سازمان برنامه و بودجه دگردیسی یا انحلال؟
دیرگاهی سازمان برنامه و بودجه در ایران محوریت امر شناخت را در نظام برنامهریزی کشور عهدهدار بوده است. شمار کارشناسان حرفهای شاغل در سازمان، برتری فکری این سازمان را در مقایسه با دستگاههای دولتی محقق میکرده است؛ اما امروزه وضعیت دگرگون شده است؛ یعنی دستگاههای حکومتی از وزارت اقتصاد گرفته تا وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و از وزارت بهداشت تا کشاورزی از نظر نیروهای کارشناسی در حوزه بخشی خود بر سازمان برنامه و بودجه پیشی گرفتهاند.
دیرگاهی سازمان برنامه و بودجه در ایران محوریت امر شناخت را در نظام برنامهریزی کشور عهدهدار بوده است. شمار کارشناسان حرفهای شاغل در سازمان، برتری فکری این سازمان را در مقایسه با دستگاههای دولتی محقق میکرده است؛ اما امروزه وضعیت دگرگون شده است؛ یعنی دستگاههای حکومتی از وزارت اقتصاد گرفته تا وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و از وزارت بهداشت تا کشاورزی از نظر نیروهای کارشناسی در حوزه بخشی خود بر سازمان برنامه و بودجه پیشی گرفتهاند. اما تحول مهمتری نیز رخ داده است و آن اینکه سازمان مدنی-تخصصی بخش خصوصی از نظر صلاحیت حرفهای و دانش تخصصی از دستگاههای دولتی و از سازمان برنامه پیشی گرفته است؛ یعنی هرمی که در رأس آن سازمان برنامه، دستگاههای دولتی و سپس بخش خصوصی بوده، کاملا واژگون شده است؛ به گونهای که در رأس این هرم سازههای تخصصی بخش خصوصی، دستگاههای دولتی در میانه و سازمان برنامه در قاعده این هرم قرار گرفته است. بهاینصورت دیگر نمیتوان از صلاحیت حرفهای و انحصاری این سازمان برای برنامهریزی سخن گفت. این موضوع نه ربطی به استعداد و توانایی فکری کارشناسان این سازمان دارد و نه حتی به انگیزههای آنان؛ بلکه دلیل سادهتری دارد و آن اتصال دانش به ثروت در بخش خصوصی و گستردگی دامنه دانشهای گوناگون، پیچیدگی دانشها و شمار اندک کارشناسان برنامه و بودجه کشور در قیاس با شمار نیروی کارشناسی بخش خصوصی است.
چنین تحولی نیاز به سازمان برنامهریزی را به کلی انکار نمیکند؛ اما روشهای فعلی آن را متحول میکند. بیشازپیش نیاز به اندیشهورزی درباره روش برنامهریزی ضروری است. جان کلام این است: «تحقیق و توسعه ملی برای برنامهریزی را در بخش غیردولتی پشتیبانی و از آن برای برنامهریزی عمومی بهرهبرداری کنید». اساسیترین وظیفه شما تبدیل دانش به عمل است. نظریه برنامهریزی در انتزاعیترین سطح خود تبدیل شناخت به عمل است. شاخهها و شعبههای دانش برنامهریزی از اقتصاد گرفته تا راه و شهرسازی، از سلامت تا صنعت در همین «پارادایمِ» تبدیل شناخت به عمل حرکت میکنند. سازمان برنامه و بودجه بهمثابه عالیترین اقتدار برنامهریزی نیز باید وظیفه خود را مدیریت دانش عمومی (که در کشور تولید میشود) بداند. نهادینهکردن سازوکارهای مدیریت دانشهای گوناگون در کشور برای بخش عمومی وظیفه اصلی این سازمان است. بخش مهمی از این دانشها را میتوان در بخش دولتی تبدیل به برنامه و پروژه کرد. بخش مهمی را میتوان تبدیل به مقررات کرد. بخش مهمی را در قالب آموزش به هاضمه دستگاه اداری وارد کرد. حتی اجرای بخشهایی از این دانش را در بخش عمومی میتوان به بخش مدنی سپرد. سازمان برنامه نیازمند «تیم»های کارشناسی تبدیل دانش به برنامهریزی عمومی است. این، یک تحول بنیانی در ساختار برنامهریزی عمومی در ایران و نظام کارشناسی آن است. در مقاله «انقلاب چهارم صنعتی و دگرگونی حکمرانی» که در مجله «مطالعات میانرشتهای» وزارت علوم منتشر شده است، به تفصیل این معنا را توضیح دادهام و علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه کنند. در اینجا به اختصار میگویم که نظام برنامهریزی و حکمرانی بر اثر فناوریهای دگرگونکننده به گونهای دچار تحولی پارادایمی شدهاند که به کاهش هرچه بیشتر دیوانسالاری دولتی منجر میشود. طبقه جدیدی در این عرصه پدید آمده است و آن هم «کارآفرینان بخش عمومی دیجیتال» هستند که با تسلط بر کسبوکارهای جدید میتوانند جایگزینی برای خدمات بخش دولتی باشند. این طبقه جدید رقیب دیوانسالاری است و میتواند بهتدریج عرصه را بر دیوانسالاری دولتی تنگ و تنگتر کند و در برخی موارد آن را از سودمندی و کارآمدی بیندازد.
...همچنین الگوی برنامهریزیهای پسینی و کارآفرینانه را در بخش دولتی ترویج کرده و ساختارها و نیروی انسانی را در بخش برنامهریزی کاهش دهد. الگوی تأمین منابع خُرد را در ارائه خدمات دولتی گسترش دهد و از صرف هزینههای انبوه جلوگیری کند.
امروزه فاوا (فناوری اطلاعات و ارتباطات) شماری از فناوریهای دیگر را دامن زده که شناخت معطوف به برنامهریزی را گسترش داده است. شناختِ معطوف به برنامهریزی نهفقط از انگیزههای اساسی انسان؛ بلکه از فاوا به دست میآید. فاوا با گسترش شمار وسیعی از فناوریها و ابزارکها و برنامکها (اپلیکیشن) رابطه شناخت و عمل را دگرگون کرده است. اینکه آیا عمل را به گونهای گسترش داده است که توازن رابطه شناخت و عمل تغییر کرده یا حتی عمل را بهعنوان متغیری اساسی در شناخت مطرح کرده است، قابل بحث و بررسی است.
در چنین صورتی ما شاهد نوعی پراگماتیسمِ فاوا محور در شناخت هستیم؛ یعنی این عمل فناورانه است که شناخت برنامهریزی را در پی خود میکشد. شناخت در پی فناوری افسارگسیخته روان است و فناوری نیز به نوبه خود تابع نوآوریهایی برنامهناپذیر است. سازمان برنامه و بودجه بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارد که یا خود را با وضعیت جدید انطباق دهد و روشهای خود را دگرگون کند یا اینکه صرفا در نقش دبیرخانهای «جمعبندیکننده» و منفعل (passive) عمل کند که عملا تفاوتی با انحلال این سازمان نخواهد داشت.