|

نظام کیفر یا پاداش

حقوق فقط در ظاهر نظام کیفر و عقوبت و تنبیه است. اگر کسی جرمی مرتکب شود، کیفر می‌بیند. اگر کسی پیمان‌شکنی کند، تنبیه می‌شود و باید آن را جبران کند. این خصلت حقوق بیشتر دیده می‌شود؛ چون استثناست.

حقوق فقط در ظاهر نظام کیفر و عقوبت و تنبیه است. اگر کسی جرمی مرتکب شود، کیفر می‌بیند. اگر کسی پیمان‌شکنی کند، تنبیه می‌شود و باید آن را جبران کند. این خصلت حقوق بیشتر دیده می‌شود؛ چون استثناست. هر اندازه هم روند آمار جرائم رو به بالا باشد، مثل شرایط کشور، یا هر اندازه پیمان‌شکنی و سرپیچی از تعهدات زیاد باشد، که سال‌هاست آمار آن در کشور روند افزایشی دارد؛ اما باز هم به نسبت، تعداد انسان‌هایی که جرمی مرتکب نمی‌شوند و بر عهد و پیمان خود با دیگران پایبندند، اندک است. سویه یا خصلت دیگر مهم‌تر حقوق که از چشم‌ها پنهان می‌ماند، این است که حقوق، نظام پاداش است. شاید برشمردن چنین خصلتی برای حقوق کمی غریب و دور از ذهن به نظر برسد. ما کیفرها و تنبیه‌هایی را که قوانین و مقررات تعیین کرده‌اند، می‌بینیم. یا خود دچار آنها می‌شویم یا خبرهایش را می‌خوانیم که فلانی را به خاطر دزدی یا خیانت در امانت یا چک بی‌محل و صدها جرم دیگر مجازات کرده‌اند. یا خانه کسی را برای پرداخت بدهی‌اش به دیگری به حراج گذاشته‌اند. اما پاداش حقوق چنین آشکار و روشن نیست؛ زیرا به اندازه‌ای ساده است و در زندگی روزمره ما روان و جاری می‌تواند باشد که از فرط حضور نمی‌توانیم آن را ببینیم و احساس کنیم! چیزی مثل هوا! اگر در جامعه قانون بر‌اساس حاکمیت مردم نوشته شود، نه تثبیت و توسعه منافع گروهی و قدرت‌های پنهان و آشکار مافوق، اگر قوانین درست و به‌دقت اجرا شوند، اگر در اجرای قانون تبعیض نباشد، اگر عرف‌ها و سنت‌های مردم پاس داشته شوند و مقابله با مردم در دستور کار قرار نداشته باشد، اگر از دادگاه‌ها عطر عدالت به مشام برسد و... می‌توانیم بگوییم در جامعه حقوق و نظم حقوقی حاکم است. نتیجه چنین وضعیتی به‌سادگی معلوم است. در چنین جامعه‌ای انسان‌ها زندگی کریمانه‌ای دارند و می‌توانند با آرامش و بدون «اضطراب» زندگی کنند؛ امروز و فردای‌شان روشن است و اسیر «معما»های متعدد نیستند که آنها را سردرگم و بلاتکلیف کرده باشند؛ همه چیزشان در معرض «مداخله» قدرت‌ها نیست تا مجبور باشند برای ساده‌ترین چیزهای یک زندگی عادی دشوارترین و پیچیده‌ترین مسیرها را طی کنند و مانند «رعیت» چشم به دست ارباب‌‌ها داشته باشند. بیمی از ستم کمتر دارند که عدالت حاکم است. آن‌طور زندگی می‌کنند که خود می‌پسندند و آزادی مقهور داغ و درفش نیست و... . اینها همه همان پاداش‌هایی هستند که حضور و غلبه و حاکمیت «حقوق» به طور طبیعی به زندگی عمومی سرازیر می‌کنند. این است که می‌توانیم حقوق را به‌عنوان نظام پاداش تلقی کنیم؛ پاداش‌هایی که وجود آنها مشروط به وجود یک نظم حقوقی کارآمد و انسانی و عادلانه و بدون تبعیض است. در چنین شرایطی جامعه نیز بر زمینه نظم پایدار عقلانی و مشروع بر سر سازگاری با نظام حقوقی بوده و آن را به طور خود‌به‌خودی ارتقا می‌بخشد و موجب ارتقای شاخص‌های سعادتمندی می‌شود. اگر نظم حقوقی حاکم نباشد، طبعا آنچه به‌عنوان پاداش‌های نظم حقوقی می‌نامیم، نیز در جامعه پدیدار نمی‌شود. در وضعیتی که در آن پاداش‌های حقوقی خلق نشوند، فقط بخش کیفر و عقوبتی توسعه پیدا می‌کند که بدون رعایت اصول حقوقی و قانون و عدالت و انصاف متکی بر زور پیش می‌رود. در چنین میدانی دست بالاتر از آن زور بیشتر است و هر زمان کسی برنده این مسابقه بی‌قاعده است. قانون به سطح دستاویزی تنزل پیدا می‌کند که برای توجیه رفتارها استفاده می‌شود. جامعه از آنچه به‌عنوان حقوق و قانون گفته می‌شو،د خیری نمی‌برد؛ زیرا این درک را دارد که این کلمات به واژگانی تهی از معنا و مفهوم بدل شده‌اند که واقعیت پیدا نمی‌کنند. فقط به وسایلی برای ربودن قدرت از دست رقیب و توسعه تسلط بر منابع به کار گرفته می‌شوند. اینجاست که جامعه دیگر سازگاری و همراهی نمی‌کند و هر تبلیغی اثر خود را از دست می‌دهد. وقتی نظام حقوقی دچار اختلال شده و نتواند منشأ خیر و مولد پاداش عمومی باشد، نظام کیفر منشأ تولید خیر  نخواهد بود.