|

کوری سفید

در اندیشه عزیزالدین نسفی، صاحب کتاب «الانسان الکامل»، انسان‌های آزاد دو طایفه‌اند؛ طایفه‌ای که راه عزلت، قناعت و خمول (گمنامی) در پیش گیرند و طایفه‌ای که کار تسلیم و رضا و نظاره را ترجیح داده‌اند. این عارف بزرگ هر دو راه را زیسته و به تجربه دریافته است که هر یک از این راه‌ها، معایب و محاسنی دارد. در اینجا قصد ما کنکاش در اندیشه‌های وسوسه‌انگیز عرفانی نیست، بلکه درصدد هستیم برداشتی سیاسی و اجتماعی از تعابیر عزیزالدین نسفی به دست دهیم.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

در اندیشه عزیزالدین نسفی، صاحب کتاب «الانسان الکامل»، انسان‌های آزاد دو طایفه‌اند؛ طایفه‌ای که راه عزلت، قناعت و خمول (گمنامی) در پیش گیرند و طایفه‌ای که کار تسلیم و رضا و نظاره را ترجیح داده‌اند. این عارف بزرگ هر دو راه را زیسته و به تجربه دریافته است که هر یک از این راه‌ها، معایب و محاسنی دارد. در اینجا قصد ما کنکاش در اندیشه‌های وسوسه‌انگیز عرفانی نیست، بلکه درصدد هستیم برداشتی سیاسی و اجتماعی از تعابیر عزیزالدین نسفی به دست دهیم. یکی از این تعابیر نظاره است؛ یعنی نگریستن. سید‌جواد طباطبایی می‌گوید: «در اندیشه سیاسی، به خلاف اندیشه عرفانی، اصل بیرون است و ضابطه و میزانی جز امتیاز بیرونی وجود ندارد، در‌حالی‌که اندیشه عرفانی جز به باطن و امتیاز باطنی ارج نمی‌گذارد». نظاره‌گری یعنی عینیت‌بخشیدن به بیرون. نگریستن به چیزها از هر جهت شکل خاصی را تداعی می‌کند. نگریستن به یک درخت از زوایای مختلف، درخت‌های متفاوتی را تداعی می‌کند. یک درخت، یک درخت نیست. به میزان نگاه‌های ما از زوایای مختلف چند درخت است. گاهی برای اینکه چیزی را خوب بفهمیم، آن را چندین بار از زوایای مختلف نگاه می‌کنیم. بالا و پایینش می‌‌کنیم، چپ و راستش می‌کنیم، تا بالاخره آن را درمی‌یابیم. روزی در ویرانه‌های جنگ بقایای اشیای به‌جا‌مانده از یک زندگی را دیدم. یک سماور، یک تخت فلزی فنری و تکه‌ای از یک استکان شکسته‌شده. این اشیا دیگر آن اشیای سابق نبودند. هر یک معنا و احساس تازه‌ای را منتقل می‌کردند. در ویرانه‌ها که قدم می‌زدم با هر شیئی که برخورد می‌کردم، با تعجب می‌گفتم: «سماور، قوری و عروسک...». چه چیز این اشیا را متفاوت از گذشته‌شان ساخته بود؟ یقینا حوادث جدی. رویدادهای اجتماعی و سیاسی رابطه ما را با هستی و اشیا دگرگون می‌کنند. برای همین است که بعد از یک انقلاب اسامی خیابان‌ها نام‌گذاری مجدد می‌شوند؛ چراکه در انظار یا در نظاره‌گری مجدد، این خیابان معنای سابق خود را از دست داده است. مسئله انتقام تاریخ نیست، مسئله تغییر معناست. گاهی اوقات بین نظاره‌گری و برداشت مردم و حکومت از یک واقعه یا مکان اختلاف ایجاد می‌شود. دست آخر نگاه حکومت غلبه پیدا می‌کند و نام‌گذاری (کدگذاری) خود را اعمال می‌کند، اما در نگاه مردم تغییری جدی حاصل نمی‌شود؛ پس نظاره‌گری کاری سیاسی است. در قرآن توصیه شده برای فهم قدرت خدا باید به آسمان و ستارگان نگریست. نگریستن نه‌تنها کاری سیاسی بلکه کاری معنوی است. خیلی پیش آمده در اعتراضات خیابانی، پلیس با شدت با مردمی که برای تماشای معترضان در پیاده‌رو جمع شده‌اند، برخوردی خشن کرده است. چرا؟ مگر نگریستن حامل چه پیامی است؟ چرا پلیس می‌خواهد ما اعتراضات را تماشا نکنیم و متفرق شویم؟ آنها می‌خواهند ما را از کدام نگریستن محروم کنند؟ از نگاه به مردم یا از برخورد خودشان با مردم یا هر دو؟ نگاه ما، حضور ما، کار آنها را با تأخیر روبه‌رو می‌کند‌ یا نگاه ما می‌تواند احساسی متفاوت به وجود آورد و ما نیز به خیل معترضان بپیوندیم. بسیاری از پلیس‌ها در دنیا کلاهی نقاب‌دار بر سر می‌گذارند که صورت‌شان به‌ دشواری دیده می‌شود. بخشی از این کار برای حفظ امنیت است و بخشی برای دیده‌نشدن. اگر دزدها شب یا در روزهای خلوت به دزدی می‌روند فارغ از اینکه در این موقعیت احتمال دستگیری‌شان کمتر است، در انظار نیز نیستند. جامعه‌ای که دزد و پلیسش در انظار عمل می‌کنند، کارش تمام است. بخشی از ایستادن در برابر دشمن از غیرت و شجاعت است، اما بخشی از آن شرم از گریز در پیش چشم مردم است. در حمله مغول‌ها به خوارزم، عارف بزرگ شیخ نجم‌الدین کبری، در برابر مغولان ایستاد و جنگید و به شهادت رسید. عارف را چه به جنگیدن؟ اما دشوار است از پیش چشم مردم گریختن. این نه در شأن عارفی بزرگ است. حمدالله مستوفی می‌نویسد: «چنگیز خان پیش نجم‌الدین کبری فرستاد که فرموده‌ام در خوارزم قتل‌عام کنند. باید که از او بیرون آیی تا کشته نشوی! شیخ جواب داد که هفتاد سال در زمان خوشی با خوارزمیان مصاحب بوده‌ام، در وقت ناخوشی از ایشان تخلف‌کردن بی‌مروتی باشد‌». جامی داستان شیخ را با تفسیر بیشتری آورده است: «چون کفار تتار به خوارزم رسیدند، شیخ اصحاب خود را جمع کرد و گفت زود برخیزید به بلاد خود روید که آتشی از جانب شرق تا به نزدیک مغرب خواهد سوخت. 

این فتنه‌ای است عظیم که در این امت نشده است. بعضی از اصحاب گفتند چه شود که حضرت شیخ دعایی کند شاید که این از بلاد مسلمانان مندفع شود. شیخ فرمود که این قضائی است مبرم، دعای دفع آن نتواند کرد. پس اصحاب التماس کردند که چارپایان آماده است اگر چنانچه حضرت شیخ نیز با اصحاب موافقت کنند تا در ملازمت ایشان به خراسان متوجه شویم دور نمی‌نماید. شیخ فرمود که من اینجا شهید خواهم شد و مرا اذن نیست که بیرون روم‌». شیخ نجم‌الدین کبری خرقه خود را از سنگ پر کرده و به جنگ مغولان می‌رود و تا آخرین سنگ می‌جنگد و کشته می‌شود. اگر بخواهیم به تعابیر عزیزالدین نسفی بازگردیم، تسلیم و رضا یعنی ایستادن و پایداری‌کردن در برابر آنچه به آن حکم جنگیدن داده شده است. نه می‌توان از برابر انظار گریخت و نه می‌توان از حکم مقاومت و مبارزه علیه ظلم سرپیچی کرد، مگر آنان که دچار «کوری سفید»* شده باشند.

* در رمان «کوری» ژوزه ساراماگو، مردم به ‌ناگهان دچار کوری سفید یا  شیرگون می‌شوند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها