|

پایان عصر خردگرایی؟

‌‌بن‌بست سیاسی‌ای که دولت و جناح‌های سیاسی در آن گرفتار شده‌اند و لاینحل به نظر می‌رسد، چیزی نیست مگر تغییر پارادایم. دولت و نهادهای وابسته به آن و دیگر نهادهای رسمی که وابستگی‌ای به دولت ندارند، اعتنایی به این تغییر پارادایم ندارند و می‌اندیشند این دوره نیز همچون دوره‌های دیگر به پایان خواهد رسید و بیش از هر چیز باید سیاست صبر و انتظار را پیشه کرد. البته این رویکرد چندان جای تعجب ندارد؛ چراکه دولت سیزدهم و جناح‌های وابسته که متأثر از تفکرات جبهه پایداری هستند، چندان به واقعیت موجود جامعه گردن نمی‌نهند.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

‌‌بن‌بست سیاسی‌ای که دولت و جناح‌های سیاسی در آن گرفتار شده‌اند و لاینحل به نظر می‌رسد، چیزی نیست مگر تغییر پارادایم. دولت و نهادهای وابسته به آن و دیگر نهادهای رسمی که وابستگی‌ای به دولت ندارند، اعتنایی به این تغییر پارادایم ندارند و می‌اندیشند این دوره نیز همچون دوره‌های دیگر به پایان خواهد رسید و بیش از هر چیز باید سیاست صبر و انتظار را پیشه کرد. البته این رویکرد چندان جای تعجب ندارد؛ چراکه دولت سیزدهم و جناح‌های وابسته که متأثر از تفکرات جبهه پایداری هستند، چندان به واقعیت موجود جامعه گردن نمی‌نهند. با تساهل می‌توان گفت نگاه آنان به سیاست بیش از آنکه عمل‌گرایانه یا نشئت‌گرفته از واقعیت‌های سیاسی اجتماعی موجود باشد، مبتنی بر نگاه ایدئولوژیک آنان است. از همین منظر است که اگر تغییر پارادایمی در جامعه صورت بگیرد، دولت و جناح‌های وابسته به آن چندان اعتنایی نخواهند داشت و قویا باور دارند که قادرند با سیاست صبر و انتظار، همچون پدری که تنبیه، سرزنش و تشویق می‌کند، جامعه را همچون خمیر به شکل اول خود بازگردانند. البته اگر این اتفاق هم رخ ندهد، همین که جامعه اخلالی در دیدگاه‌های ایدئولوژیک آنان ایجاد نکند، کافی است تا با یک همزیستی منفعلانه کار را پیش ببرد. سیاست صبر و انتظار جان‌مایه سیاست دولت سیزدهم و جناح‌های سیاسی آن است که پایداری‌ها در آن دست بالا را دارند. با این اوصاف بعید است آنچه به‌عنوان تغییر پارادایم نام برده می‌شود، در عملکرد و تصمیم‌گیری آنان اثری داشته باشد. در خوش‌بینانه‌ترین حالت آنان تلاش خواهند کرد به نگاه سلبی و حذفی خود مجال بروز ندهند تا شکاف‌ها و گسل‌های به‌وجود‌آمده را فعال نکنند. اما برای بسیاری دیگر ازجمله اصلاح‌طلبان این تغییر پارادایم خواه‌ناخواه محسوس است، اگرچه آنان به معنای واقعی این تغییر پارادایم را درک نکرده‌اند و هنوز درصدند از طریق گفتمان اصلاح‌طلبی و تغییر در شیوه‌های نظرورزانه دوباره این گفتمان را راهبردی کنند. حتی اپوزیسیون خارج از کشور نیز تلاش می‌کند تا گفتمان خود را به‌عنوان گفتمان دوران طلایی که نشئت‌گرفته از آنتاگونیسمی ساختگی بین سلطنت و جمهوری است، بر افکار جامعه مسلط کند. غافل از اینکه دیگر عصر گفتمان‌ها به سر رسیده است و نمی‌توان به کلان‌روایت‌هایی که می‌خواهند خود را به‌عنوان گفتمان جا بزنند امیدوار بود. اگر بپذیریم که وارد عصر دیجیتال شده‌ایم، ناگزیریم تن به این معادله بدهیم که «دیتا» جای گفتمان را خواهد گرفت. ما دیگر با گفتمان‌ها روبه‌رو نیستیم بلکه با پدیده‌ای به نام «سامانه اطلاعاتی» روبه‌رو هستیم که هم‌ زمان و هم جامعه را اتمیزه کرده است. دیگر زمان، معنای گذشته و حال و آینده را ندارد. زمان در حالِ محض سپری می‌شود و مردم از حال به آینده نمی‌روند بلکه از حال به حالی دیگر قدم می‌گذارند و زمان معنای عمیق خود را از دست داده است. «رژیم اطلاعاتی» (information regime) بر جامعه مسلط شده است. درواقع به گفته بیونگ‌چول هان، دیگر «کنش ارتباطی» هابرماس قادر نیست در بین افراد یک جامعه رابطه بین‌‌الاذهانی ایجاد کند و جامعه در محاصره اطلاعاتی است که توسط خود مردم تولید و مصرف می‌شود. این شرایط در جهان توسعه‌یافته منجر به منسوخ‌شدن جامعه انضباطی شده است، اما در کشورهای درحال‌توسعه با آشوبی که ثمره گذر از جامعه انضباطی به رژیم اطلاعاتی است، روبه‌رو هستیم. دولت‌ها دیگر قادر نیستند با رویکرد انضباطی جامعه را کنترل کنند و از طرفی دیگر درک درستی نیز از فضای به وجود آمده ندارند. مصلحان جامعه نیز همچنان بر خردگرایی و گفتمان‌سازی تأکید دارند. عصر «خردگرایی» افول کرده است و مردم به‌ندرت به استدلال‌های منطقی گوش فرا می‌دهند؛ چراکه در عصر «خردگرایی دیجیتال» (Digital Rationality) آنچه مهم است اثرگذاری است. اینکه چه کسی یا چه جریانی قادر است بیشترین اثر را از طریق گوشی‌های هوشمند بر کاربران داشته باشد. شاید دونالد ترامپ رئیس‌جمهور این عصر باشد. او کم‌خردی است که از طریق خردگرایی دیجیتال خطری بالقوه برای دموکراسی در آمریکا و جهان محسوب می‌شود. اگر جهان توسعه‌یافته با پدیده «رژیم اطلاعاتی» و «خردگرایی دیجیتال» علیه دموکراسی به پا خاسته است، کشورهای درحال‌توسعه در میان آشوب گذر به این عصر، ناکام از تجربه دموکراسی به انقیاد سرمایه‌داری جهانی درخواهند آمد، آن‌هم نه با زور بلکه با میل و رغبت مردم. نماد این فضای آشوبناک را می‌توان در یکی از تبلیغات‌ شهری در خیابان‌ها و بیلبوردهای تهران به نظاره نشست؛ آنجا که روی دو چهره زن و مرد سنتی نوشته شده است: همه‌جا عکس رخ یار ‌توان دید.

* برای نوشتن این یادداشت از کتاب 

«Infocracy» بیونگ‌چول هان استفاده شده است.