|

تظاهر به دانایی

در فیلم «تصنیف باستر اسکراگز» ساخته برادران کوئن که شش اپیزود دارد، در اپیزود دوم داستان تلخ و حیرت‌انگیزی روایت می‌شود. گروه نمایشی دونفره با یک گاری از یک منطقه به منطقه دیگر می‌روند و یکی از آنها نمایشی تک‌نفره و خطابه‌ای اجرا می‌کند که پایان تکرارشونده همه آن خطابه‌ها جمله آخرین سخنرانی آبراهام لینکلن در گتیسبورگ است: «این ملت، ذیل سایه پروردگار دوباره آزاد متولد شود؛ و اینکه دولت مردم از سوی مردم برای مردم از صفحه روزگار محو نشود».

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

در فیلم «تصنیف باستر اسکراگز» ساخته برادران کوئن که شش اپیزود دارد، در اپیزود دوم داستان تلخ و حیرت‌انگیزی روایت می‌شود. گروه نمایشی دونفره با یک گاری از یک منطقه به منطقه دیگر می‌روند و یکی از آنها نمایشی تک‌نفره و خطابه‌ای اجرا می‌کند که پایان تکرارشونده همه آن خطابه‌ها جمله آخرین سخنرانی آبراهام لینکلن در گتیسبورگ است: «این ملت، ذیل سایه پروردگار دوباره آزاد متولد شود؛ و اینکه دولت مردم از سوی مردم برای مردم از صفحه روزگار محو نشود». مرد جوانی که نمایش را اجرا می‌کند، نه دست دارد و نه پا، تکه‌گوشتی است با یک سر و چهره‌ای هولناک. هیئت رعب‌انگیز او سهم عمده‌ای در حضور تماشاگران دارد. بعد از اجرای کوتاه نمایشی که فقط یک‌ بار در شب برگزار می‌شود، پیرمرد کلاه خود را در میان جمع می‌گرداند و پول نمایش را جمع‌آوری می‌کند. روزگار بخور و نمیری دارد؛ اما همین روزگار هم با حضور نمایش دیگری که در آن منطقه کاسبی آنان را از رونق انداخته، تهدید می‌شود. مردی مرغی را تعلیم داده که حساب و کتاب می‌داند. وقتی می‌گوید هشت به‌علاوه هشت، مرغ می‌دود و به عدد 16 نوک می‌زند. جمعیت هورا می‌کشد و صدای قهقهه‌ها بلند می‌شود. اگر نمایش مرد جوان و فریادهای آخرالزمانی‌اش و رعبی که در دل‌ها برمی‌انگیخت، موجب حضور تماشاگران بود، این بار مرغ نادان است که تظاهر به دانایی می‌کند و موجب شعف مردم می‌شود و آنها را با همه رنج‌هایشان در زمان حال به خوش‌باشی دعوت می‌کند. جهان امروز، جهان سیاست‌مداران نادان است که هریک به شکلی گاه کمیک و رعب‌انگیز و گاه صرفا کمیک مردم را گرداگرد سیاست جمع می‌کنند، نه برای خلق سیاست؛ بلکه برای سرگرم‌‌ساختن آنها، برای رسیدن به قدرت و صیانت از ثروت. این یک وضعیت جهانی است. در همین وضعیت جهانی است که برخی دولت‌های منطقه، چه آنان که دموکراسی ندارند و چه آنان که شبه‌دموکراسی‌اند، قادرند با اجرای نمایش‌های دست‌دوم مردم راسرگرم کنند. اگر دموکراسی‌ها در دولت‌های جهانی معنا و اعتبار خود را از دست بدهند، بدون‌شک مردمی که در راه دموکراسی مبارزه می‌کنند، راه دشواری پیش‌رو خواهند داشت. الگوی دموکراسی، الگویی جهانی است. هر کم و کاستی که در آن راه یابد و به هر صورت که تقلیل پیدا کند، آسیب آن جهانی خواهد بود و به دولت‌های اقتدارگرا این فرصت و بهانه را خواهد داد که در مقابل رقبای آزادی‌خواه خود دست بالا را پیدا کند. دموکراسی ارزشی جهانی است؛ همان چیزی که مکرون و ترامپ برای آن پشیزی ارزش قائل نیستند. و اگر به آن تظاهر می‌کنند، صرفا به دلیل سنت آزادی‌خواهی است که در این کشورها ریشه دوانده است. اگر آزادی و آزادی‌خواهی به انقلاب فرانسه بازمی‌گردد، آزادی در آمریکا بیش از انقلاب آن به چهره برجسته‌ای مانند آبراهام لینکلن بازمی‌گردد. بگذریم. برگردیم به فیلم «تصنیف باستر اسکراگز» و پیرمردی که وقتی می‌بیند با حضور چنین رقیبی (مرغ نادان) که تظاهر به دانایی می‌کند، دیگر از دست او و فریادهای آخرالزمانی بازیگرش کاری ساخته نیست، دست به معامله‌ای بزرگ می‌زند و مرغ نادانِ متظاهر به دانایی را می‌خرد. می‌داند حالا دیگر اوضاع عوض شده است و نیازی به بازیگری که سربار باشد و مانند شبحی بر روی دوشش سنگینی کند، وجود ندارد. باید از شَر این شبح و سنگینی‌اش خلاص شود. دوره و زمانه عوض شده است. دیگر کسی در پی حل معمای هستی نیست. کسی به سنت و تاریخ نمی‌اندیشد. خوش‌بودگی و قهقهه‌های گذرا برای رفع کسالت کافی است. دورانداختنی‌ها را هرچه زودتر باید دور ریخت. پیرمرد گاری‌اش را در روزی برفی کنار رودخانه نگه می‌دارد و قبل از اینکه تصمیم خود را عملی کند، برای اطمینان از نتیجه کارش از روی پل، سنگی را به درون رودخانه می‌اندازد. مرد جوان با چشمانی هراسان رفتار پیرمرد را دنبال می‌کند. او به سرنوشت محتوم خود پی برده است. مرغ در قفس در کنار او است و او باید از روی صندلی خود برخیزد، نه به اراده خود؛ بلکه به اراده تغییر سیاست. او دیگر کالایی دورانداختنی شده است. مردم آمریکا دیری است که پیکره آبراهام لینکلن را به رودخانه انداخته‌اند. بهترین سند برای تأیید این ادعا حضور بایدن و دونالد ترامپ در سیاست آمریکا است؛ مرغ‌های نادانی که تظاهر به دانایی می‌کنند. در فرانسه مکرون نیز اوضاع به همین‌ گونه است. 

شاید سیاست‌های داخلی غرب به لحاظ فرهنگی و اقتصادی برای ما اهمیت چندانی نداشته باشد؛ اما دموکراسی الگویی جهانی است. اگر این الگو خدشه بردارد و بی‌حیثیت شود، اثرات منفی‌اش هم جهانی خواهد بود. مگر نه اینکه الگوی پوتین در منطقه بازتولید شده است. اگر چین به‌عنوان کشوری اقتدارگرا بر جهانیان فخر می‌فروشد، دلیلی جز بحران دموکراسی و بحران نئولیبرالیسم و جهان سرمایه‌داری ندارد. جهان سرمایه‌داری بدیل‌های خود را در هر قالب و شکلی می‌سازد، فارغ از هر ایدئولوژی. ترامپ، احمدی‌نژاد را ممکن می‌کند و پوتین، اردوغان را و بایدن، دیگری را. سیاست‌های منطقه‌ای متأثر از سیاست‌های جهانی‌اند. حکومت‌ها و دولت‌ها اهمیتی ندارند، آنچه مهم است، مسئولیتی اساسی است که بر گردن روشنفکران و نخبگان سنگینی می‌کند و آن چیزی نیست جز صیانت از دموکراسی. هر ایدئولوژی‌ یا مرام و مسلکی باید به دموکراسی و جامعه دموکراتیک پایبند باشد. در غیاب دموکراسی اگر اوضاع معیشتی مردم هم روبراه باشد، غیاب دموکراسی در جامعه اثرات منفی خود را بر جای خواهد گذاشت. الگوی جامعه دموکراتیک، الگوی نهایی هر ایدئولوژی یا مرامی است. جز این، یک ‌جای کار می‌لنگد. جامعه غیردموکراتیک دست آخر بحرانی شده و خطاهایش برملا خواهد شد؛ آنچه در انتظار چین است. با اینکه آمریکا و انتخابات آن نباید در سیاست داخلی ایران اثری داشته باشد و مردم به آن اعتنا کنند، اغراق نیست اگر بگوییم مردم انتخابات آمریکا را حتی بیش از انتخابات ایران دنبال می‌کنند و برای‌شان اهمیت دارد که چه حزبی پیروز میدان خواهد شد؛ چراکه می‌دانند سیاست و الگوی آن جهانی است و هر قدر سیاست‌مداران داخلی درصدد باشند این الگو را منطقه‌ای و داخلی کنند، سرانجام باید تن به یک سیاست جهانی بدهند. همان‌طور که خواسته یا ناخواسته تاکنون چنین بوده است و زمانی که ما ناخواسته تن به خواسته دیگران می‌دهیم، حق انتخاب را از خود و مردم سلب کرده‌ایم. اگر بپذیریم جهان سرمایه‌داری جهانی است که دولت‌های بدیل خود را می‌سازد، نقش روشنفکران و به‌ویژه مردم تعیین‌کننده خواهد بود. باید به یک ایده جهانی باور داشت. هیچ جامعه‌ای بدون دموکراسی واقعی ممکن نمی‌شود. در‌این‌میان وظیفه روشنفکران و نخبگان است که با احیا و انتقال مفهوم واقعی دموکراسی به مردم و خلق جامعه دموکراتیک از سوی خود آنها مصمم باشند.