|

بی‌قدرتی، عصیان و تعلیق امید

گویی سایه سنگین رنج و مرارت و خشونت از سر خاورمیانه دورشدنی نیست. دست‌کم در 70 سال گذشته کشورهای فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و... بخشی از تاریخ خود را با خشونتی مستمر و ادامه‌دار (و گاهی فزاینده) سر کرده‌اند.

گویی سایه سنگین رنج و مرارت و خشونت از سر خاورمیانه دورشدنی نیست. دست‌کم در 70 سال گذشته کشورهای فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و... بخشی از تاریخ خود را با خشونتی مستمر و ادامه‌دار (و گاهی فزاینده) سر کرده‌اند. این خشونت‌ها که یا در پی جنگ‌های بین‌کشوری یا خشونت‌ها و منازعات داخلی ایجاد شده، به ازبین‌رفتن صدها هزار شهروند و آوارگی و بی‌خانمانی میلیون‌ها شهروند و نابودی توان تولید و زیرساخت‌های انسانی و اقتصادی این کشورها منجر شده است. و بوالعجب آنکه این آوارگی و بی‌پناهی در فرایندی خنثی‌کننده توسط هژمونی رسانه‌ای به «بی‌جاشدن» تعبیر می‌شود. اما آنچه این روزها در غزه می‌گذرد، دست‌کم از دو جهت و از دریچه چشم من متفاوت و قابل توجه است:

یکی اینکه مردم بی‌پناه غزه این سطح از خشونت عریان و بی‌رحمی کم‌‌سابقه را در حالی تحمل می‌کنند که به زعم بسیاری پیش از این نیز با ستمی مداوم و حس ناامنی از سوی رژیمی اشغالگر با دو ویژگی استبداد ایدئولوژیک و نژادپرستی افراطی مواجه بوده‌اند. در همه این دوران نه تنها فرصت‌های زیست انسانی و برخورداری از امنیت و رفاه و تعلق سرزمینی را از دست داده‌اند بلکه حتی از هویت ملی هم محروم مانده‌اند. بدین‌سان که نه در سرزمین مادری خود فرصتی برای زندگی و بهبود یافته‌اند و نه حتی اگر گروهی کوچک از آنها فرصتی برای مهاجرت داشته‌اند، کسی هویت آنها را به عنوان شهروند فلسطینی به رسمیت شناخته است چراکه در قاموس بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی هویت فلسطینی وجود نداشته است! به زبانی کوتاه، علاوه بر خشونت مستمر، ازبین‌رفتن امید و فرصت‌های حداقلی برای بهبود و نابرخورداری از حقوق اولیه شهروندی و حس فرودستی، زیادی‌بودن و به رسمیت شناخته‌نشدن هم در سرزمین مادری و هم در سایر سرزمین‌ها همواره همراه آنها بوده است. این وضعیت به شکل‌گیری شهروند عاصی (و شدیدا عاصی) منجر شده که خروش برای به‌هم‌زدن تعادل تحمیلی موجود از سوی مردمی که چیزی برای ازدست‌دادن ندارند، کمترین واکنش انسانی و اجتماعی ممکن و تنها راه ممکن به شمار می‌رود.

نکته دوم اینکه کشورهای مسلمان و به‌ویژه خاورمیانه در هیچ دورانی از تاریخ خود تا این سطح با دوگانگی، چه ذهنی و معرفتی و چه عینی و واقعی مواجه نبوده‌اند. گویی امروز وقتی از خاورمیانه سخن می‌گوییم، از دو جهان متفاوت در دو پاره بسیار دور از تاریخ مواجهیم. اینکه درست در روزهایی که بخشی از کشورهای خاورمیانه از اروپایی‌شدن خود در آینده نزدیک سخن می‌گویند و از قضا این کشورها هم مسلمان و عرب هستند، گروهی از ساکنان هم‌تبار و هم‌کیش آنها در غزه سیاه‌ترین روزهای زندگی خود در 70 سال گذشته را تجربه می‌کنند بسیار قابل‌تأمل و تأثربرانگیز است. اینکه در دورانی که کشورهای مسلمان حاشیه خلیج فارس، مدیترانه (ترکیه) و جنوب و شرق آسیا (اندونزی و بنگلادش) با رشد اقتصادی بالا و افتخارات پیاپی در صنعتی‌شدن و رشد اقتصادی بالا و مستمر از بلندپروازانه‌ترین گام‌های تاریخ خود سخن می‌گویند، چگونه می‌توان رنج و مرارت بی‌پایان مردم بی‌پناه غزه را فهمید؟ آن حس موفقیت و افتخار بی‌انتها با این نابودی و کشتار گسترده نسلی، آوارگی، خانه‌به‌دوشی و محرومیت از اولیه‌ترین نیازهای انسانی یعنی حس امنیت برای ماندن، خوراک، پوشاک و آب و سرپناه را چگونه می‌توان در کنار هم فهمید؟ در سویی برخورداری و رفاهی که سر به آسمان می‌ساید و به درآمد سرانه‌ای بیش از صدهزار دلار در سال رسیده و در سویی که سایه سیاه خشونت و مرگ بیش از هر زمان دیگری بر سر مردمی از همان تبار و در همسایگی دیوار به دیوارشان سنگینی می‌کند و در یک هفته بیش از 500 کودک و خردسال با خشن‌ترین روش‌ها قربانی می‌شوند، بخشی از دوگانگی پیش‌گفته است.

اما به زعم من قربانی اصلی این خشونت بی‌پایان از‌بین‌رفتن امید به توسعه، صلح و بهبود ‌یا تعلیق مستمر و دور از دسترس شدن فردایی بهتر و برخوردار از امنیت، نه فقط برای مردم فلسطین بلکه حتی برای بسیاری از شهروندان عرب مسلمان در همسایگی آنهاست. حتی آنها که تجربه جنبش‌های اجتماعی و بهار عربی در سال‌های اخیر را تجربه کرده‌اند، امروز بیش از گذشته از همگرایی اقتصادی و همکاری و حمایت‌های بین ملت‌ها ناامید و از وضعیت پاندولی خود میان امید و بی‌قدرتی و خشونت 

خسته و رنجور شده‌اند.

قربانی اصلی، عدالت و آزادی و حقوق شهروندی در میان میلیون‌ها شهروند ستم‌دیده در یمن و غزه و افغانستان‌ است که جایگزین همکاری‌های انسانی مؤثر، معنادار و رهایی‌بخش دولت‌های منطقه، رقابت‌ها و ستیز ایدئولوژیک و فرصت‌طلبانه ‌ شده است. قربانی اصلی شهروند خاورمیانه است.