روحانیت و مبارزه با خرافات
پیش از این درباره خرافات سیاسی و حضور آن در سیاست و سینما سخن گفتیم. خرافات دینی روی دیگر یا شاید لایه زیرین این پدیده است. سخن ما این است که خرافات دینی جنبهای مهم از منافع مادی و فشار سیاسی را در خود دارد و نمیتوان گفت که صرفا ناشی از جهالت یا سادهلوحی برخی افراد است. پرداختن به خرافات اعم از سیاسی و مذهبی یکی از ضرورتهای امروز ایران است، چراکه بازتابی در اداره امور عمومی، ارتباطات بینالملل، نظامات فرهنگی-اقتصادی و... دارد.
پیش از این درباره خرافات سیاسی و حضور آن در سیاست و سینما سخن گفتیم. خرافات دینی روی دیگر یا شاید لایه زیرین این پدیده است. سخن ما این است که خرافات دینی جنبهای مهم از منافع مادی و فشار سیاسی را در خود دارد و نمیتوان گفت که صرفا ناشی از جهالت یا سادهلوحی برخی افراد است. پرداختن به خرافات اعم از سیاسی و مذهبی یکی از ضرورتهای امروز ایران است، چراکه بازتابی در اداره امور عمومی، ارتباطات بینالملل، نظامات فرهنگی-اقتصادی و... دارد. خرافات به دلیل منفعتطلبی پدید میآید، در سایه فشار سیاسی گسترش مییابد و در زیر ظاهری از سادهلوحی خود را پنهان میکند. سادهلوحی سپری مزورانه برای پنهانکاری است. برخی سادهلوحی و عوامزدگی را اصل و خرافات را فرع بر آن میدانند؛ درحالیکه به نظر میآید منافع سخنران و بانیان چنین مراسمی اصل است و عوامزدگی فرع بر آن است. به نظرم افشای سختگیرانه ابعاد پنهان سیاسی-اقتصادی خرافات ضروری است. خرافات دینی پایه خود را بر ترس و هراس مؤمنان استوار میکند. آنان را در دوراهی پذیرش خرافه یا تردید در ایمان خویش قرار میدهد. در سطح اجتماعی نیز از همین هراس توده بهرهبرداری میکند و از آن ابزار قدرت میسازد. گفتمانی سهمگین به راه میاندازد که رقیبان را ناباور به دین جلوه دهد و آنان را بیحیثیت کند و از عرصه گفتمان دینی بیرون کند. درست در همینجاست که این هراس بر فرهیختگان غلبه میکند و سکوت پیشه میکنند.
در این میان مسئولیت اصلی با روحانیت است؛ روحانیتی که امروزه در پرداختن به این آسیب اجتماعی مسئولیت فراوان دارد. ازاینرو باید به تحلیل این قصور و به دلایل میداندادن به خرافهگرایان پرداخت. حیرتآور است که چگونه بیش از نیمقرن پیش شهید مطهری، در فضایی بسیار سنتیتر و ظاهرا «عقبماندهتر» از امروز، متهورانه و یکتنه به مبارزه با خرافات پرداخت و حماسهای در حماسه حسینی آفرید و تحریفات عاشورا را نوشت. اما صد افسوس که امروز فضای سکوت بر روحانیت حاکم شده و در برابر خرافاتی که به بنیانهای اعتقادی جوانان ضربه میزند سکوت پیشه کرده است. این یکی از پیامدهای قدرتزدگی است که با حضور در سیاست ایجاد شده است.
سیدالشهدا علیهالسلام حاقِ حقیقت و سرچشمه معرفت دینی است. هزاران هزار پند و درس زندگی در حماسه عاشورا و شخصیت آن بزرگوار نهفته و آشکار است؛ اما در این میان برخی منبریها شخصیت و شأن آن بزرگوار را به حکایات عجیب و دروغهای غریبی کاهش میدهند که پذیرش آن برای جوانان امروز و بلکه پیران و حتی اقشار مذهبی باورنکردنی است. آنهمه کرامات حسینی به پدیدآوردن موز از ستونهای مسجد توسط امام به درخواست فرزندش کاهش مییابد. یا اینکه درخواست حکمران چین از امام حسن (ع) برای پیوند سرهای بریدهشده دختر و معشوقش و... . یا اینکه یکی از این خرافهگویان که مدتی در صداوسیما میدان گرفته بود اینک در فضای مجازی درباره ضخامت یکمتری قالی سلیمان و سرعت 200 کیلومتری آن و 400 هزار صندلی طلا و نقره که بر آن قرار داشته سخن میگوید.
این خرافات به سرعت توسط صدای آمریکا و شماری دیگر از رسانهها در فضای مجازی بهصورت «ویروسی» گسترش مییابد و اسباب تمسخر و دینگریزی جوانان و مردمان میشود. کافی است به حاشیههایی که عموما توسط جوانان بر «کلیپ»های تصویری برخی معممین نوشته میشود مراجعه کنید تا عمق فاجعه را دریابید. بسیار بعید است که گویندگان چنین سخنانی خود به آن باور داشته باشند و در خوشبینانهترین حالت معمولا برای بازارگرمی و جلب مخاطب است (بخوانید برای کسب منافع مادی حاصله از این دروغهاست). البته عمدیبودن ترویج برخی از این خرافات برای دینگریزی جوانان نیز یک گزینه احتمالی جدی است. باید با چنین اباطیلی با جدیت برخورد کرد و فریب ظاهر سادهلوحانه چنین افرادی را نخورد. اینان حقهبازانی هستند که بعضا دینداری و بیدینی مردمان برایشان علیالسویه است و اغلب به منافع مادی حاصل از ترویج خرافات میاندیشند.
اما چرا روحانیت و بهویژه بخش فرهیخته یا تحصیلکرده روحانیت، عموما سکوت میکند؟ یک پاسخ ترس است؛ ترس از مورد تکفیر قرارگرفتن، ترس از ایجاد تردید نسبت به وفاداریشان، ترس از مواجهه با فشارهای سیاسی-اجتماعی. این ترسِ
«درون گفتمانی» بسیار سنگینتر از فشارهای وارده توسط گروههای غیرمذهبی است، چراکه روحانیت معمولا به دلایل سیاسی، روانی یا معیشتی محاط در جامعه مذهبی هستند. اینان معمولا سعی میکنند از مواجهه با خرافات دوری گزینند. در جمعی با یکی از روحانیون دانشگاهی دراینباره سخن میگفتم. از او بهصورت مصداقی درباره برخی از این خرافات و دروغها پرسش کردم. گفت: البته ائمه کراماتی دارند و... . به او گفتم چرا از پاسخ طفره میروید؟ من از شما درباره کرامات ائمه هدی نپرسیدم. از شما درباره این خرافات عجیب و غریب پرسیدم. باز هم از پاسخ طفره رفت و گفتوگو ادامه نیافت. بیش از آنکه از باورهای دینیاش بترسد از این میترسید که مبادا در گرایشهای سیاسیاش تردید روا داشته شود.
این را مقایسه کنید با تهور شهید مطهری در بیش از نیمقرن پیش. متأسفانه روحانیت بیش از حد درگیر فشارهای سیاسی و بازی قدرت شده و به همین دلیل است که دچار نوعی خودسانسوری در مواجهه با خرافات شده است. از اینرو قدرت گفتمانی بهتدریج به دست چنین خرافهگویان و افسانهپردازانی افتاده است که نمونههای دیگری از آن را در صداوسیما و منابر رسمی هم میبینیم. دامنه این خرافات به امداد امام زمان(ع) برای تصویب فلان آییننامه یا پنج اولویت وزارت علوم به نیت پنج تن آلعبا و... میرسد. پرسش همچنان باقی است؛ چرا روحانیت عموما در سکوت است و چرا اشکال دیگری از چنین افسانهپردازیهایی همچنان در صداوسیما و در محافل مذهبی رواج مییابد؟ سخن بر سر این نیست که معدودی از منبریها و سخنرانان مذهبی چنین خرافاتی میپراکنند، چراکه در همهجای دنیا خرافاتچیها وجود دارند، بلکه پرسش این است که چرا فضای عمومی بهتدریج به دست اینان افتاده است؟ چرا چنین خرافاتی بهصورت ضمنی مورد حمایت است؟ چرا روحانیت سکوت کرده است؟