نگفتم سیاهدانه است؟
میگویند در زمانهای قدیم که شهرها دیوار و دروازه داشته، تاجری کهنهکار با کاروان بار امتعه و اشربه با تفتیش دروازهبان شهر مواجه شده و مورد مؤاخذه برای بار یکی از اشتران که پودر سیاهرنگی بوده قرار گرفته است. به تاجر میگوید چه چیز حمل میکنی؟ تاجر میگوید سیاهدانه! محتسب میگوید این مثل سیاهدانه نیست، بلکه شبیه باروت است. از تاجر انکار و از نگهبان اصرار؛ سرانجام محتسب میگوید آن را برای آزمایش امتحان میکنم. تاجر قبول میکند و دروازهبان قسمتی از پودر را آتش میزند و دود و انفجار آن بالا میرود. تاجر بلافاصله میگوید مگر من نگفتم که سیاهدانه است.
میگویند در زمانهای قدیم که شهرها دیوار و دروازه داشته، تاجری کهنهکار با کاروان بار امتعه و اشربه با تفتیش دروازهبان شهر مواجه شده و مورد مؤاخذه برای بار یکی از اشتران که پودر سیاهرنگی بوده قرار گرفته است. به تاجر میگوید چه چیز حمل میکنی؟ تاجر میگوید سیاهدانه! محتسب میگوید این مثل سیاهدانه نیست، بلکه شبیه باروت است. از تاجر انکار و از نگهبان اصرار؛ سرانجام محتسب میگوید آن را برای آزمایش امتحان میکنم. تاجر قبول میکند و دروازهبان قسمتی از پودر را آتش میزند و دود و انفجار آن بالا میرود. تاجر بلافاصله میگوید مگر من نگفتم که سیاهدانه است.
حکایت مباحثهگران امروز ما، حکایت همان سیاهدانه است که طرفین مباحثه، کاری به حرف و سؤال طرف مقابل ندارند و حرف خودشان را در جواب تکرار میکنند و البته این یک تکنیک تبلیغاتی مباحثه است که حرف خود را به کرسی بنشانند. مصداق این موضوع مکاتباتی است که بین دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی و مدیرمسئول روزنامه «شرق» در جریان است. اگر به سه یا چهار نامه متبادله نگاه کنیم، میبینیم که طرفین کاری به سؤال طرف مقابل نداشتهاند، گویی از مکاتبه قبلی خود رونوشت تهیه کردهاند و آن را مکرر میفرستند. یک طرف میگوید شما غربزده هستید و اصلاحطلبان برنامه و ظرفیت برای اصلاح ندارند و طرف دیگر میگوید شما اصولی نمیاندیشید و حرفهای خود را تکرار میکنید.نمیخواهم به جزئیات مباحثه وارد شوم، اما انگزدنها گاه به خود انسان بازمیگردد. برای مثال، اگر طرف مقابل غربگراست، ذکر عنوان «دکتر» در امضای فرد، یعنی اصطلاحاتی که اصلا غربی است و در فارسی و دوره اسلامی واژههایی مثل حکیم، آخوند و میرزا داشتهایم، خود نشانه غربگرایی نیست؟ «کت و شلوار» آیا جامه غربی نیست که میپوشیم؟ این را عرض میکنم که یادمان باشد وقتی انگشت اشاره را به سمت کسی نشانه میرویم، چهار انگشت دیگر دست به سوی خودمان نشانه رفته است. البته که این موضوع و این انگشت اشارهها کلا برای منکوبکردن و انگزدن به افراد است و نه برای تحری حقیقت و پیداکردن راه برونرفت از مشکلات. در این میان، حرف دبیرکل مؤتلفه که میگوید اصلاحطلبان ظرفیت حل مشکلات را ندارند درست است، اما تمام حقیقت نیست. حقیقت آن است که نهتنها اصلاحطلبان بلکه سایر گروههای سیاسی چپ و راست ازجمله مؤتلفه و سایر دستاندرکاران سیاسی و اجرائی کشور فاقد چنین ظرفیتی هستند و چنانچه به کلام ریاست مجلس که میگوید ما باید تصمیمات مهم و سخت بگیریم دقت کنیم، صدق این عرایض معلوم میشود و نشانه آن هم برنامه هفتم توسعه است که در آن از تصمیمات مهم و سخت آثاری نمییابیم. حال از ظرفیت حل مشکلات میگذریم و به درجه پایینتری نزول میکنیم. آیا ظرفیت طرح مشکلات و چالشهای کشور در گروههای سیاسی و مسئولان کشور وجود دارد. آیا چنین نیست که دستاندرکاران و مدعیان اجرائی و سیاسی مسائل را میشنوند ولی میگویند انشاءالله گربه است؟ اگر واقعا برای ایران و مردم ایران دل میسوزانیم و مدعی رسالت برای پیشرفت ایران و حقیقتگویی هستیم، باید در سه مرحله حرف خود را بیان کنیم؛ زیرا نوشتن نامه و ادعای خود خوببودن و بدبودن دیگری برای سرزمین ایران و ملت ایران چندان شایسته کسانی که مدعی دینداری یا روشنفکری دینی یا حتی بیدینان و دگراندیشان نیست. این سه مرحله عبارتاند از تشخیص مشکلات و شرایط روز کشور و چالشهای موجود در سرزمین ایران، انتخاب سیاست کلان در رابطه با دیگر کشورها و نهایتا ارائه راهحل برای آنها به همراه تنگناهایی که از قبل اجرای راهحلهای پیشنهادی برای مردم ایجاد میشود. واضح است که در آنچه بیان میشود نباید بنبست تصور شود. با کمال تأسف، بیانات اخیر آقای نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت آقای روحانی که گفته است ما بلد نبودیم با تحریم کشور را اداره کنیم و به همین سبب درصدد رفع تحریمها بودیم، حکایت از بنبستی در اندیشه است. اولا مگر در زمان تحریم، شما مسئولیت نگرفتید؟ اگر بلد نبودید و کار را پذیرفتید، خیانت کردهاید؛ زیرا مگر برای رفع تحریمها خوابنما شده بودید؟ و مگر فقط رفع تحریمها در دست شما بود و طرف مقابل تحریمکننده به حرف شما عمل میکرد؟
همانطور هم دیدیم که با تمام زحمات مذاکرهکنندگان که سند برجام امضا شد (و اسرائیل و تندروهای آمریکا همراه تندروهای داخلی هماهنگ با هم با آن مخالفت میکردند) آمریکا یکطرفه از آن خارج شد. پس به چه دلیل آقای روحانی قول رفع همه تحریمها را در مبارزات انتخاباتی داد؟ این نیست که اداره کشور در زمان تحریمها ممکن نباشد. البته با مدعیانی که ادعای اداره کشور در شرایط فعلی را دارند نیز حرف فراوان است. اینکه در تحریم باشیم و در سیاست داخلی به سوی تقویت آن بخش ظواهر نامطلوب لیبرالیسم برویم و کالای کشور را ارزانتر یا به نحو تهاتری با کالای نامرغوب و اجباری صرف کنیم و ارز ذیقیمت کشور را که خون اقتصاد کشور است، با تخصیصهای نادرست مثل خرید دستگاه تولید و بستهبندی چای که در کشور ساخته میشود، مصرف کنیم و نهادههای کشاورزی را وارد نشده به مردم بفروشیم و افتخار کنیم که روزانه 120 میلیون لیتر بنزین میسوزانیم و میتوانیم تولید کنیم و چشم بر چالشهای اساسی کشور ببندیم و هیچ راهحلی نداشته باشیم، نامش اداره کشور نیست و ظاهرا فقط آقای نوبخت نیست که اعتراف به ناتوانی در اداره کشور را کرده است. حال امیدواریم نهتنها هیئت مؤتلفه بلکه دیگر گروهها و هیئتها این توانایی و شجاعت را داشته باشند که چالشهای کشور را بشمارند و اگر نوع چالشها برای آنها مبهم است، برخی از این چالش را با علم اجمالی ناقص اینک برمیشمارم تا بگویند آیا آنها را بهعنوان چالش قبول دارند یا خیر و آیا میتوانند آنها را کامل کنند و در نهایت اگر اینها را به نام چالش کشور قبول ندارند، بگویند آیا اصلا ایران با چالشی روبهرو هست و اگر هست کدامین هستند. امید دارم بهخاطر نقص این فهرست، بر این کمدانش خردهگیری نشود.
1- چالش بدمصرفی آب بهویژه در کشاورزی بر عهد قدیم
2- چالش استخراج مداوم آب با کفشکنیهای مکرر از چاهها و عمیقشدن آنها در حد 400 متر و در شرف بیآبشدن چاهها و انقراض کشاورزی وابسته به آب چاهها
3- چالش نشست زمین در بسیاری از استانهای کشور
4- چالش نبود الگوی درست کشاورزی و واردات 30 میلیون تن محصولات کشاورزی
5- چالش ناترازی مصرف برق و انرژی
6- چالش کاهش استخراج گاز و ناترازی با مصرف و عدم امکان صادرات گاز
7- چالش عدم شفافیت عملکرد بانکها و بانک مرکزی در تخصیص ریال و ارز به گیرندگان
8- چالش بدهی دولت به بخش خصوصی ازجمله به نقل از وزیر نیرو بدهی صد هزار میلیارد تومانی این وزارتخانه
9- چالش صندوقهای بازنشستگی و تعهدات دولت
10- چالش پرداخت بهره برای سرمایهگذاران کلان در حساب بانکها
11- چالش تمرکز ثروت در کلانشهرها و ادامه محرومیت نقاط محروم
12- چالش قربانیشدن سالانه 20 هزار نفر در حوادث جادهای و صد هزار نفر مجروح و مصدوم
13- چالش مهاجرت نخبگان ازجمله پزشکان (به تصدیق آقای دکتر مرندی)، پرستاران، خلبانان، نرمافزارنویسان و اخیرا کارگران ماهر
14- چالش هوای آلوده در شهرها و دیگر نقاط کشور
15- چالش ازبینرفتن جنگلها
16- چالش وجود فاضلابها و پسابها و پسماندهها در کشور که روز به روز بیشتر میشود.
آیا فکر میکنیم با «جهاد تبیین» این چالشها درست میشود؟ جهاد تبیین برای تبیین اطلاعات درست و ثمربخش است، نه روکش چالشها.
17- چالش تورم و کمشدن دائمی قدرت خرید مردم
18- چالش مسئله حملونقل بار و مسافر در کشور
19- چالش موضوع دانشگاهها در کشور و آموزش و پرورش و تربیت نسل جوان
20- چالش اینترنت و سود 30 هزار میلیارد تومانی فیلترشکنها و آینده اینترنت آزاد بدون امکان فیلترینگ.
آیا گروههای سیاسی و اجرائی، معترف به این چالشها و بسیاری دیگر از چالشهایی که در حوصله این نوشته نیست، هستند و اگر هستند راهحل آنها چیست؟ گمانم پاسخی ارائه نشود.