوه بوده است. شاید از همینرو است که همواره آماده شکست بودهاند و اغراق نیست اگر بگوییم آنان مبارزه میکردند تا دوباره طعم شکست را بچشند؛ گویا نسلهای پیشین به شکست خو کرده و به آن اعتیاد پیدا کرده بودند. شکست، تودهها را واداشته بود تا برای خود و سرزمینشان مویه کنند و خود را قربانی دستهای پنهان بدانند تا از این طریق در پیشگاه تاریخ تبرئه شوند: «بیابان را سراسر مه گرفتهست./ چراغِ قریه پنهان است/ موجی گرم در خونِ بیابان است/ بیابان، خسته،/ لب بسته/ نفس بشکسته/ در هذیانِ گرمِ مه، عرق میریزدش آهسته از هر بند». شکست اینگونه منبع الهام و مبارزه شده بود. این احساس غنیشده از شکست، ثمره شکست انقلاب مشروطه و کودتای 28 مرداد است. اگر در گذشته مردم و روشنفکران شکست را پذیرفته و به آن تن دادند، بدان سبب بوده است که در سیطره غم و انفعال به سر میبردند. اما اینک جامعه ایران حدود نیمقرن است که از این مرحله گذر کرده است. پیروزی در انقلاب اسلامی ۵۷ اسطوره شکست را شکست و جامعه، شادی و توانِ شادی را تجربه کرد. انسانهایی که توانِ نشأتگرفته از شادی و توان انقلابی را تجربه کرده باشند بهندرت به دام غم خواهند افتاد. اکنون با همه انتقاداتی که مردم از انقلاب دارند، نمیتوان شک کرد که جامعه ایران هنوز جامعهای انقلابی است. جامعهای که بهسختی سرخورده میشود و دیگر میلی به اسطورهسازی از شکست ندارد. چنین جامعهای دچار انفعال نخواهد شد و به شکست خو نخواهد کرد. جامعه کنونی ایران اگرچه انقلابیون دیروز را سرزنش میکند و آنان را مسبب وضع موجود میداند، اما برای تغییر بر گرده آنان سوار است؛ چراکه در یک جامعه انقلابی بالیده و به همین خاطر از مطالبات خود دست برنخواهد داشت. با اینکه جامعه ایران مخالف انقلاب است، اما روحیه مردم آن هنوز انقلابی است. مردم درصددند به شیوه خود تغییر ایجاد کنند. به معنای دیگر انقلاب در نزد مردم شمایلی دیگر پیدا کرده است. از اینرو است که نهتنها انقلابیون دیروز بلکه اپوزیسیون نیز از درک این مردم عاجزند. نسلی که دیگر آرمانگرا نیست و به ایدئولوژی خاصی تعلقخاطر ندارد، اما برای تغییر اصرار دارد و رخدادهای سیاسی گذشته به آنان خودآگاهی سیاسی بخشیده است، هم میداند چه میخواهد و هم چه نمیخواهد. این خودآگاهی سیاسی، بازگشت به گذشته را ناممکن خواهد کرد. میتوان جامعه را در تعلیق نگه داشت، اما نمیتوان آن را به عقب بازگرداند. آگاهی فردی به آگاهی جمعی انجامیده است و این اخلاق جمعی خواهان تغییر وضعیت موجود است. به تعبیر هگل، هیچچیز در تاریخ از دست نمیرود، حتی وقایع منفی نیز به کار میآیند. این خودآگاهی ثمره ازدستنرفتن همه داراییهای مردم است؛ داراییهای منبعث از شکست و پیروزی. اینک جستوجوی آزادی و دموکراسی مرحله تکوینی خود را طی میکند؛ مرحلهای که از جنبش مشروطه آغاز و با انقلاب ۵۷ مطالبهگری آن جدی شده است. آزادی را باید ابداع کرد و به آن تحقق بخشید. آزادی مفهومی جهانشمول است و بر کسی پوشیده نیست که هر جامعهای آزادی را به شیوه تاریخی درک میکند. انسان هم در تاریخ است و هم تاریخ را میسازد. آنچه فهم از آزادی را قوام میبخشد، سیر همین آگاهی انسان است و آگاهی فرایندی است که در بستر تاریخ ذرهذره شکل میگیرد. پس کلید هر تغییر خودآگاهی است؛ خودآگاهی از وضعیتی که در آن به سر میبریم. با این نگاه تاریخی به جامعه است که میتوان گفت جامعه همواره در حال «شُدن» است. پس رخدادهای منفی نیز در ارتقای سطح آگاهی مؤثرند و حتی تجربه ناآزادی و استبداد، اندیشه و میل به آزادی را عمیقتر میکند.