تقابل با خود
ایجاد هر تغییری با عمل ممکن میشود و در هر تغییر فاعل نیز تغییر میکند. مارکس تعبیر درخشانی دارد به این مضمون: «انسان... روی طبیعت بیرونی کار میکند و آن را تغییر میدهد و از این طریق در عین حال طبیعت خود را نیز دگرگون میکند.
ایجاد هر تغییری با عمل ممکن میشود و در هر تغییر فاعل نیز تغییر میکند. مارکس تعبیر درخشانی دارد به این مضمون: «انسان... روی طبیعت بیرونی کار میکند و آن را تغییر میدهد و از این طریق در عین حال طبیعت خود را نیز دگرگون میکند. او بالقوگیهای نهفته در بطن طبیعت را فعلیت میبخشد و بازی نیروهای آن را تابع قدرت حاکم خود میسازد. ما در اینجا به اشکال اولیه و غریزی کار که در سطح حیوان میمانند نمیپردازیم... کار را در شکلی فرض میگیریم که خصیصه کار انسانی است. یک عنکبوت اعمالی را انجام میدهد که به اعمال یک بافنده شبیه است، و زنبور با ساختن خانههای مشبک لانههای خود، بسیاری از معماران انسانی را خجالتزده میکند. اما آنچه بدترین معمار را از بهترین زنبور متمایز میکند این است که معمار پیش از ساختن خانههای مشبک از موم آنها را در ذهن خود میسازد. در پایان هر فرایند کار، نتیجهای حاصل میشود که از آغاز در ذهن کارگر بوده است و بنابراین، قبلا در قالب ایده وجود داشته است». این تعبیر از مارکس آنچه را که ما در پی آن هستیم صورتبندی میکند: «ایده، بالقوگی و عمل». اگر بخواهیم این مفاهیم را به جامعه کنونی تسری بدهیم، همانطور که در نگاه مارکس، تغییر در شکل ماده با کار توسط فاعل صورت میگیرد، تغییرات بنیادی هم با عمل ایجاد خواهد شد. در واقع میتوان گفت توان بالقوهای در جامعه وجود دارد که اگر با ایدهای همدست شود، بالاخره مجال نمایانشدن پیدا خواهد کرد و آنچه موجب این میشود عمل عملگراست یا همان فاعل و کننده کار که نهتنها موجب تغییر میشود بلکه خود نیز تغییر میکند. این یک وضعیت انتزاعی نیست. اگر به جامعه ایران نگاه کنیم تغییرات ظاهری و باطنیاش آشکار است. مردم جامعه ایران، مردم یک سال گذشته نیستند. مردمیاند که تلاش کردهاند تا تغییرات سیاسی و اجتماعی پیدا کنند و با اینکه در تحقق ایدهشان کامیاب نبودهاند، اما به همان میزان که درصدد بودند این تغییر را محقق کنند، خود نیز تغییر کردهاند. به تعبیر آرنت «کسی که عمل میکند، چون همواره در میان موجودات عملورزِ دیگر و در ارتباط با آنها حرکت میکند، هیچگاه صرفا فاعل نیست بلکه همواره و در عین حال عملپذیر نیز هست. عملورزی و عملپذیری مثل دو روی یک سکهاند و داستانی که عمل آن را میسازد مرکب از فعلها و انفعالهای منتج از آن است. این نتایج بیکراناند، زیرا عمل گرچه ممکن است به عبارتی از هیچجا پدید آید اما درون محیطی جاری میشود که در آن هر عکسالعملی بدل به زنجیرهای از عکسالعملها و هر فرایندی موجب فرایندهای تازه میشود». دولتها تلاش میکنند تغییرات بیرونی را با اعمال نظم قاعدهمند کرده و آن را مطابق الگوی دولت درونی کنند. لویاتان ماهیهای کوچک را میبلعد تا آنان را هضم و درونی کند. هر دولت مقتدری چنین کاری خواهد کرد، چراکه میداند فاعلان این تغییرات در حین حرکت هم تغییر میکنند و هم در یک «سطح همسازی یا ترکیب» با امر بیرونی به چیزی بیش از خودشان تبدیل میشوند. دولتهای ایران بهخوبی اینگونه تغییرات را تجربه کردهاند. آنان دولتهای برآمده از انقلاباند که جنگ بزرگی را نیز پشت سر گذاشتهاند. پس در تجربه زیسته آنان این وضعیت و مفاهیم بهروشنی قابل درک و هضم است. اگر دولت سیزدهم در همهچیز استثناست، در این یک مورد نیز استثناست. در پی رویدادهای سال گذشته دولت برای کنترل وضعیت آن را برونسپاری کرد. اگر هر دولتی بهجز دولت سیزدهم این استراتژی را انتخاب میکرد با اینکه مورد نقد نهادهای رسمی قرار میگرفت اما میتوانست تا حدودی خودش را با جریانات اجتماعی همسانسازی کند. این امر موجب شد دولت از الگوی ثابت خود که همانا درونیسازی هر قدرتی درون خودش است عقب بنشیند. از اینرو است که دولت سیزدهم در وضعیت کنونی دچار انفعال در مواجهه با امر اجتماعی شده است و نه میتواند به تغییر به وجود آمده از سوی مردم تن بدهد و مهر تأییدی بر آن بزند و نه میتواند با حفظ باورهای خود از مردم دفاع کند. از اینرو ناگزیر است منفعلانه برخورد کند که این با ذات دولت بماهو دولت در تضاد است. دولت ناگزیر است طبق الگویی درونیسازی مخالفان خود را سازماندهی کرده و در شیوه سلسلهمراتبی آن را حذف و جذب کند. این عمل در تقابل با سطح همسازی است که جریانات اجتماعی به آن رقم میزنند. پس مسئولیت محولشده به دولت «سطح سازماندهی» است که متناظر با صورت-دولت است. در سیاست هابزی، گونهای سلسلهمراتب وجود دارد که مبتنی بر واگذاری توانهاست؛ سازمانی عمودی و هرمی که در آن توانها از پایین به بالا، از قاعده به رأس واگذار میشوند. با این تعبیر دولتی که توانایی چنین سازماندهیای را نداشته باشد ناگزیر در تقابل با خود قرار گرفته و در سطح همسازی جریانات اجتماعی حذف و از معنای وجودی خود تهی خواهد شد.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «توان عمل، آرنت با دلوز و گواتری»، سوزان ماری مکالا، ترجمه عادل مشایخی، نشر نگاه استفاده شده است.