|

التیام وجدان معذب

ژیژک در کتاب «سال رؤیاهای خطرناک» مقاله‌ای تحت عنوان «فراسوی رشک و کین» دارد که می‌تواند پاسخی باشد به سال‌ها عذاب وجدان آدم‌هایی مانند ما و بیزاری‌شان از سرمایه‌داران خیّر. او در این مقاله به‌ بهانه نقد پیتر اسلوتردایک از آینده کمونیسم می‌گوید که با مقاله بعدی‌اش «نشانه‌هایی از آینده» چفت‌وبست پیدا می‌کند.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

ژیژک در کتاب «سال رؤیاهای خطرناک» مقاله‌ای تحت عنوان «فراسوی رشک و کین» دارد که می‌تواند پاسخی باشد به سال‌ها عذاب وجدان آدم‌هایی مانند ما و بیزاری‌شان از سرمایه‌داران خیّر. او در این مقاله به‌ بهانه نقد پیتر اسلوتردایک از آینده کمونیسم می‌گوید که با مقاله بعدی‌اش «نشانه‌هایی از آینده» چفت‌وبست پیدا می‌کند. پیش از آنکه بخواهیم به مقاله «فراسوی رشک و کین» بپردازیم، بیان چند نکته خالی از لطف نیست. ژیژک این یادداشت را در انتقاد از سیستم سرمایه‌داری جهانی نوشته است؛ سرمایه‌داری‌ای که خودش را مترادف با دموکراسی می‌داند و فقط در صورتی ادامه حیات می‌یابد که ذیل سرمایه‌داری جهانی تنفس کند. البته این نوع طرز تفکر حامیان پر‌و‌پا‌قرصی از‌جمله در ایران دارد؛ طرفداران بازار آزاد که سرمایه‌داری و دموکراسی را لازم و ملزوم یکدیگر می‌دانند. انتقاد ژیژک از سرمایه‌داری و دموکراسیِ برساخته از آن در کشورش معنای عمیقی دارد که دقیقا به هدف می‌نشیند؛ اما در ایران که نه سرمایه‌داری‌اش سرمایه‌داری است و نه دموکراسی‌اش دموکراسی، این بحث‌ها جای حرف و حدیث بسیار دارد. روایت ژیژک کمی از وجدان معذب آدمیانی مانند ما کم می‌کند که نگاه منفی به سرمایه‌داران خیّر دارند؛ سرمایه‌دارانی که از پرداخت مالیات فرار می‌کنند و از طرق گوناگون دست به انباشت سرمایه می‌زنند و سپس بخش اندکی از آن را به فقرا در شکل‌های اهدای جهیزیه، کمک به تحصیل، وام‌ و سرپرستی از ایتام می‌بخشند. درصورتی‌که همه این پدیده‌های شوم از ثمرات عملکرد سرمایه‌داران و سرمایه‌داری است. عجیب نیست که برخی از احزاب سنتی حامی سرمایه‌داری در ایران از هر نامی که آوایی شبیه ژیژک دارد بیزارند، چه این آدم‌ها مارکسیست باشند و چه نباشند. آنان بیش از آنکه از مارکسیسم متنفر باشند، از آدم‌هایی متنفرند که می‌گویند بگذارید پول فقرا از طریق خودشان به خودشان بازگردد. به مقاله ژیژک و انتقاد او از پیتر اسلوتردایک بازگردیم: پیتر اسلوتردایک برای حل آنچه آدمی وسوسه می‌شود «آنتی‌نومی‌های دولت رفاه» بنامد، می‌کوشد نوعی «اخلاق مبتنی بر هدیه‌دادن» تدوین کند که ورای مبادلات بازاری محض باشد. «یادمان نرود که مسبب اصلی بحران مالی ۲۰۰۸، بخشندگان/بهره‌مندان پولدار جامعه بودند؛ اما مردم عادی هزینه لازم را برای دولت تأمین کردند تا ثروتمندان را از مخمصه رها کنند (نمونه بارز در اینجا برنارد مداف است که نخست از راه‌های غیرقانونی میلیاردها دلار به جیب زد و سپس نقش داوطلبی سخاوتمند را بازی کرد که میلیون‌ها دلار به انجمن‌های خیریه و نظایر آنها هبه می‌کند). در ثانی، ثروتمندشدن در فضایی بیرون از دولت و اجتماع روی نمی‌دهد؛ بلکه (بنا به قاعده) مستلزم فرایند خشونت‌بار تصرف و تملک اموال است که حق مالکیت بهره‌مندان پولدار را از بیخ و بن زیر سؤال می‌برد؛ مالکیت بر ثروتی که آنها می‌توانند در بعضی مواقع سخاوتمندانه به جامعه هبه کنند». نکات مهمی در مقاله ژیژک وجود دارد؛ اما این یکی وضعیت موجود ما را بیشتر عیان می‌کند. بر کسی پوشیده نیست که بسیاری در ایران با حضور در دولت به مال و مکنتی رسیده‌اند و طرفه آنکه این ثروت انباشته را حق مسلم خود می‌دانند و گاه بدون هیچ پرده‌پوشی در مقام منتقد و اپوزیسیون هم ظاهر می‌شوند و از مردم و اعتراضات آنان تا جایی که خطرآفرین نباشد، دفاع می‌کنند. این سرمایه‌داران که از طیف‌های گوناگون جامعه و جریان‌های سیاسی موجود برخاسته‌اند، دولت‌های رقیب را مسبب مشکلات می‌دانند و به آنها حمله می‌کنند و از مواجهه با دولت‌های متبوع یا نزدیک به خود پرهیز می‌کنند و در این میانه معلوم نیست این‌همه سرمایه‌دار ناکارآمد از کجا به این فرصت‌ها دست پیدا کرده‌اند؛ اما آنچه عیان است، این است که خلق این مخلوقات یک‌شبه صورت نگرفته است؛ بلکه روند دیرپایی وجود داشته که اینک با خشونت بیشتری ادامه دارد. تداوم این خشونت‌ها فشار بیش از حد به طبقه کارگر و طبقه متوسطی وارد می‌آورد که فقط پوسته‌ای از آن باقی مانده و در حجاب منزلت پنهان شده است؛ وگرنه طبقه متوسط نه به‌ اندازه طبقات فرودست؛ اما تا حد بسیاری در مضیقه مالی و فقر قرار دارد. آنچه بیش از هر چیز شگفت‌انگیز است، درهم‌آمیزی سرمایه‌داران با دولت‌ها و سرمایه‌داری با دولت‌هاست. طرفه اینکه دولت‌ها در این میان دست بالا را ندارند و با اینکه اغلب این سرمایه‌داران از قِبل دولت به جاه و مال رسیده‌اند، نه‌تنها در خدمت دولت نیستند؛ بلکه به‌ هنگام ضرورت دولت‌مداران را رها خواهند کرد. طرفداران سرمایه بر این باورند که بسیاری از مفاهیم مانند «سرمایه» حد و مرز ندارند و ازاین‌رو زمانی سرمایه را متضمنِ صلح و ثبات و آرامش می‌دانستند و در رسانه‌های بازارمحور خود به تأیید بازار آزاد و انباشت سرمایه دامن می‌زدند. اینک که این طرز تلقی به بی‌ثباتی اقتصادی و به‌ تبع آن آشوب اجتماعی انجامیده است، بی‌مرزبودنِ سرمایه سویه دیگر خود را نشان می‌دهد. اگر سرمایه مرز ندارد، سرمایه‌دار ایرانی نیز مرزی برای خودش قائل نیست. بی‌دلیل نیست دولت‌هایی که در خدمت سرمایه بودند، بدون هیچ‌ پرده‌پوشی در این فرایند مستحیل شده‌اند. در این اوضاع، دولت و جریان‌های سیاسی موجود کشور به ‌دشواری می‌توانند مردم را خطاب قرار دهند؛ چراکه هم خود و هم مردم بر این شکاف عمیق وقوف کامل دارند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها